ياشاسين شاهين دژ
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 11:5 ::  نويسنده : علي
 
 
 

واصف آدیگوزلف

Vasif adigozelov.jpg
 

واصف آدیگوزلف (به ترکی آذربایجانی: Vasif Adıgözəlov) (واصف آدیگوزل) (۲۸ جولای ۱۹۳۵ - ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶) آهنگساز آذربایجانی بود.

پدر وی زلفی آدیگوزلف خواننده مشهوری بود. واصف در ۱۳ سالگی اولین موسیقی خود را برای شعر آذربایجان صمد وورغون نوشت.

واصف در سال ۱۹۵۹ از کنسرتوار آذربایجان در رشته پیانو و آهنگسازی فارغ‌التحصیل شد.

آثار

اپرا

  • Olular
  • Natavan

اوراتوریا

  • Odlar Yurdu (سرزمین آتش)
  • Garabagh Shikastasi (شکسته قره‌باغ)
  • Chanakkale
  • Gam Karvani (کاروان غم)

کمدی موزیکال

  • Maishat Sahnalari
  • Nanamin Shahlig Gushu
  • Boshanag, Evlenerik
  • Lanat Sheytana

مابقی

مابقی آثار وی شامل ۴ کنسرتو برای پیانو و ارکستر سمفونیک و بیش از ۱۵۰ ترانه برای سینما است.

افتخارات

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : علي
 
 
 

نیازی

Niyazi.jpg
 

نیازی تقی‌زاده حاجی‌بیف (به ترکی آذربایجانی: Niyazi Zulfigar ogli Tagizade Hajibeyov) (۱۹۱۲ - ۱۹۸۴) آهنگساز و رهبر ارکستر آذربایجانی بود.

وی ارکسترهای سمفونیک بسیاری را در چک‌اسلواکی، بلغارستان، آلمان، مجارستان، فرانسه، ترکیه، ایران و ... رهبری کرده‌است.

وی درفیلم آرشین مال آلان در سال ۱۹۴۵ و نیز نسخه‌ی دیگر ساخته‌شده در سال ۱۹۶۵ رهبری ارکستر موسیقی را بر عهده داشت.

خانه وی اکنون به موزه تبدیل شده‌است.

آثار مشهور

  • اپرای خسرو و شیرین - ۱۹۴۲
  • باله چیترا - ۱۹۶۱

منابع

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 11:0 ::  نويسنده : علي
 
 
 

عزیر حاجی‌بیگف

عُزیر حاجی‌بیگف (به ترکی آذربایجانی: ئوزیر حاجی‌بَیُف، Üzeyir Hacıbəyov) عبدالحسین اوغلو (۱۸ سپتامبر ۱۸۸۵ - ۲۲ نوامبر ۱۹۴۸) آهنگساز معروف آذربایجانی بود.

وی متولد روستای آقجا بدیع در نزدیکی شوشا بود. عزیر پسر عبدالحسین منشی روستا و شیرین خانم بود. او همچنین وزیر کشور جمهوری دمکراتیک آذربایجان (۱۹۱۸- ۱۹۲۰) بود.

عزیر حاجی‌بیف اولین آهنگساز شرق و اولین آهنگساز شوروی بود که به مدال نایل شد. وی همچنین را دریافت نمود.

آثار

وی تدوین‌کننده آهنگ سرود ملی فعلی جمهوری آذربایجان و آهنگ سرود دولتی است.

اپرا

  • لیلی و مجنون - ۱۹۰۸
  • شیخ صنعان - ۱۹۰۹
  • رستم و سهراب - ۱۹۱۰
  • شاه عباس و خورشید بانو - ۱۹۱۲
  • اصلی و کرم - ۱۹۱۲
  • هارون و لیلا - ۱۹۱۵
  • کوراوغلو - ۱۹۳۶
  • فیروزه - ۱۹۴۵

کمدی موزیکال

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : علي
 
 
 

فکرت امیروف

Fikret Amirov.jpg
 

فکرت امیروف (به ترکی آذربایجانی: Fikrət Əmirov) (۲۲ نوامبر ۱۹۲۲، گنجه - ۲۰ فوریه ۱۹۸۴، باکو) آهنگساز آذربایجانی بود.

پدرش جمیل امیروف خواننده و نوازنده تار آذری بود که این امر تاثیر بسیاری بر او گذاشت. وی پس از تحصیل موسیقی در گنجه به باکو رفت و در سال ۱۹۳۹ در آنجا به کنسرواتوار دولتی آذربایجان به سرپرستی پرفسور ب.ی. زیدمان وارد شد.

امیروف در سال ۱۹۴۷ سمفونی نظامی و در سال ۱۹۴۸ سمفونی‌های مقام شور و کرد افشاری را نوشت که از مشهورترین آثار وی به شمار می‌روند.

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 10:55 ::  نويسنده : علي
 
 
 

طغرل عسگراف

مدال‌ها
شرکت‌کنندهٔ کشور Flag of Azerbaijan.svg جمهوری آذربایجان
کشتی آزاد مردان
بازی‌های المپیک
طلا ۲۰۱۲ لندن ۶۰ کیلوگرم
قهرمانی کشتی جهان
نقره قهرمانی کشتی جهان ۲۰۱۰ ۵۵ کیلوگرم
قهرمانی اروپا
طلا ۲۰۱۲ بلگراد ۶۰ کیلوگرم

ظغرل عسگرف (به ترکی آذربایجانی: Toğrul Əsgərov) متولد ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ در گنجه آذربایجان است. ظغرل عسگرف کشتی گیر آزاد اروپایی و هم چنین عنوان دار در المپیک است.

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 10:51 ::  نويسنده : علي
 
 
 

جواد قاجار

جوادخان زیاد اوغلی قاجار( ۱۷۴۸ - ۱۸۰۴ میلادی ) فرزند شاهوردی خان، آخرین حکمران ایران در گنجه است که در سوم ژانویه ۱۸۰۴ میلادی  (۱۲۱۸قمری)  در آغاز جنگ های ایران و روس و در جریان تهاجم سپاهیان روسیه تزاری به فرماندهی ژنرال سیسیانوف به گنجه، پس از جنگی دلاورانه با یک پسر خود کشته شد. روس‌ها سه روز شهر را قتل عام کردند و اکثر اعیان و اهالی گنجه به قتل رسیدند،  . با این حادثه گنجه از دست ایران رفت . او آخرین حکمران خاندان زیاداوغلی قاجار است که بیش از سیصد سال بر گنجه و قره باغ فرمانروائی کردند. با در گذشت او حاکمیت دولت ایران در گنجه نیز به پایان رسید و و در واقع خاندان او نماد حاکمیت ایران در قفقاز به شمار می رفتند

خاندان جواد خان و بیگلربیگی گنجه

جوادخان از تیره زیادلو یا زیاداوغلوی ایل قاجار بود که از زمان صفویه در گنجه سمت بیگلربیگی داشتند. قاجارها ظاهراً مقارن با قیام شاه اسماعیل در گنجه ساکن شده‌اند و زیاداوغلوها از دوره شاه طهماسب در گنجه حکومت یافتند. در تاریخ‌های صفویه، مخصوصاً در «عالم آرای عباسی» تألیف اسکندربیگ منشی، جای جای ذکر حکومت تعدادی از سران آن خانواده در گنجه و کوشش‌های آنان در جنگ‌ها آمده است. نیای بزرگ جواد خان، خضر بیگ قاریمیش قاجار اولین فرد از خاندان زیاد اوغلی بود که نزدیک سال ۹۰۰ قمری از آناتولی و شام به همراه ایل قاجار به ایران آمده و در مسلک پیروان صفوی درآمد. شاهوردی خان (درعصر شاه طهماسب) اولین کسی از خاندان زیاد اوغلی قاجار بود که درسال ۹۶۱ قمری به فرمانروایی قره باغ منصوب گردید و گنجه را کرسی نشین ایالت قراباغ کرد. شاهوردی خان در جنگ‌های ایران با عثمانی و شورشیان لزگی و گرجی، هنرنمایی‌های جنگی فراوانی از خود نشان داد.

درزمان شاه عباس صفوی، محمد خان زیاد اوغلو، از نیاکان جوادخان، فرمانروای گنجه بود و هنگامی که دولت عثمانی در ۲۸ اکتبر ۱۵۴۹ به گنجه هجوم کرد، محمدخان زیاداوغلو با خالی کردن کل شهر و مردمان، به کناره‌های ارس کوچ نمود و چیزی برای دشمن باقی نگذاشت (زمین سوخته). هنگامی که شاه عباس بصورت موقت با عثمانی صلح کرد، محمد خان زیاد اوغلو با جمعی از امرای قزلباش، قلعه گنجه را محاصره کرده بود، اما به دستور شاه عباس دست از محاصره کشید تا شانزده سال بعد با پیروزی نیروهای ایران، دوباره فرمانروای گنجه شد

پس از محمدخان زیاداوغلو، محمد قلی خان و مرتضی خان زیاد اوغلو، به فرمان حکومت مرکزی بیگلربیگی گنجه بودند و در ۱۶۶۴ میلادی، اغورلوخان بیگلربیگی گنجه و قراباغ شد. دیوان او به زبان فارسی، چهارهزار و دویست بیت دارد و در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره ثبت ۵۵۵ نگهداری می‌شود که به دستور نوه او یعنی جوادخان زیاد اوغلو نسخه برداری شده است و بعنوان "زیادی" و "مصاحب" تخلص می کرد

نادرشاه – که قزلباش نبود - برای کاهش نفوذ و اقتدار این خاندان و تسری قدرت خود در مناطق متعلق به این خاندان و تقویت قدرت و نفوذرقبای محلی آنان، قلمرو آنان را به ناحیه گنجه محدود کرد و قراباغ را از حکومت خاندان زیاد اوغلی جدا نمود. به گفته ، "...حکام گنجه و قراباغ نیز به لقب زیاد اوغلی قاجار از پل خدا آفرین تا قریه شولاور گرجستان بالاتر از پل سنق حکمرانی می‌نموده‌اند. چون در شورای کبرای مغان به سلطنت نادر شاه رضا نداده و در طلب استقرار دولت صفویه بودند، نادرشاه نیز بعد از تمکن بر سریر سلطنت ایران به مقام کسر حشمت و اقتدار ایشان برآمده بسیاری از اهالی قراباغ را به خراسان کوچانده ملکان برگشاط و خمسه را از تحت اختیار ایشان به در کرده و به سردار آذربایجان سپرد و محال قزاق را که هلاکو خان از ترکستان و محال بوزجالو را که شاه عباس اول از بوزجالوی عراق آورده در سرحد گرجستان نشانیده بودند به اختیار والی گرجستان داد. به این سبب خوانین مذکوره به غایت ضعیف گشته به حکومت حوالی گنجه اکتفا داشتند."

تغییراتی را که نادرشاه در قلمرو حکومت موروثی گنجه و قراباغ به وجود آورده بود، پس از قتل او برقرار ماند و از طریق تشکیل حکومت محلی قراباغ توسط پناه خان جوانشیر، تثبیت شد و حکومت موروثی خاندان زیاد اوغلی منحصر به ناحیه گنجه گردید و تا تهاجم ارتش روسیه به قفقاز وضع به همین حال باقی ماند. ناحیه‌ای که امروزه جمهوری آذربایجان و ارمنستان نامیده می‌شود، تا پیش از جنگ‌های ایران و روسیه و انعقاد قراردادهای گلستان ( ۱۲۲۸ ق) و ترکمانچای ( ۱۲۴۳ ق)، در قلمرو کشور ایران قرار داشت و حکومت‌های موروثی نواحی مختلف آن نظیر لنکران، باکو، قراباغ، شماخی، شیروان، قبه و دربند، گنجه، نخجوان و حتی ملکان خمسه ارمنی نشین قراباغ، اتباع دولت ایران بودند. این حکومت‌ها بطور عمده از دوران صفویه و افشاریه شکل گرفته و به رغم اینکه بعضی از آنان در دوران‌های فترت و یا ضعف دولت‌های حاکم بر ایران به وجود آمده بودند، پس از اینکه ثباتی در اوضاع و احوال کشور و دولت ایران فراهم می آمد، اطاعت خود را از دولت حاکم بر ایران، ابراز می‌داشتند. در این میان وضعیت حکومت موروثی ناحیه گنجه و خاندان حکومتگر زیاد اوغلی قاجار، یعنی حکام گنجه و قراباغ، از سایر حکومتهای محلی آن سامان تمایز داشت و تقریباً می‌توان گفت که قدیمی‌ترین حکومت موروثی محلی آن سامان به شمار می‌رفت.

ژنرال سیسیانوف در ۲۲ نوامبر۱۸۰۳ (۷ شعبان۱۲۱۸ هـ.ق) با نیرویی بزرگ وارد حومه و دروازه‌های شهر گنجه شد. جوادخان به مدافعه برخاست و مهاجمان را به شهر راه نداد. او به دفعات درخواست ژنرال روسی را دایر به تسلیم و تحویل قلعه رد کرد، و در آخر پیغام داد که: «شما باید جسد مرا در پای دیوار قلعه پاره‌پاره بکنید تا بتوانید داخل قلعه شوید.»

جوادخان در اثر خیانت تعدادی از ارامنه و متفرق شدن نیروهای شمکور و شمس‌الدینلوها به قلعه شهر پناه برد، و به امید رسیدن قوا از آذربایجان به وسیله عباس میرزا، تا آخرین قطره خون از قلعه مدافعه کرد. بنا به نوشته مآثر سلطانیه نامه‌های او به دربار رسید و فتحعلی شاه هم نیروهایی به فرماندهی سعیدخان‌دامغانی را روانه گنجه کرد  ولی به علت فصل شدید سرما (دی ماه) و دوری راه، قوای اعزامی نتوانستند به موقع به گنجه برسند، مگر سعید بیک غلام چاپار که خود را به قلعه رسانیده بود.

قوای مهاجم، راه آب شهر را بستند و مردم و مدافعان را به مخاطره انداختند. در شب سرد و تاریک آخرین روز رمضان، روس‌ها با شلیک توپ‌های عظیم از جانب دروازه‌های قراباغ و تفلیس، شهر را از طرف غرب و شرق مورد حمله قرار داده تا سپده‌دم زیر آتش گرفتند و در بامداد روز عید فطر به ۶۰ قدمی قلعه رسیدند. مردم شهر نمدها و پارچه‌ها را به نفت آغشته و آتش می‌زدند و بر سر روس‌ها می‌ریختند. جنگ خونین تا ظهر ادامه پیدا کرد. بعدازظهر نیروهای ژنرال پورتیناکین در حمایت آتش توپخانه، نردبان‌ها به دیوار قلعه نهادند و سه برج حصار را گرفتند. ولی جوادخان و یارانش دشمنان را از این برج‌ها بیرون راندند. در حین جنگ دو برج دیگر به اشغال روس‌ها درآمد و جوادخان هم مجروح شد. حسینقلی آقا پسر جوادخان به امداد پدر آمد ولی او فرزندش را به دفاع موضع دیگر فرستاد و خود با شمشیر آخته سرتوپ ایستاده تا آخرین قطره خون دلیری و مدافعه کرد و سرانجام جان سپرد و فرزندش نیز کشته شد .

هنگامی که خبر کشته شدن جوادخان و حسینقلی آقا به خانه رسید، صدای شیون بلند شد، اما سرونازخانم، همسر جوادخان فریاد زد: "جوادخان کشته شد؛ اما ایران که نمرده است، همه جا را سنگر ببندید و آماده باشید تا به جوادخان بپیوندیم. آنگاه گفت شاهنامه را بیاورید تا تفالی بزنیم، امروز روز رزم است و دیوان حافظ را جایی نیست . وقتی که کتاب را گشود، با بانگ رسا گفت که گوش کنید که چه می گوید:

همه سر به سر تن به کشتن دهیم   از آن به که کشور به دشمن دهیم

کتاب را بست و گفت: شنیدید، پس عمل کنید

روس‌ها در دوم شوال ۱۲۱۸ هـ.ق قلعه گنجه را گرفتند و دروازه‌های شهر را به روی مردم بستند، و جمله را قتل عام نموده دارایی شهر را به غارت بردند و مساجد را ویران کردند. در شهرگنجه ۷۰۰۰ نفر کشته شده و ۱۸۰۰۰ نفر اسیر شدند که اکثرشان زنان بودند. ۵۰۰ نفر از اهالی شهر که بیشترشان زنان و مردن مسن و اطفال خردسال بودند به مسجد پناه بردند. به دستور سیسیانوف همه آن‌ها را در مسجد قتل‌عام کردند. به فرمان وی، جامع بزرگ شهر به کلیسا تبدیل شد و نام شهر نیز به « الیزابت پول» تغییر کرد . حتی پس از اینکه حکومت تزاری از بین رفت، باز نام آن شهر را تغییر دادند و نام آن را (کیروف آباد) گذاشتند، تا سرانجام پس از فروپاشی شوروی، گنجه بار دیگر نام اصلی خود را بازیافت.

مزار

پیکر جوادخان را همراه با عده‌ای از یارانش، در مسجد جمعه گنجه به خاک می‌سپارند تا در اوایل دهه۱۹۶۰ میلادی حادثه‌ای رخ می‌دهد و نام جوادخان را دوباره بر سر زبان‌ها می‌اندازد. احمدعیسی‌اف این رویداد را در کتاب «گنجه و گنجه‌لیلر» [گنجه و گنجه‌ای‌ها] چنین شرح می‌دهد :: این حادثه قبل از آن که من به گنجه بیایم، اتفاق افتاده است. خیلی جلوتر در اوایل دهه۱۹۶۰ (۱۳۳۹). لکن پس از سپری شدن ۱۵ - ۱۰ سال، باز هم درباره آن صحبت‌ها ادامه داشت. آن هم با صدای بلند.

می‌خواستند در نزدیکی حمام «چوکک»، در حیاط مسجد جمعه، فواره‌ای بسازند. تراکتور ناهمواری‌های زمین را هموار می‌کرد که ناگهان به مانعی برخورد. نگاه کردند و قبر بزرگی دیدند. هر چهار طرفش مثل صندوق بتونی بود. همه می‌دانستند که در آن پیرامون، قبر زیاد است، ولی بی‌آن که توجه کنند، زمین را می‌کندند. این بار ممکن نشد. هر کاری کردند که پیچانده و از جا بلند کنند نتوانستند به نوشته سنگ مزار نگاه کردند، چه دیدند؟ این که آرامگاه جوادخان است. تراکتورچی دست از کار کشید و رفت: «گناه است، من به این دست نمی‌زنم». خیلی‌ها دست نگه‌داشتند: این که یک اثر تاریخی است. اجازه بدهید کارشناسان ببینند، بعد ....

به کمیته حزبی شهر خبر دادند و به آکادمی علوم تلگرافی مخابره کردند. به هر جایی که گمان می‌رفت، اطلاع داده شد. سه روز، پنج روز، کمی منتظر شدند، کسی نیامد... یک روز صاحب اختیار شهر آمد، دست‌هایش را به کمر زده و شکم گنده‌اش را جلو داده:

- آخر جوادخان کیست؟ گفت - دوره‌خان، بیگ خیلی وقت است که سپری شده، از بین ببریدش!

نتوانستند بتون را داغان کنند. از هر کجا بود دینامیت پیدا کرده، آوردند و قبر را منفجر کردند. صبح آن روز دیدند که یکی از مناره مسجد جمعه که زینت‌بخش شهر بود، کج شده است. گفتم که کج شد. آن هنگام اندکی مشخص می‌شد، ولی الان به طور کامل دیده می‌شود. این هم دردی شد از آن موقع. اکنون کارشناسان هر چه سعی و تلاش می‌کنند به جایی نمی‌رسند. بی‌خود نگفته‌اند که آنچه آدمی به خود می‌کند، دیگری نمی‌تواند بکند [از ماست که بر ماست] . حداقل امروز باید بیدار شویم.

تصاویری از آرامگاه و نامه‌های جوادخان

بازماندگان

خانواده جوادخان که پس از کشته شدن وی در زندان بودند، به دست مارکز پاولوچی همراه چند تن از خان‌های قزلباش آزاد می‌شوند . فرزند ارشد جوادخان، حسینقلی خان بود که همراه با پدر در نبرد گنجه کشته شد، فرزند دیگر او اغورلوخان پس از پیروزی سپاه ایران بر قوای روس در آغاز جنگ دوم ایران و روس و در پی باز پس گیری گنجه توسط لشکریان ایران، به فرمان شاهزاده عباس میرزا نایب السلطنه به عنوان حاکم گنجه تعیین شد، ولی او فقط چند ماه حاکم گنجه بود زیرا پس از شکست ایران از روسیه و عقد قرارداد ترکمانچای و تصرف مجدد گنجه به وسیله قوای روسیه تزاری، برای همیشه به حکومت زیاد اوغلی خان گنجه پایان داده شد. علی قلی آقا، فرزند دیگرش، از جمله اعضای دیگر خاندان او بود که به ایران پناه آورد. او نیز به فرمان عباس میرزا به نزد ایلات قاجار، آیرملو، قزاق و شمس‌الدین لو که بین ایروان و گنجه ساکن بودند می‌رود. تا این ایلات را بر ضد روسیه تحریک نماید که علی قلی خان هم در این کار موفق می‌شود، اما نتیجه نهایی شکست ایرانیان بوده است.

اغورلوخان پسر جوادخان و بازماندگان او به ایران آمدند و در خوی ساکن شدند، مرحوم سرلشکر صادق کوپال ظاهراً از همین خاندان بود

در بین بازماندگان جوادخان، بین ابوالفتح آقا نواده جوادخان و شاهزاده خانم آذر همایون، فرزند بهمن میرزا که در واقع نواده عباس میرزا ولیعهد به شمار می‌رفت پیوند زناشوئی منعقد می‌گردد، از این وصلت سه پسر به وجود می آید که دو تن آنها از شخصیت‌های سیاسی مشهوری می‌گردند یکی از آنها، اسماعیل خان زیادخانوف از آزادی خواهان و فعالان سیاسی ضد تزار بوده و با آنکه به نمایندگی مجلس دوما نیز انتخاب می‌گردد از کرسی نمایندگی خود در جهت مبارزه با تزار بهره می‌جوید، و در این راه تا آنجا پیش می‌رود که به وسیله دولت روسیه تزاری دستگیر شده و برای مدتی به زندان می‌افتد. اسماعیل خان پس از تشکیل اولین جمهوری آذربایجان در جهت نزدیکی میان جمهوری آذربایجان قفقاز و ایران فعالیت می‌نماید، وی به سفارت این جمهوری در ایران انتخاب شده و با دولت ایران جهت بازگشایی مدرسه‌های فارسی زبان در جمهوری آذربایج ان همراهی می‌نماید. برادر او، عادل خان نیز شخصیت بسیار مهمی است. عادل خان زیادخان اُف آخرین سیاستمدار از خاندان زیاد اوغلی؛ یکی دیگر از فرزندان ابوالفتح خان و از برادران و همرزمان اسماعیل خان بود. عادل خان از اواسط دهه ۱۹۰۰ به فعالیت‌های سیاسی وارد می شود، وی کارشناس حقوق از دانشگاه مسکو بود و همچون برادرش اسماعیل خان مبارزی ضد حکومت تزار بود، عادل خان از سقوط روسیه تزاری در سال ۱۹۱۷ بسیار شادمان گردیده و در دولت جمهوری آذربایجان به معاونت وزارت امورخارجه انتخاب می گردد عادل خان در تیرماه ۱۲۹۸ به سفارت جمهوری آذربایجان در ایران انتخاب می گردد. یک سال و نیم پس از این رویداد، عمر جمهوری آذربایجان اول به پایان رسیده و شوروی سرتاسر قفقاز را اشغال می کند، به دنبال این رویداد، اسماعیل خان برادر عادل خان از طرف روسها (شوروی) کشته می‌شود و عادل خان نیز در ایران ماندگار شده و در سازمان‌های اداری همچون، اداره فلاحت، وزارت فوائد عامه و یا راه آهن خدمت می نماید عادل خان یک ضد روس تمام عیار و دلبسته شخصیتهایی مثل شیخ شامیل داغستانی بود. عادل خان ایران را میهن مادری خود می‌دانست و به بزرگان تاریخ ایران عشق می و رزید. او در جایی تصریح می‌کند:

ایران دوباره مقام عالی خود را پیدا خواهد کرد

عادل خان زیاد خان اّف در سال ۱۳۲۴ در استانبول فوت می کند، از وی سه کتاب به جای مانده است که یکی از آنها به نام ((طیران قلم)) در سال ۱۳۸۱ در تهران و به کوشش کاوه بیات به چاپ رسیده است .

از دیگر نوادگان معروف جواد خان، می توان از مهندس رضا گنجه‌ای ( بابا شمل ) نام برد که پدرش علی نقی گنجه‌ای از مبارزان طراز اول مشروطیت و از بنیان‌گذاران انجمن ملی تبریز بود. در جریان مبارزات، دوبارخانهٔ پدری‌اش غارت و تخریب شد. یک بار در دوران استبداد صغیر و یک بار هم در قیام خیابانی که پدرش نزدیکترین یار ‎خیابانی بود. در آن روزگار سخت، نمایندهٔ تام‌الاختیار نایب‌السطنهٔ قفقاز، همراه با کنسول دولت روسیه تزاری، به دیدار پدرش آمدند. نمایندهٔ نایب‌السلطنه، از پدرش خواسته بود که تابعیت دولت روسیه را بپذیرد. در آن صورت، نه تنها جان و مال خود و خانواده‌اش تحت حمایت تزار امپراتور روس خواهد بود بلکه اموال غارت شده‌اش از غارتگران اخذو مسترد خواهد شد و اگر هم چیزی کم و کسر بود، باتوجه به‌اختیاراتی که دارد، از خزانهٔ نایب‌السلطنهٔ قفقاز جبران می‌گردد. علاوه برآن، اموال خانوادگی‌اش در شهر گنجه و تفلیس نیز به وی برگشت‌داده می‌شود. در پاسخ، ایشان به روسیان گفته بود که گدایی در سرزمین ایران را به پادشاهی روسیه ترجیح می‌دهم و او به‌آنان یادآور شده بود که جدم در راه ایران شهید شد و من نیز آماده‌ی‌شهادتم‌. اما دربارهٔ اموال جدم‌: روزی این اموال ارزش دارند که پرچم ایران دوباره بر خطهٔ قفقاز، از آن جمله برفراز شهر گنجه، به اهتزاز در آید

 

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 10:35 ::  نويسنده : علي
 
 
 

میرزا شفیع واضع

Mirza Shafi Vazeh.jpg
 

میرزا شفیع واضع (۱۷۹۴-۱۸۵۲) معروف به "دانای گنجه" شاعر کلاسیک دو زبانه جمهوری آذربایجان بود که به دو زبان ترکی آذربایجانی و فارسی شعر می‌سرود. او در شعرهای ترکی خود، از سنت‌های کلاسیک شعر ترکی آذربایجانی قرن چهاردهم میلادی پیروی می‌کرد.آثار او تقریبا به تمام زبان‌های اروپایی ترجمه شده است.

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 10:32 ::  نويسنده : علي
 
 
 

زین‌العابدین شیروانی

زین‌العابدین شیروانی (۱۱۹۴-۱۲۵۳ ه‍.ق)، شاعر ایرانی متولد شماخی، نویسندهٔ کتاب بستان السیاحه

در پنج سالگی همراه پدرش به کربلا رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد. پس از چندی راه سیر و سیاحت در پیش گرفت در ایران و مصر و شام و عثمانی و هند و یمن و حجاز و افغانستان و فرارود و ترکستان سفر کرد. پس از ۱۸ سال به وطن بازگشت و حاصل دیده ها و شنیده های خود را در قالب سه کتاب بستان السیاحه، حدائق السیاحه و ریاض السیاحه تألیف کرد. محقق نعمت اللهی، زین العابدین شیروانی، سه فرهنگ جغرافیایی تألیف کرد که ماحصل مسافرت های گسترده اش در کسوت درویشی جهت شناسایی صوفی های برحسته، محققان همفکر خود و دیگر آدمهای برجسته و ممتاز دهه های میانی سده ی نوزدهم در اقصی نقاط ایران و سرزمین های اطراف آن بود. شهرت زیاد بستان السیاحه شیروانی به جهت تغییر حالت از شکل خشک و ثابت رایج نزد فقیهان بود.

منبع

  • لغت‌نامه دهخدا: زین‌العابدین شیروانی
  • HISTORIOGRAPHY viii. QAJAR PERIOD - Encyclopaedia Iranica - Abbas Amanat - Originally Published: December 15, 2004 - Last Updated: March 22, 2012 - This article is available in print. Vol. XII, Fasc. 4, pp. 369-377
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : علي
 
 
 

خاقانی

خاقانی شَروانی

پیکرۀ خاقانی در تبریز
زادروز
۱۱۲۰ میلادی

شروان یا شیروان
درگذشت
۱۱۹۰ میلادی
تبریز
آرامگاه مقبره الشعرای تبریز
محل زندگی تبریز
ملیت ایرانی
پیشه شاعر
سبک قصیده
لقب حسان العجم
آثار مثنوی تحفةالعراقین

افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی متخلّص به خاقانی (شَروان - تبریز) از جملهٔ نامدارترین شاعر ایرانی‌تبار و بزرگترین قصیده‌سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حسان العجم می‌باشد. آرامگاه او در شهر تبریز است.

زندگی

افضل‌الدین بدیل بن علی خاقانی حقایقی شَروانی در سال ۵۲۰ هجری قمری در شهر شَروان به دنیا آمد. تاریخ تولد او از اشاره‌های موجود در دیوان به دست آمده است. پدرش نجیب‌الدین علی مروی درودگر بود. مادر او مسیحی نسطوری بود که به اسلام گرویده بود. عمویش کافی‌الدین عمر طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در سایهٔ حمایت او بود و در نزد او انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت. چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجه‌ای شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان به سر می برد، کسب فنون شاعری کرد. پس از آنکه ابوالعلاء وی را بخدمت خاقان منوچهر شروانشاه معرفی کرد لقب «خاقانی» بر او نهاد. از ان پس خاقانی نزدیک به چهل سال وابسته به دربار شروانشاهان و در خدمت منوچهر شروانشاه، و پسر و جانشین او اخستان شروانشاه بود.

در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به عراق نهاد و تا ری رفت. در آنجا بیمار شد، و والی ری او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به «حبسگاه شروان» گشت. پس از مدتی توقف در شروان به قصد حج و دیدن امرای عراقین از شروانشاه اجازهٔ سفر گرفت و در زیارت مکه و مدینه چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی تحفةالعراقین بود. در راه سفر به بغداد، از ایوان مدائن گذر کرد و قصیدهٔ غرای خود را در باره آن ساخت.

در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست . لیکن میانهٔ او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد، و آنچنانکه از قصیده‌های حبسیه که در دیوانش ثبت است برمی‌آید یک سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزندش بیست سالهٔ خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و مصائب دیگر دیگر بر او وارد شد. از آن پس میل به عزلت یافت و خدمت دربار شروانشاهان کناره گرفت. در اواخر عمر در تبریز به سر می‌برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعرا در محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را ۵۹۵ و هم ۵۸۲ نوشته‌اند.

شَروان، زادگاه خاقانی

زبان محاورهٔ مردم ارّان و شروان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونه‌ای از زبان پهلوی (یا فهلوی) بوده است. جغرافی‌نویسان قدیم آن زبان را ارّانی نامیده‌اند. ابن حوقل می‌گوید: «مردم بردعه (مرکز قدیم ارّان) به ارّانی سخن می‌گویند». مقدسی در ارّان به ارّانی سخن می‌گویند و فارسی ایشان قابل فهم است، و در پاره‌ای حرف‌ها به زبان خراسانی نزدیک است.» اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را «فارسی ارانی» نامیده‌اند (در برابر فارسی دری). آمیزش لهجه‌ها و زبان‌های نواحی مختلف ایران، و رواج سخن خاقانی و نظامی به مدت هشتصد سال در سراسر ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو فارسی دری درآید.

اما مهم‌ترین ویژگی نزهةالمجالس تا آنجا که به تاریخ ادبیات ایران مربوط می‌شود، ضبط و حفظ آثاری از حدود ۱۱۵ شاعر از شمال‌غرب ایران، از ارّان، شَروان و آذربایجان است که دیوان‌های آنها از بین رفته‌است. از این رو، نزهةالمجالس آیینه‌ای از محیط ذوقی و ادبی و فرهنگی آن نواحی در قرن هفتم، و نموداری از حوزهٔ گستردهٔ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است. کاربرد فراوان تعبیرهای گفتاری در رباعی‌های نزهةالمجالس، موجب شده که تأثیر زبان پهلوی شمال‌غربی که زبان گفتاری مردم بوده‌است به‌روشنی قابل مشاهده باشد

برخلاف شاعران اهل دیگر مناطق ایران در آن دوران که غالباً از طبقات بالای جامعه چون ادیبان، دیوانیان و دبیران بودند، در نواحی شمال غرب ایران بسیاری از شاعران از مردم عادی و پیشه‌وران و کارگران بودند و نام‌های آنها چون سقّا، عصفوری (گنجشک‌فروش)، سرّاج، جاندار، لحافی و نظایر آن گواه این امر است. این شاعران غالباً تعبیرهای محاوره‌ای را در شعر خود به کار می‌بردند و از این طریق بسیاری از لغات و اصطلاحات فارسی خاص آن سامان را در اشعار خود به یادگار گذاشته‌اند. علاوه بر این، وجود آگاهی‌هایی از آداب و رسوم، زندگی روزمره، پوشاک، بازی‌ها و سرگرمی‌های مردم در آن دوران از جمله فواید جانبی نزهةالمجالس است

شروان در زمان خاقانی، زیر نظر شروانشاهان بوده است. نیاکان شروانشاهان، عرب‌تبار بودند، اما با وصلت با خاندانهای محلی، از قرن دهم میلادی به بعد، شروانشاهانه هویت ایرانی گرفتند و اصلیت خود را به ساسانیان می‌رساندند.

زادگاه خاقانی آنچنانکه از موارد بسیار در دیوان او و به عبارت‌های مختلف برمی‌آید، شهر شَروان از بلاد قفقاز در شمال رود کُر است و در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی و تذکره‌ها نیز شروان به عنوان موطن خاقانی ذکر شده است، و اینکه بعضی از تذکره‌نویسان متأخر زادگاه او را به‌صورت «شیروان» ذکر کرده‌اند نادرست است. از موارد متعدد در دیوان او این ابیات را می‌توان به‌عنوان شاهد نقل کرد:

عیب شروان مکن که خاقانی   هست از آن شهر کابتداش شرّ است
عیب شهری چرا کنی بدو حرف   کاوّل شرع و آخر بشر است

شروان کهن بعد از انقراض آخرین سلسلۀ شروانشاهان و استیلای صفویه بر آن شهر، و دست به دست گشتن‌های ان میان ایران و عثمانی ظاهراً ویران شده است و جهانگردان در اواخر عصر صفویه ویرانه‌های خالی از سکنۀ آن را دیده‌اند. اما شیروان وطن زین‌العابدین شیروانی و بهار شیروانی نام جدید آن ناحیه و ولایت است و شهر مرکز آن شماخی است.

آثار خاقانی

 
مقبرةالشعرای تبریز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و ادیبان نام‌آور ایران است.

دیوان، شامل قصاید، ترجیعات، مقطعات، غزلها و رباعیات است. دیوان خاقانی به تصحیح در سال ۱۳۳۸ در تهران به چاپ رسیده است و بخش عمدهٔ پژوهش‌هایی که در بارهٔ خاقانی انتشار یافته بر پایهٔ همین چاپ از دیوان خاقانی بوده است.

تحفةالعراقین، مثنوی در سه هزار و دویست بیت است که در سال ۵۵۱ تألیف شده است. تحفةالعراقین در شرح نخستین سفر خاقانی به مکه و «عراقین» است و در ذکر هر شهر از رجال و معاریف آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب حال خود آورده است. تحفةالعراقین به تصحیح یحیی قریب در سال ۱۳۳۰ در تهران به چاپ رسید. پس از آن، چندین نسخه معتبر از تحفةالعراقین شناسایی شد که در این میان نسخه وین (با عنوان ختم‌الغرایب) تاریخ ۵۹۳ هجری را دارد.

منشآت خاقانی، چند نامه از خاقانی است که به بزرگان زمان خود نوشته، و غالباً مشحون از کلمات و جملات عربی دشوار و مترادف و گاهی از اشعار خود خاقانی در آنها هست.

قصاید خاقانی به نسبت در مرتبه‌ای بالا قرار دارد. از او قطعات بسیار خوبی نیز دردست است اما غزلیاتش در سطح قصاید او نیستند. شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

تأثیر هنر خاقانی بر حافظ

بنا به وجود مضامین و تعابیر همانند در اشعار خاقانی و حافظ و سعدی و نیز با توجّه به پاره‌ای از غزلیات هم‌وزن و قافیهٔ آن‌ها می‌توان نگرش این دو شاعر بزرگ را به دیوان خاقانی نتیجه گرفت. به عنوان نمونه می‌توان موارد زیر را شاهد آورد:

دیدی که یار چون زدل ما خبر نداشت   ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

خاقانی

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت؟   بشکست عهد و از غم ما هیچ غم نداشت؟

حافظ

خاقانی و نظامی

از معاصران خاقانی میان او و نظامی گنجوی بسبب قرب جوار رشته‏های مودت مستحکم بود و چون خاقانی درگذشت، نظامی در رثایش چنین سرود:

 
به خود گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد   دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی

خاقانی پژوهی

از زمان خود خاقانی، تلاش برای دریافت و درک شعر او وجود داشته‌است و شروح گوناگونی از دیرباز که بر شعر خاقانی نوشته‌اند وجود دارد. از برجسته ترین خاقانی پژوهان ایرانی می‌باشد. وی منقح ترین دیوان را از خاقانی به چاپ رسانده‌است. همچنین فرهنگ اصطلاحات خاقانی نیز از وی چاپ شده‌است. از دیگر خاقانی پژوهان می‌توان به میر جلال الدین کزازی، و اشاره کرد.

داده‌ام صدجان بهای گوهری در من یزید   ور دوعالم داده‌ام، هم رایگان آورده‌ام

خاقانی

بی‌معرفت مباش که در من یزید عشق   اهل نظر معامله با آشنا کنند

حافظ

تاکی از قصه‌های بدگویان   قصه‌ها پیش داور اندازیم

خاقانی

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد   بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

حافظ

هرلحظه هاتفی به تو آواز می‌دهد   کاین دامگه نه جای امان است، الامان

خاقانی

به کمندی درم که ممکن نیست   رستگاری به الامان گفتن

سعدی

نمونهٔ اشعار

خاقانی آن کسان که طریق تو می‏روند   زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست
بس طفل کارزوی ترازوی زر کند   بادام از آن خرد که ترازو کند ز پوست
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار   کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
از قصیدهٔ ایوان مدائن
هان ای دل عبرت‌بین ازدیده نظر کن هان   ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن   وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گوئی   کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
بینی که لب دجله چون کف بدهان آرد   گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله   خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
بر دجله گری نونو وزدیده زکاتش ده   گر چه لب دریا هست از دجله زکاة استان
گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل   نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان
تا سلسله ایوان بگسست مدائن را   در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گه‌گه به زبان اشک آواز ده ایوان را   تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو   پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنون   گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
از نوحه جغد الحق ماییم به درد سر   از دیده گلابی کن درد سرما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی   جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما   بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
گوئی که نگون کرده است ایوان فلک‌وش را   حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان

مقام شاعری خاقانی

خاقانی از سخنگویان قوی‌طبع و بلندفکر و یکی از استادان بزرگ زبان پارسی و در درجۀ اول از قصیده‌سرایان عصر خویش است. توانایی او در استخدام معانی و ابتکار مضامین در هر قصیدۀ او پدیدار است.

به بیان بدیع‌الزمان فروزانفر: «می‌توان گفت که بسیاری اطلاع و احاطۀ خاقانی بر لغات عربی و فارسی و اصطلاحات فلاسفه و اطبا و دقت ادبی او در ترکیب الفاظ سبب پوشیدگی آرا و افکار سادۀ وی گردیده، چندان که گمان می‌رود مضامین ابیاتش نیز سراسر پیچیده و فکر او از حد طبیعی بیرون است، و این خیال اگر هم در قسمتی از ابیات او با واقع مطابقت کند ولی در بسیاری از آن با حقیقت سازگار نیاید».

دیوان خاقانی از منظر مقام سخنوری و توانایی، از پیچیده‌ترین دیوان‌هاست و به همین سبب، در بین عامه مردم از توجه کمتری برخوردار است. چون هم فهم درست و لذت بردن از اشعارش نیاز به سطح بسیار بالایی از چیرگی به زبان پارسی و دیگر دانش‌ها مانند پزشکی کهن ایرانی که بیشتر بر مبنای گیاه‌شناسی و داروشناسی بود، نجوم، تاریخ، قرآن‌شناسی و حدیث‌شناسی دارد؛ و هم اینکه خواننده باید با شعر پارسی از دیدگاه فنی و به اصطلاح «صنعت شعر»، به حد کافی مطلع باشد تا بتواند به اشعار پرمغز خاقانی بدرستی پی‌ببرد.

شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

خاقانی از بلندپایه‌ترین شاعران پارسی‌گوی و از جمله ادیبانی است که مورد استقبال و اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته است. شاعران بلندپایه‌ای مانند سعدی و حافظ بسیاری از ابداعات و مضامین او را استقبال و تضمین نموده‌اند. هم اکنون بسیاری از خیابان های ایران به نام این شاعر بزرگ نام گذاری شده اند که از جمله آنها میتوان خیابان خاقانی در شهرستان ساری را نام برد.

منابع

  • سخن و سخنوران، بدیع‌الزمان فروزانفر
  • دیوان خاقانی شروانی، به تصحیح ضیاءالدین سجادی، تهران، کتابفروشی زوار، ۱۳۳۸
  • دیدار با کعبۀ جان، عبدالحسین زرین‌کوب، تهران، ۱۳۷۲

پیوند به بیرون

سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 10:24 ::  نويسنده : علي
 
 
 

عالیم قاسمف

 
Alim Qasımov.jpg
 
اطلاعات هنرمند
زادروز ۱۹۵۷
شماخی
اهل کشور پرچم جمهوری آذربایجان آذربایجانی
سبک‌ها موسیقی مقامی آذربایجان
کار(ها) خواننده
دلیل سرشناسی سبک منحصر به فرد در خوانندگی
جایزه(ها) جایزه موسیقی یونسکو سال (۱۹۹۹)


 

عالیم قاسیم‌اُف (به ترکی آذربایجانی: Alim Qasımov) در ۱۹۵۷ در شماخی کشور جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. او یکی از موسیقیدانان آن کشور است. او یکی از معروفترین خوانندگان موسیقی مقامی آذربایجان است. عالیم قاسیم‌اُف در سال ۱۹۹۹ جایزه موسیقی یونسکو شوستاکوویچ، راوی شانکار و نصرت فاتح علی خان دریافت کرده است


 

  • او در سال ۱۹۸۹ در آلمان جایزه بون بن را دریافت کرد.
  • در سال ۱۹۹۳ در فرانسه و در سال ۱۹۹۴ در امریکا نشان با مدال موسیقی تلطیف شد.
  • در سال ۱۹۹۹ کاست موسیقی موسیقی مقامی او پر فروش ترین کاست سال معرفی شد.
  • در سال ۲۰۰۰ در مرکز صداهای نادر اروپا صدای او ثبت شد.
  • در سال ۲۰۰۱ در فستیوال موسیقی شرق در سمرقند برنامه افتتاحیه خواند و به عنوان نفر اول به لقب مفتخر شد.


سازمان ملل در سال ۲۰۰۳ موسیقی مقام آذربایجانی راجزو شاهکارهای شفاهی و میراث معنوی بشر اعلام کرد. فضاپیمای کاوشگر ویجر ۱ نیز قطعه‌ای از موسیقی مقام به زبان ترکی آذربایجانی با صدای عالیم قاسمف را برای پخش در فضا انتخاب نموده‌است.


در سال ۲۰۰۹ آلبوم او در اروپا جزو پنج آلبوم پرفروش دنیا شناخته شد.


او تاکنون کنسرت‌هایی در کشورهای
هلند، ژاپن، چین، ایتالیا، کانادا، روسیه، ، فرانسه، ایران، انگلیس، آلمان، اسپانیا، بلژیک، برزیل و ایالات متحده و ... برگزار کرده‌است.


 

پیوند به بیرون

درباره وبلاگ

با سلام و ادب خدمت شما سروران گرامي و عزيز . هدف من از ايجاد اين وبلاگ معرفي و شناساندن اصالت ريشه فرهنگ سنن بزرگان مشاهير و آثارباستاني شهر و روستاهاي اقوام متمدن آذري و ترك زبان مي باشد . ضمنآ بدون هيچ وابستگي به جناح و حزبي مديريت ميشود . خواهشمند است نظرات ارشادي خود را جهت هر چه بهتر شدن وبلاگتون ارائه فرمائيد . منتظرتون هستم . با سپاس
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 318
بازدید کل : 259434
تعداد مطالب : 1076
تعداد نظرات : 118
تعداد آنلاین : 1



ابزار نمایش عکس تصادفی