زبان آذري

زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینه طولانی در نزد خاورشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی، تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند.همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
منابعی که از زبان آذری باستانی یاد کردهاند
منابع مسلمانان که به زبان آذری باستان اشاره کرده اند:
- قدیمترین منبع درباره زبان آذری باستانی قول ابن مقفع (د ۱۴۲ق/۷۵۹م) است که در الفهرست ابن ندیم نقل شدهاست. به گفتهٔ ابن مقفع زبان مردم آذربایجان پهلوی (الفهلویه) است منسوب به پهله (فهله) یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان بودهاست.
- همین گفته ابن مقفع را حمزهٔ اصفهانی (به نقل یاقوت) و خوارزمی نیز نقل کردهاند.
- مورخ دیگری که به این زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده بلاذری است که کلمهٔ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروانسرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کردهاست. این کلمه همان کلمهٔ «خان» به معنی کاروانسراست که در متون فارسی به کار رفتهاست.
- اما دومین مؤلفی که بعد از ابن مقفع از کلمهٔ آذری یاد کرده یعقوبی است که کتاب خود را در ۲۷۸ق/۸۹۱م تألیف کردهاست. این مؤلف آذری (آذریّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایجان به کار بردهاست.
- مؤلف دیگری که از زبان آذری باستان نام برده مسعودی (د ۳۴۶ق/۹۵۷م) است که در ۳۱۴ق/۹۲۶ از تبریز دیدار کردهاست. این مؤلف از میان زبانها ایرانی پهلوی، دری و آذری را ذکر کردهاست که ظاهراً در نظر او مهمترین زبانها و گویشهای ایرانی بودهاند
- پس از مسعودی، حمزه اصفهانی (د بعد از ۳۵۰ق/۹۶۱م) است که به نقل از یک ایرانی نو مسلمان به نام زرتشتبن آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلی در میان زبانهای پنجگانهٔ ایرانی از زبان پهلوی یاد میکند و آن را منسوب به پهله میداند که شامل ۵ شهر اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان است. مؤلف دیگری که بعد از حمزهٔ اصفهانی از زبان اذربایجان و ایرانی بودن آن سخن گفتهاست
- ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود المسالک والممالک را در پایان نیمهٔ اول قرن ۴ق/۱۰م نوشتهاست. اصطخری صریحاً زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (بجز دبیل و پیرامون آن) و ارّان را ایرانی (الفارسیه) ذکر میکند و زبان مردم بردعه را ارّانی میداند
- مؤلف بعدی ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از ۳۷۸ق/۹۸۸م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته و دربارهٔ زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کردهاست (ص ۲۹۹)
- ابوعبداللّه بَشّاری مقدسی مؤلف دیگری است که در قرن ۴ق/۱۰م از زبان مردم آذربایجان سخن گفتهاست. وی در سخن از اقلیم رِحاب که در نوشتهٔ او شامل آذربایجان و اران و ارمنستان میشود، میگوید زبانشان خوب نیست و فارسی آنها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیهاست و در جای دیگر میگوید زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده) که ظاهراً غرضش تمیز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویشهای محلی است
- داستانی که سمعانی دربارهٔ ابوزکریا خطیب تبریزی (د ۵۰۲ق/۱۱۰۹م) و استادش ابوالعلاء معری آورده، مؤبد رواج زبان آذری در آذربایجان در قرن ۵ق/۱۱م است. براساس این داستان روزی خطیب تبریزی در معرّهالنعمان در مسجد نزد استاد خود بوده که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شدهاست. خطیب با زبان خود با او صحبت کرده و سپس که استادش دربارهٔ این زبان از او پرسیده گفتهاست این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده میشود.
- حمداللّه مستوفی در نزههالقلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر میکند. تا قرن پنجم در همهٔ مأخذی که از زبان آذربایجان یاد شده بجز بلاذری که یک کلمه از این زبان نقل کرده بقیه فقط اشاره به نام این زبان دارند و نمونههایی از این زبان به دست داده نشدهاست.
- در نیمهٔ اول قرن ۵ق/۱۱م ابومنصور موفقالدین هروی در الابنیه عن حقائقالادویه کلمهٔ «کلول» به معنی خُلّر را از این زبان نقل کرده و بعد از او اسدی و شاگردانش که در آذربایجان میزیستهاند در لغت فرس کلمات متعددی از زبان آذری باستان نقل کردهاند
- در قرن ۷ق/۱۳م یاقوت دربارهٔ آذری میگوید: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را آذری (الاَذریه) مینامند. برای دیگران مفهوم نیست».
نقش کسروی در شناخت زبان آذری
به گفته یارشاطر ، احمد کسروی نخستين دانشمندی بود که اين زبان را موضوع بحث و تحقيق قرار داد و اثر او در اين باب هنوز استفاده می شودوقتی پانترک ها ادعا کردند که از آنجا که مردم آذربایجان به ترکی سخن می گویند ، زبان بومی مردم آذربایجان ترکی بوذه است ، کسروی تحقیقات گسترده ای از منابع فارسی و عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبان ایرانی به نام آذری سخن می گفتند که بعد از هجوم ترکها ، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفت ولی هنوز ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفاده مردم آذربایجان اطلاق می شود ، اشتباهی که حتی در ویرایش جدید (دوم) دانشنامه اسلام صورت گرفته است
آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانشپژوهان به رسمیت شناخته شده است. ولادمیر مینورسکی در مورد کسروی می گوید:
کسروی روح تاریخنگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است
زبان آذری از نگاه دانشمندان
پروفسور ولادمیر مینورسکی در رابطه با زبان آذری میگوید: «مردمان بومی و اصیل یکجانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیر آمیز علوج (غیرعرب)خطاب میشدند. اینها به گویشهای متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلّم میکردند که هنوز هم امروز جزیرههایی از این زبانها در میان مردمان ترکزبان آذربایجان دیده میشود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلحجوی روستایی فلاخَن بود و بابک خرّمدین با پشتیبانیِ این گروه بر ضد خلیفه قیام کرد.»
پروفسور گیلبرت لاژارد هم میگوید: «زبان آذری در حوزه آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام میبرد»
پروفسور مارکوارت ایران شناس آلمانی در کتاب ایرانشهر که در سال ۱۹۰۱ م (۱۲۸۰ شمسی) در برلن چاپ کرده بود، در اعلام جغرافیای ایران درباره زبان آذربایجان تصریح کرده بود که: زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بودهاست.
تاریخ زبان آذری
زبان آذری را باید دنباله زبان مادی دانست. هیچ مدرک تاریخی در دست نیست که نشان دهد پیش از غلبه ترکی زبان دیگری جانشین زبان مادی در آذربایجان شده باشد. جز آن که میتوان تصور کرد که زبان اشکانی و سپس پارسی به نوبت در مرکزهای بزرگ آذربایجان تا اندازهای رواج یافته و اثرهایی در آذری به وجود آوردهاست. چون از زبان مادی باستان اثر مستقلی در دست نیست و از آن جز برخی اصطلاحها و نامها و واژههای پراکنده، بیشتر در کتیبههای هخامنشی، به جا نماندهاست، تشخیص دقیقتر آذری و خصوصیات آن تنها از مطالعه آثار آذری دوره اسلامی و همچنین بقایای آذری در آذربایجان کنونی امکانپذیر است.
آذری پس از حمله عربها
سخن گفتن به آذری در آذربایجان طی نخستین قرنهای اسلامی در کتابهای گوناگون روشن شدهاست. قدیمیترین مرجع در این راستا، گفته ابن مقفع (متوفی۱۴۲ هجری/۷۵۹ میلادی) به نقل ابن ندیم است که زبان آذربایجان را پهلوی(الفهلویه)، منسوب به فهله، یعنی سرزمینی دربرگیرنده اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان، میشمارد. همین قول در عبارت حمزه اصفهانی (به نفل یاقوت در معجم البلدان) و مفاتیح العلوم خوارزمی منعکس است.
ذکر واژه آذری را پس از ابن مقفع در کتاب البلدان یعقوبی میتوان یافت که نزدیک ۲۷۸ هجری/۸۹۱ قمری نوشته شدهاست. وی مردم آذربایجان را مخلوطی از ایرانیان آذری و جاودانیهٔ قدیم میشمارد و به نظر میرسد منظورش آذربایجانیهای مسلمان و آذربایجانیهای پیرو بابک خرّمدین است. ابن حوقل (درگذشتهٔ ۳۷۱ هجری/ ۹۸۱ میلادی) نوشتهاست: «زبان مردم آذربایجان و بیشتر مردم ارمنستان ایرانی(الفارسیه) است که آنها را به هم پیوند میزند و عربی نیز میان آنان به کار میرود و از آنان که به پارسی سخن میگوید، کمتر کسی است که عربی را نفهمد...»
یاقوت حموی میگوید: «مردم آذربایجان را زبانی است که آن را آذری (الاذریه) مینامند و مفهوم کسی جز آنان نیست رواج آذری را همزمان حمله مغول تایید میکند. زکریا بن محمد قزوینی در آثار البلاد که در ۶۷۴ هجری/۱۲۷۵ میلادی نوشته شدهاست میگوید که: «هیچ شهری از دستبرد ترکان محفوظ نماندهاست مگر تبریز». چنین بر میآید که دست کم تا زمان اباقا از کارایی ترکی بر کنار بودهاست.
«ابوعبدالله مقدسی» نویسندهٔ اواخر سدهٔ چهارم ق.، ایران را به هشت اقلیم تقسیم نموده مینویسد: «زبان مردم این هشت اقلیم، ایرانی (العجمیة) است؛ جز این که برخی دری و بعضی پیچیده (منغلق) است و همهٔ آنها فارسی نامیده میشود». و میافزاید که «فارسی آذربایجان در حروف، به فارسی خراسان شبیهاست»
مردم آذربایجان پیش از رواج ترکی به زبانی که از گویشهای مهم ایران بوده و به فراخور نام آذربایجان آذری خوانده میشدهاست، سخن میگفتهاند.آن زبان که با زبان ری و همدان و اصفهان از یک دست بودهاست، تا سدهٔ دهم و به گمان بسیار مدتها پس از آن نیز زبان غالب آذربایجان بودهاست.
پس از حملات عربها گروهی از مردم مراغه از آن شهر کوچیده و به منطقه رودبار الموت رفتند. این کوچندگان امروز نیز به نام مراغیها نامیده میشوند و در ۷-۸ روستای رودبار الموت سکونت دارند. آنها زبان اصلی مادی مراغه آذربایجان را حفظ کردهاند و امروز نیز به زبان ایرانی آذری سخن میگویند. حمدالله مستوفی، دین مراغیهای الموت را آیین مزدکی نامیدهاست.
فراموش شدن زبان آذری باستان
در اثر مهاجرت ترکهای آسیای مرکزی به آذربایجان و دیگر عوامل که عموماً در فاصله سدههای پنجم تا دهم هجری رخ دادهاست و ادامه این مهاجرت، زبان ترکی کم کم زبان آذری را به بوته فراموشی سپرده، خود جای آنرا گرفتهاست.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
دکتر محمد جواد مشکور درباره آمدن تیرههای ترک به آذربایجان مینویسد: پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغولها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گستردهای یافتند. حکومت ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگها و عصیانهایی که در فاصله بر افتادن و برخاستن صفویان پیش آمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباشهای ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.
ولادیمیر مینورسکی در دانشنامه اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح میدهد: در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال مینمایند. در نتیجه مردمان ایرانیزبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترکزبان شدند، هرچند که ویژگیهای تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشا غیرترکی جمعیت ترکزبان شده را منعکس میکند.
ریچارد فرای نیز زبان آذری را زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان میداند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی به طور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.
پروفسور ژان دورینگ شرقشناس و موسیقیدان نیز تایید میکند که شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترکزبان نشده بود.
گویشهای کنونی آذری
باوجود تضعیف زبان آذری باستانی از زمان غلبه مغول، گویشهای آن زبان به گونه کامل از میان نرفته، بلکه هنوز به گونه پراکنده و بیشتر با نام تاتی با آنها سخن میگویند. این گویشها از شمال به جنوب به عبارتاند از:
- کرینگان از روستاهای دیزمار خاوری از بخش ورزقان شهرستان اهر
- کلاسور و خوینهرود از روستاهای بخش کلیبر شهرستان اهر
- گلین قیه از روستاهای هرزند از بخش زنوز شهرستان مرند
- عنبران از بخش نمین شهرستان اردبیل
- بیشتر روستاهای بخش شاهرود خلخال
- شماری از روستاهای طارم علیا
- روستاهای اطراف رامند و جنوب غربی قزوین
- تالش از اللهبخش محله و شاندرمین در جنوب، تا تالش شوروی پیشین در شمال که اصولاً به زبانهای تاتی آذربایجان بازبستهاند.
شاعران آذریگوی
- شیخ صفیالدین اردبیلی
- محمدشیرین مغربی تبریزی
- تاجالنساء ماماعصمت
- مهان کشفی
- همام تبریزی
- معالی
- یعقوب اردبیلی
- مغربی تبریزی
- بانو باغبان اردبیلی
آثار آذری
آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکندهاست، عبارتند از جملههایی از زبان تبریزی در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، جملهای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز(چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین(سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳-۲۹ ملمعی از همام تبریزی(متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد. زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی(قرن ۱۱) مجبور میشود آن را در یک بیت شعر بگوید:
بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل | گه پارسی نوازد، گاهی زند دری |
بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتابها و نسخ دست نویس قدیمی از وجود این زبان حکایت میکنند.حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل میکند:
تبارزه(تبریزیها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی(انگوری مرغوب) است در سبد دریده.
در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبانهای دیگر نیز هست.این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شدهاست:
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست // کوام و آذر دلی کویا بتی مست // دلام خود رفت و میدانم که روژی // به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست // به آب زندگی ای خوش عبارت // لوانت لاود جمن دیل و کیان بست // دمی بر عاشق خود مهربان شو // کزی سر مهرورزی کست و نی کست // به عشقات گر همام از جان برآیذ // مواژش کان بوان بمرت وارست // کرم خا و ابری بشم بوینی // به بویت خته بام ژاهنام
بیت دیگری از همام تبریزی:
وهار و ول و دیم یار خوش بی | اوی یاران مه ول بی مه وهاران |
معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند.اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.
کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریزی شامل جملات خاص زبان تبریزی میباشد.اینها در دوران ایلخانی جمع گشتهاست.یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریزی به این صورت است:
انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آوردهاند چشم او نه بر قدم افتادهاست نه بر حدوث.
سفینه تبریزی شامل جملات و شعرهای از زبان آذری میباشد.در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیما این زبان را زبان تبریزی میخواند:
دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَو ِش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَر ِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زو ِم چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه
یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شدهاست:
«علیشاه چو در آمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیدهاست. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر بر کرد»
در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:
اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!
کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجههای خانواده زبانهای ایرانی استفاده میشود مانند لهجه لارستانی ، اطراف استان فارس و لری بختیاری.
چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیدهاست.یکی از آن چهار رباعی این است:
همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی | بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه | |
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی | محمدمصطفی کیژی وَنیژه |
یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقی ماندهاست.
یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بودهاست که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته میشود.درباره زیارتگاه مقدسی در تبریز گفتهاست.که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را میدهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل میکند:
ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری | که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری | |
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری | که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری |
کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل میکند که به معنی بیا است. در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند.دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.
و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارد در اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی "بیاً بکار رفتهاست:
بوره بلبل بنالیم از سر سوز
بوره آه سحر از مو بیاموز
تو از بهر گلی ده روز نالی
مو از بهر دلآرامم شو و روز
همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:
دیره کین سربه سودای ته گیجی | دیره کین چش چو خونین اسره ریجی | |
دیره سرباستانه اچ ته دارم | خود نواجی کووربختی چوکیجی |
معنی فارسی:«دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین میریزد، خود نمیگویی که بدبخت چه کسی هستی؟»
- محسنی در زیربخش "زبان پهلوی آذری" نمونه های برجای مانده از زبان کهن آذری را آورده است. از جمله:
1- دو شعر از همام تبریزی 2- دوبیتی از یعقوب اردبیلی 3- یازده دو بیتی از شیخ صفی اردبیلی 4- اشعاری از مهان کشفی 5- اشعاری از معالی 6- یک جمله از زبان تبریزیان در کتاب نزهه القلوب 7- سه جمله از شیخ صفی 8- یک جمله از زنی عارف به نام ماما عصمت اسبستی 9- یک جمله از پیر حسن زهتاب تبریزی به اسکندر قراقویونلو 10- شمار فراوانی از واژه های برجای مانده از زبان پهلوی آذری... همچنین "رساله ی مولانا روحی انارجانی" را نمونه ای بازمانده از یکی از گویش های زبان آذری باستان می داند که البته با زبان پهلوی آذری یکسان نیست.
واژههای تبریزی
در واژهنامهای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهٔ یازدهم ق.) به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شدهاست: «آژخ (= زگیل): به ترکی «لوینک» و به زبان تبریز «سکیل» گویند» (کیا، ص ۱۵). در ادامه، به نمونههایی از این واژگان آذری اشاره میشود:
چراغله = کرم شبتاب (کیا، ص ۱۱)؛ زوال = انگشت (همان، ص ۱۴)؛ زیوال = شبنم (همان جا)؛ سودان = سار (همان، ص ۱۶)؛ سور = لوچ (همان جا)؛ شفت = ناهموار (همان، ص ۱۷)؛ شم = کفش (همان، ص ۱۸)؛ نگ/ تگ = کام دهان (همان، ۱۸ و ۳۰)؛ کلاهدیوان = قارچ (همان، ص ۲۱)؛ کنگر = جغد (همان، ص ۳-۲۲)؛ مشکینپر = خفاش (همان، ص ۲۴)؛ مله = ساس (همان جا)؛ انین = نیزه (همان، ص۲۹)؛ تیته = مردمک (همان، ص ۳۱)؛ برز = بلندی (همان، ص ۳۹)؛ کریوه = عقبه (همان جا)؛ سهراب = سرخاب (همان، ص ۴۰)