ياشاسين شاهين دژ
دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 10:51 ::  نويسنده : علي
 

دانشگاه تبریز

 
Tabriz University logo.png
 
شعار تزکیه و تعلیم
تأسیس ۱۳۲۵
نوع دولتی
بنیانگذار  
رئیس پرویز آژیده
دانشجویان ۱۹۰۰۰ نفر
کارشناسی ارشد ۴،۷۸۰ نفر
دکترا ۸۴۱ نفر
مکان پرچم ایران تبریز
نام مستعار آذربایجان اونیورسیته سی، دانشگاه آذرآبادگان
وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
وب‌گاه وب‌سایت رسمی دانشگاه تبریز
 

دانشگاه تبریز یکی از دانشگاه‌های دولتی وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری می‌باشد که در شهر تبریز واقع است. این دانشگاه شامل ۱۴ دانشکده‌است و در کل مشتمل بر ۲۹ قطب علمی و مجتمع آموزشی است. این دانشگاه که در سال ۱۳۲۵، توسط سید جعفر پیشه وری بنیان گذاشته شده‌است، امروزه به عنوان دومین موسسهٔ آموزشی (از لحاظ سابقه) و دهمین (از لحاظ رتبه‌بندی علمی) در بین دانشگاه‌های پیشرو ایران شناخته می‌شود و از بدو تأسیس خود همواره نقشی محوری در وقایع علمی، اجتماعی و فرهنگی ایران داشته‌است. دانشگاه تبریز همچنین به‌عنوان بزرگ‌ترین موسسهٔ دانشگاهی در شمال غرب کشور با پیشینهٔ آموزشی و تحقیقاتی ۶۰ ساله شناخته می‌شود.

 
دانشگاه تبریزدر اولین سال تاسیس، ۱۳۲۵.
 
 
 

پیشینه

ایدهٔ اولیهٔ تأسیس دانشگاه تبریز یک سال پس از خاتمهٔ جنگ جهانی دوم، در زمان حکومت ملی آذربایجان و به دستور سید جعفر پیشه‌وری 1324 زده شد. در تاریخ خردادماه ۱۳۲۵ در مدخل شرقی آن زمان تبریز، ساختمانی که کاربری زندان داشت، تبدیل به دانشگاهی به‌نام «آذربایجان اونیورسیته‌سی» (دانشگاه آذربایجان) شد. دیری نپایید که موسسهٔ تأسیس‌شدهٔ جدید منحل شد و تمام فعالیت‌های آموزشی آن به‌علت برخی فعالیت‌های سیاسی پشت پرده در منطقه و پیامدهای ناشی از آن، به‌مدت چند ماه به‌حالت تعلیق درآمد. در دی‌ماه همان سال از سوی دانشگاه تهران دو تن از اساتید به‌نام‌های «مصطفی حبیبی» و «خان‌بابا بیاتی» مأموریت یافتند تا جهت راه‌اندازی دانشگاه در تبریز اقدام نمایند.

نام‌گذاری

روند نامگذاری دانشگاه تبریز به این ترتیب می باشد که: درسال ۱۳۲۵ (سال تأسیس دانشگاه) به ترتیب نامهای «آذربایجان ملی دارالفنونی»، «آذربایجان خلق اونیورسیته سی» و نهایتاً «آذربایجان اونیورسیته سی» برای این دانشگاه انتخاب شد. نام دانشگاه در سال ۱۳۲۶ به «دانشگاه تبریز» و پس از چند سال به «دانشگاه آذرآبادگان» و مجدداً به «دانشگاه تبریز» تغییر یافت که متعاقباً «دانشگاه علوم پزشکی تبریز» از آن منفک گردید.

سرانجام این دانشگاه با پذیرش ۱۶۰ دانشجو در دو دانشکدهٔ پزشکی و ادبیات، تحت ریاست دکتر بیاتی، رسماً فعالیت آموزشی خود را آغاز نمود. مراسم گشایش دانشگاه که به‌عنوان یک واقعهٔ منحصربه‌فرد و بزرگ در تاریخ معاصر تبریز قلمداد می‌شود، به‌طور زنده از رادیوی محلی پخش شد و مردان و زنان آذربایجانی به آرزوی قلبی خود دست یافتند. این دانشگاه پیش از انقلاب اسلامی دانشگاه آذرآبادگان نام داشت.

 
برج ساعت دانشگاه تبریز.

با گذشت زمان دانشکده‌ها، آزمایشگاه‌ها، کارگاه‌ها و آموزشکده‌های آن به‌تدریج تأسیس شدند. پس از گذشت چند سال این دانشگاه به دو قسمت «دانشگاه تبریز» و «دانشگاه علوم پزشکی تبریز» تقسیم شد.

دانشگاه تبریز درحال حاضر با بیش از ۱۸٬۰۰۰ نفر دانشجو و حدود ۵۰۰ نفر هیأت علمی، ۲۰۰ آزمایشگاه تخصصی و عمومی که برخی از آن‌ها در سطح جهان و برخی در سطح خاورمیانه منحصر به‌فرد هستند، موزهٔ تاریخ و فرهنگ، حوزهٔ جانورشناسی، حوزهٔ زمین‌شناسی، مرکز پردازش تصاویر ماهوارهای و مراکز و مؤسسه‌های تحقیقاتی و پژوهشی، محیط آموزشی و دانشگاهی بزرگی را در سطح کشور فراهم آورده‌است.

هیأت علمی

دانشگاه تبریز دارای ۴۸۰ عضو هیأت علمی است که ۲۵۸ نفر از آن‌ها دارای مدرک دکتری هستند. از این تعداد ۴۱ نفر پروفسور، ۱۵۱ نفر دانشیار، ۶۶ نفر استادیار و ۲۲۲ نفر مربی‌اند. همچنین ۸۵۷ نفر کادر اداری فعالیت‌های آکادمیک را پشتیبانی می‌کنند

روسای پیشین

اولین رییس دانشگاه تبریز، دکتر نصرت‌الله جهانشاه‌لوی افشار بودند. ریسس فعلی نیز دکتر پرویز آژیده می باشد.

محوطه دانشگاه

محوطهٔ این دانشگاه در منطقه‌ای یک‌پارچه، سطحی معادل ۲۷۵ هکتار را در سال ۱۳۲۸ دربر گرفته بود. دانشگاه تبریز در ناحیهٔ شرقی شهر تبریز با چشم‌انداز زیبای کوه‌های شمالی شهر قرار گرفته‌است و از یک منطقهٔ سرسبز در جنوب خود برخوردار شده‌است که فضای مورد نیاز برای توسعهٔ دانشگاه در آینده را فراهم می‌سازند. مساحت تخصیص داده‌شده برای ساختمان‌ها و فضاهای آموزشی دانشگاه در حدود ۳۲۳٬۸۹۵ متر مربع می‌باشد.

دانشکده‌ها و موسسه‌ها

دانشگاه تبریز دارای 17 دانشکده، 1 آموزشکده، 1 پردیس بین‌المللی، 6 مرکز مطالعاتی و پژوهشکده می باشد. همچنین دانشگاه تبریز دارای 6 قطب علمی نیز است.

دانشکده‌ها

مراکز مطالعاتی و پژوهشی

قطب‌های علمی

  • قطب علمی فتونیک
  • قطب علمی مکاترونیک
  • قطب علمی جغرافیایی شمال‌غرب
  • قطب علمی اصلاح نباتات مولکولی
  • قطب علمی بیولوژی
  • قطب علمی مواد جدید و شیمی پاک

رشته‌های تحصیلی

  • تکنولوژی تولیدات دامی
  • تکنولوژی مواد غذایی
  • تحصیلات تکمیلی
  • رشته‌های کارشناسی
  • برنامه‌ریزی شهری
  • جغرافیای طبیعی - اقلیم شناسی
  • حقوق قضایی
  • پژوهشگری علوم اجتماعی
  • تعاون و رفاه اجتماعی
  • تاریخ
  • جغرافیای طبیعی
  • مدیریت جهانگردی
  • مهندسی مواد - سرامیک
  • مهندسی مواد - متالورژی صنعتی
  • مهندسی مکانیک - طراحی جامدات
  • مهندسی مکانیک - حرارت و سیالات
  • مهندسی مکانیک - ساخت و تولید
  • مهندسی صنایع - تکنولوژی صنعتی
  • مهندسی صنایع - تولید صنعتی
  • مهندسی صنایع - برنامه ریزی و تحلیل سیستم‌ها
  • مهندسی برق - الکترونیک
  • مهندسی برق - قدرت
  • مهندسی برق - کنترل
  • مهندسی برق - مخابرات
  • مهندسی عمران - عمران
  • مهندسی عمران - سازه
  • مهندسی عمران - آب
  • مهندسی عمران - خاک
  • مهندسی عمران - راه
  • مهندسی عمران - نقشه‌برداری
  • مهندسی شیمی - پتروشیمی
  • ریاضی محض
  • ریاضی کاربردی
  • فیزیک هسته‌ای
  • فیزیک نظری و اخترفیزیک
  • فیزیک جامد و الکترونیک
  • فیزیک اتمی و مولکولی
  • آمار
  • علوم اقتصادی - اقتصاد بازرگانی
  • علوم اقتصادی - اقتصاد نظری
  • مهندسی کشاورزی - آب
  • مهندسی کشاورزی - مکانیک ماشین‌های کشاورزی
  • مهندسی کشاورزی - باغبانی
  • مهندسی کشاورزی - اقتصاد کشاورزی
  • علوم کامپیوتر
  • کتابداری
  • زمین شناسی
  • زیست شناسی
  • مهندسی فناوری اطلاعات
  • مهندسی معماری (کارشناسی) از سال ۸۸ ایجادشده‌است.
  • مهندسی هوافضا - گرایش سازه‌های هوافضایی
دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 10:47 ::  نويسنده : علي

 

صمد سرداری‌نیا

 
زادروز ۲۱ اردیبهشت ۱۳۲۶
تبریز، محله امیره‌قیز.
درگذشت ۲۲ فروردین ۱۳۸۷
تبریز
پیشه نویسنده، محقق و مورخ تاریخ معاصر آذربایجان

صمد سرداری‌نیا (۲۱ اردیبهشت ۱۳۲۶، تبریز - ۲۲ فروردین ۱۳۸۷، تبریز) تاریخ‌نگار و پژوهشگر «تاریخ معاصر آذربایجان» است.

دکتر سرداری‌نیا در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۲۶ در محله امیرخیز تبریز به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان، در سال ۱۳۴۶ در مقطع کارشناسی تاریخ در دانشگاه تبریز پذیرفته شده و در سال ۱۳۵۰ فارغ التحصیل شد. وی پس از استخدام در صدا و سیما، در دانشگاه تهران به تحصیل در رشته حقوق قضائی پرداخته و در سال ۱۳۵۷ فارغ التحصیل شدند.

وی پس از انقلاب ۱۳۵۷ در مطبوعات ترکی و فارسی زبان ایران به ارائه مقالات علمی در زمینه تاریخ معاصر آذربایجان پرداخت و از آغاز انتشار مجله وارلیق، یکی از اعضای اصلی هیئت تحریریه آن بود. وی در سال ۱۳۸۲ از طرف ، دکترای افتخاری دریافت کرد.

سرداری نیا چند ماه آخر عمر خود از عارضه معده رنج می‌برد و در شامگاه ۲۲ فروردین ۱۳۸۷ درگذشت.

کتاب‌ها

لیست کتابهایی که استاد سرداری‌نیا تالیف نموده‌اند:

دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 10:8 ::  نويسنده : علي
 
 
 

صادق رضازاده شفق

 
زمینه کاری ادبیات
ملیت ایرانی
زادروز ۱۲۷۴
تبریز
مرگ ۱۷ شهریور ۱۳۵۰
بیمارستان مهر, تهران
پیشه پژوهشگر، محقق و مترجم

صادق رضازاده شفق (۱۲۷۴-۱۳۵۰) ادیب، محقق و مترجم ایرانی است.


 

زندگینامه

صادق رضازادهٔ شفق در ۱۲۷۱ خورشیدی در تبریز متولد شد.تحصیلات ابتدایی را در مدرسه پرورش تبریز و تحصیلات متوسطه را در مدرسه مموریال (مدرسهٔ آمریکایی) در تبریز به پایان رساند. مقارن واقعهٔ به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه در سال ۱۲۸۷ صادق رضازاده شفق با عده‌ای از همدرسان و همفکران به رهبری معلم جوان آمریکایی خود هوارد باسکرویل دسته‌ای تشکیل دادند و به مجاهدان مشروطه پیوستند تا آنکه در یکی از شبیخون‌ها در ۳ فروردین ۱۲۸۸ باسکرویل هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. پس از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان و برقراری حکومت مشروطه، صادق رضازاده که هنوز محصل مدرسهٔ آمریکایی بود با چند تن از آزادیخواهان انجمنی به نام جمعیت وطن‌خواهان تشکیل دادند و روزنامهٔ شفق را به مدیریت حاج آقا رضازاده پدر صادق از شهریور ۱۲۸۹ منتشر کردند که هفته‌ای یک بار منتشر می‌شد و مقالات عمده را صادق رضازاده می‌نوشت و چنین بود که کلمهٔ شفق به نام خانوادگی او افزوده شد.

پس از اشغال تبریز توسط قوای روسیهٔ تزاری در ۱۲۹۰ صادق رضازادهٔ شفق به ناچار مخفی شد و سپس در ۱۲۹۱ مخفیانه به ترکیه رفت. در آنجا در دبستان ایرانیان استانبول به معلمی زبان فارسی و تاریخ مشغول شد. در ۱۲۹۳ وارد مدرسهٔ عالی شبانه‌روزی آمریکایی در استانبول به نام رابرت کالج شد و در ۱۲۹۷ با اخذ درجهٔ لیسانس فارغ‌التحصیل شد. بلافاصله به معلمی همان کالج انتخاب شد و تا دوسال به این کار اشتغال داشت. از سال ۱۲۹۵ که در بحبوحهٔ جنگ جهانی اول عده‌ای از نمایندگان مجلس شورای ملی و آزادیخواهان و از جمله عارف قزوینی به استانبول مهاجرت کردند، صادق رضازاده با آنان مراوده یافت. درهمین دوران با عده‌ای از رجال ایرانی چون تقی‌زاده، محمد قزوینی و پورداود که در برلین مستقر بودند همکاری فکری و قلمی داشت. در سال ۱۳۰۱ به برلین رفت و در دانشگاه برلین به ادامهٔ تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۰۷ به اخذ دانشنامهٔ دکتری در فلسفه از دانشگاه برلین نایل شد. طی همین دوره بود که به تنظیم دیوان اشعار عارف قزوینی پرداخت که در ۱۳۰۴ در برلین انتشار یافت.

دکتر صادق رضازادهٔ شفق در سال ۱۳۰۷ به تهران بازگشت و با تأسیس دارالمعلمین عالی در همان سال برای تدریس تاریخ و کلیات فلسفه به استخدام دارالمعلمین عالی درآمد. پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ علاوه بر تاریخ و کلیات فلسفه، تدریس تاریخ ادبیات ایران از آغاز تا اسلام را نیز به عهده گرفت. از ابتدای تأسیس فرهنگستان ایران در سال ۱۳۱۴ دکتر رضازادهٔ شفق از اعضای مؤسس و پیوستهٔ فرهنگستان بود.

در سال ۱۳۲۲ صادق رضازادهٔ شفق به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و با نطق‌های پرشوری که ایراد می‌کرد از نمایندگان مؤثر مجلس بود. در فروردین ۱۳۲۴ جزو هیئت اعزامی ایران به سانفرانسیسکو رفت و در تهیه و تصویب منشور سازمان ملل متحد شرکت داشت. در بهمن ۱۳۲۴ عضو هیئت همراه نخست‌وزیر احمد قوام در سفر به مسکو برای مذاکره با استالین در موضوع اختلافات ایران و روسیه بود. پس از خروج نیروهای شوروی از ایران و ختم غائلهٔ آذربایجان در سال ۱۳۲۵ در انتخابات دورهٔ پانزدهم مجلس شورای ملی دکتر رضازادهٔ شفق مجدداً به نمایندگی انتخاب شد. در این دورهٔ مجلس وی از طرح دکتر محمد مصدق مبنی بر ابطال موافق‌نامهٔ مربوط به ایجاد شرکت مختلط ایران و شوروی و استیفای حقوق ملت ایران در نفت جنوب با فصاحت و شهامت دفاع کرد تا آنکه در ۳۰ مهر ۱۳۲۶ طرح مزبور به تصویب رسید و مبنای سیاست دولت در مورد نفت قرار گرفت.

با توجه به سابقه‌ای که دکتر شفق در تهیه و تصویب منشور سازمان ملل متحد داشت در فروردین ۱۳۲۸ به دعوت به آمریکا رفت و پس از اتمام کار کمیسیون با ماموریت از طرف دولت به ایراد سخنرانیهایی راجع به تاریخ و فرهنگ ایران در دانشگاههای آمریکا پرداخت. در بهمن ۱۳۲۸ به نمایندگی دورهٔ اول مجلس سنا منصوب شد.

در شهریور ۱۳۳۰ برای شرکت در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد به آمریکا رفت و سپس به تدریس در دانشگاههای کلمبیا و میشیگان و دانشگاه تهران ادامه داد. در سال ۱۳۴۲ با رتبهٔ استاد ممتاز از دانشگاه تهران بازنشسته شد.

صادق رضازادهٔ شفق در ۱۷ شهریور ۱۳۵۰ در تهران درگذشت.

کتاب‌های منتشرشده

  • رسالهٔ تورک متفکرینک نظر انتباهه، ۱۹۲۴ آلمان
  • راه رهایی ایران، ۱۳۳۵ قمری
  • یادگار مسافرت سوئیس، ۱۳۲۸
  • تاریخ مختصر ایران، پاول هرن (ترجمه)
  • کورش کبیر، هارولد لمب (ترجمه)، ۱۳۳۵
  • تاریخ ادبیات فارسی، هرمان اته (ترجمه) ۱۳۳۷
  • مادرشاه از نظر خاورشناسان، ۱۳۳۹
  • تحقیق در فهم، جان لاک (ترجمه)، ۱۳۳۹
  • چند بحث اجتماعی، ۱۳۴۰
  • تاریخ ادبیات ایران (۱۳۴۲)
  • درس‌هایی از تاریخ، ۱۳۴۲
  • اسکندر مقدونی، هارولد لمب (ترجمه)
  • یک روز از زندگی داریوش، یوستی (ترجمه)
  • ادیان شرق و فکر غرب، رادکریشنان (ترجمه)، ۱۳۴۴
  • گزیدهٔ اوپانیشادها
  • فرهنگ شاهنامه و ملاحظاتی درباره فردوسی
  • سرود مهر (دیوان شعر)، ۱۳۴۲
  • ایران از نظر خاورشناسان، ۱۳۵۰
دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 9:44 ::  نويسنده : علي
 
 
 

آرامگاه شیخ شهاب‌الدین اهری

 
مسجد و بقعه شیخ شهاب الدین اهری

بقعه شیخ شهاب‌الدین اهری در شهر اهر در استان آذربایجان شرقی، محل خانقاه و مقبره شیخ شهاب‌الدین اهری می‌باشد. این مجموعه شامل ساختمان‌های خود خانقاه، مسجد، ایوانی بلند، مناره‌ها، و تعدادی غرفه است. این خانقاه از سال ۱۳۷۴ به موزه ادب و عرفان تبدیل شده است که تنها موزهٔ عرفان در ایران است.

این بقعه در دوره صفویه به احتمال زیاد در روزگار شاه عباس اول بر مزار شیخ شهاب‌الدین اهری، در شهر اهر ساخته شده است اما آثاری از دوره‌های قبل (دوره ایلخانی) در آن وجود دارد. مسجد شیخ شهاب‌الدین اهری در ضلع شرقی صحن این بقعه ساخته شده است و دارای گچبری‌ها و تزئینات نقاشی است. دور تا دور دیوار مسجد دستخط‌هایی وجود دارد که بین آنها دستنوشته‌هایی را از شیخ بهایی، شاه عباس سوم و ابوالقاسم نباتی تشخیص داده‌اند.

دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 9:37 ::  نويسنده : علي
 

مردمان آذربایجانی

آذربایجانی‌ها
Azərbaycanlılar, Azərilər
آذربایجانلیلار ,آذری لر
Azerigirls.JPG
 
کل جمعیت

۳۰ تا ۳۵ میلیون نفر

نواحی با بیشترین جمعیت
 ایران ۱۱ تا ۱۴ میلیون  
 جمهوری آذربایجان ۸٬۱۷۲٬۸۰۰  
 ترکیه ۸۰۰٬۰۰۰  
 روسیه ۶۲۱٬۸۰۰  
 گرجستان ۲۸۴٬۷۶۱  
 قزاقستان ۷۸٬۲۹۵  
 آلمان ۵۵٬۰۰۰  
 اوکراین ۴۵٬۲۰۰  
 ازبکستان ۴۴٬۴۰۰  
 ترکمنستان ۳۳٬۳۶۵  
 هلند ۱۸٬۰۰۰  
 قرقیزستان ۱۷٬۸۲۳  
 بریتانیا ۱۵٬۰۰۰  
 بلاروس ۶٬۳۶۲  
 ایالات متحده آمریکا ۵٬۵۵۳  
 کانادا ۳٬۴۶۵  
 لتونی ۱٬۶۹۷  
 اتریش ۱٬۰۰۰  
 استونی ۸۸۰  
 لیتوانی ۷۸۸  
زبان‌های رایج
ترکی آذربایجانی
ادیان و مذاهب
اکثریت شیعه; گروهای اقلیت سنی, مسیحیت, بهایی, وزرتشتی
گروه‌های نژادی مرتبط
دیگر مردمان ترک‌تبار, مردمان ایرانی‌تبار,

آذربایجانی‌ها مردمانی با فرهنگ ایراني هستند که بیشتر در شمال غربی ایران و جمهوری آذربایجان و همچنین در استانهای مرزی گرجستان و روسیه (داغستان) سکونت دارند. آذربایجانی‌ها (قبل جنگ آذربایجان – ارمنستان) در استانهای مرزی ارمنستان نیز ساکن بودند. آذربایجانی‌ها عمدتا با نام «آذری ها» (به ترکی آذربایجانی: آذری لر Azərilər) و «ترکهای آذربایجانی» (به ترکی آذربایجانی: آذربایجان تورک لره Azərbaycan türkləri) شناخته می‌شوند. آذربایجانی‌ها عمدتا مسلمان شیعه هستند. آذربایجانی‌ها همچنین اقلیت بومی جمهوری داغستان (روسیه) هستند. آذربایجانی‌ها برخلاف واقع شدن در دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان یک گروه قومی را تشکیل می‌دهند. هرچند رشد فرهنگی متفاوت روسیه / شوروی و ایران در دو سده اخیر باعث بوجود آمدن تفاوتهایی میان آذربایجانی‌های ساکن ایران و جمهوری آذربایجان شده‌است. زبان ترکی آذربایجانی، آذربایجانی‌ها را به هم پیوند می‌دهد و به صورت دو طرفه توسط ترکمن‌ها، قشقایی‌ها، گاگااوزها و ترک‌های آناتولی (شامل ترکی استانبولی و ترکمن‌های عراق) که همه متعلق به شاخه اغوز زبان‌های ترک تبار هستند قابل فهم است. در پی دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه در سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ قفقاز که قسمتی از خاک ایران بود به خاک امپراطوری روسیه پیوست و بر اساس عهدنامه گلستان و ترکمنچای مرز دقیق ایران و روسیه مشخص شد. بعدها در سال ۱۹۱۸ شکل گیری باعث بوجود آمدن کشور جمهوری آذربایجان شد.

آذری واژه‌ای است که از قرن دهم تاکنون برای اشاره به اقوام مختلفی که در این منطقه زیست می‌کردند، به کار رفته‌است.

جمعیت آذربایجانی‌های ایران در حدود ۱۶ درصد از جمعیت کل ایران و جمعیت آذربایجانیها در جهان از ۲۰ تا ۲۸ میلیون تن برآورد می‌شود.

پیشینه

امروزه بیشتر تاریخ شناسان بر این باورند که نام آذربایجان برگرفته از نام آتروپات یک ساتراپ (فرماندار) ایرانی است که در آتورپاتکان (آذربایجان امروزی) حکمرانی می‌کرده‌ است. نام امروزی آذربایجان حاصل ترکیب دو واژه فارسی باستان «آذر (آتور)» به معنی «آتش (مقدس)» و «آبادگان (آپاتکان)» به معنی «محل» است که «سرزمین آتشکده‌ها» یا «محافظت شده توسط آتش» معنی می‌دهد. «آذربایجان» شکل معرب شده «آتورپاتکان (آذربادگان)» می‌باشد. آذربایجان همواره شاهده ساکنان و حمله کنندگان گوناگونی همچون: ، مادها، سکاها، یونانی‌ها، خزرها، اعراب، ، ، ارمنی‌ها و روس‌ها بوده‌ است. آذربایجانی‌های باستان به زبان آذری باستان که از زبان‌های ایرانی و از شاخه زبان‌های هند و اروپایی است سخن می‌گفته‌اند. در قرن یازدهم در پی فتوحات سلجوقیان، قبیله‌های شروع به مهاجرت به قفقاز و آناتولی از فلات ایران کردند و سپس سیل مهاجرت قبیله‌های اغوز و ترکمن با هجوم مغولان شدت یافت. در این هنگام قبایل اغوز به گروه‌های کوچکتری تقسیم شدند، قسمتی از آنها که ــ که بیشتر سنی بودند ــ به آناتولی رفتند و در آنجا سکنی گزیدند و بقیه در قفقاز ماندند و بعدها به دلیل نفوذ صفویه مذهب خود را تغییر داده و شیعه شدند. برای مدت زمان زیادی آنها با نام «ترکمن» یا «ترکمان» شناخته می‌شدند. از قرن سیزده به بعد مردمان منطقه آذربایجان بر اساس هویت جدید شیعه و ترک‌های اغوز ترک سازی شده و به زبان ترکی حرف می‌زدند. هرچند قابل ذکر است تا قبل از اواخر قرن نوزده گویشوران زبان آذری باستان در مناطق دور افتاده همچون: هرزند، گالین گویا و روستاهای شهرود در خلخال و انرجان وجود داشتند و ترک سازی کامل مردمان آذربایجان بعد از این تاریخ می‌باشد. امروزه این مردمان ترک زبان، «آذربایجانی» شناخته می‌شوند. بر اساس گفته (تاریخ نویس روسی): «در رابطه با بوجود آمدن فرهنگ آذربایجان در قرون چهاردهم و پانزدهم پیش از هر چیزی باید به رابطه ادبیات و قسمت‌های دیگر فرهنگ توجه داشت که به طور اساسی با زبان پیوند خورده‌ است، همانطور که حتی پس از ترک سازی، فرهنگ جمعیت محلی آذربایجان به صورت سنتی باقی ماند. هرچند حضور یک قشر عظیمی از ایرانیان در شکل گیری قوم آذربایجان تاثیر گذار بوده‌ است. نخست وجود تعداد زیادی از کلمات ایرانی و عربی در زبان ترکی آذربایجانی و دوم استفاده از زبان‌های ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی در ایران به عنوان زبان میانجی. پس از استقلال جمهوری آذربایجان فرهنگ آذربایجان همواره رابطه نزدیکی را با فرهنگ‌های ایرانی و عربی به دلیل مذهب و سنت‌های تاریخی مشترک داشته‌ است.

تا پیش از حملهٔ مغول به ایران، مردم آذربایجان به زبانی تاتی‌تبار که آن را زبان آذری باستان می‌نامید، سخن می‌گفته‌اند. هنوز هم می‌توان باقیمانده این زبان را در همه جای آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یافت. زبان ترکی در سده‌های پس از پاگیری اسلام در ایران، بر اثر مهاجرت تدریجی و متمادی ایل‌های ترک، به‌ویژه در آسیای صغیر جایگزین زبان‌های هند و اروپایی رایج در این منطقه شده‌است.

با توجه به تاریخ و مسیر کوچ ایل‌های ترک به آسیای صغیر از طریق آذربایجان می‌توان نتیجه گرفت که چیره‌ گشتن زبان ترکی در آذربایجان امری تدریجی بوده‌است که مراحل آن را می‌توان بدینسان فهرست نمود:

  1. در دوران مغول‌ها که بیش‌تر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار داده بودند، ترکان در آن ناحیه نفوذ یافتند. هرچند در این دوره هم در ابتدای نفوذ مغولان به این منطقه، آن‌ها تنها گروه کوچکی از ترکان را که در دشت مغان می‌زیستند، بیرون کردند.
  2. حکومت‌های ترکمنان آق‌قویونلو و قراقویونلو و اسکان آن‌ها در آذربایجان بیش از پیش موجب رونق زبان ترکی و تعضیف زبان‌های محلی شد.
  3. سپاه قزلباش که ترک بودند و پیش‌تر در آناتولی می‌زیستند تا آن‌که تیمور جمعی از روسای آنان را به بند کشید و آن‌گاه به‌دست خانقاه صفوی آزادشده و در خدمت صفویان قرار گرفتند و در آذربایجان ماندگار شدند.
  4. آذربایجان سال‌هایی در سیطره عثمانیان بود؛ به‌ویژه در روزگار ناتوانی دولت‌های مرکزی ایران.
  5. در دورهٔ قاجاریه مبلغان مذهبی مسیحی که در خدمت اهداف استعماری بودند، نقش مهمی در ترویج زبان ترکی در منطقه بازی کردند.

دوران باستان

تاریخ شناسان بر این باورند که اولین ساکنان جمهوری آذربایجان بوده‌اند. سکاها و به دنبال آنها مادها این منطقه را تصاحب کرده و امپراتوری خود را تا شمال رود ارس گسترش دادند. مادها یک امپراتوری عظیم را در سالهای ۹۰۰-۷۰۰ قبل از میلاد بنیان نهادند که در حدود ۵۵۰ سال پیش از میلاد با امپراتوری هخامنشی ادغام شد. در این دوران،دین زرتشتی در قفقاز و آتروپاتن (آذربایجان) رواج یافته بود. هخامنشیان تقریبا در سال ۳۳۰ پیش از میلاد از اسکندر مقدونی شکست خوردند اما به ساتراپ مادی «آتروپاتس» اجازه داده شد تا در قدرت باقی بماند. به دنبال افول سلوکیان در سال ۲۴۷ پیش از میلاد، کنترل نواحی آلبانیای قفقاز را از سال ۱۹۰ پیش از میلاد تا ۳۸۷ پس از میلاد بدست گرفت. آلبانی‌های قفقاز پادشاهی مستقل خود را در اولین سده قبل از میلاد بنیان نهادند. این پادشاهی در سال ۲۵۲ پس از میلاد توسط ساسانیان تسخیر شده و پادشاهی بصورت ایالت وابسته به امپراتوری ساسانی درآمد. پادشاه آلبانیای قفقاز «اورنایر» در سده چهارم بعد از میلاد دین رسمی ایالت آلبانیا را مسیحیت اعلام کرد و آلبانیا تا قرن هشتم مسیحی باقی ماند. کنترل ساسانی‌ها با شکستشان از اعراب مسلمان در سال ۶۴۲ میلادی پایان یافت.

دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 8:21 ::  نويسنده : علي

دوران پس از اسلام

عرب‌های مسلمان، ساسانیان و سپس امپراتوری روم شرقی را در قفقاز شکست دادند. آنها آلبانیای قفقاز را بعد از مقاومتشان توسط شاه ارس و کورا به نام اران(آلبانیای قفقاز/ آذربایجان) شروع به نام بردن کردند. در این هنگام اعراب از بصره و کوفه به آذربایجان آمدند و سرزمین‌هایی که توسط بومیان رها شده بود را تصاحب کردند. بنابراین اعراب از زمین داران تراز اول(بزرگ/قدرتمند) شدند. تغییر دین در آذربایجان کند بود بطوریکه ساکنان آذربایجان برای سالها در برابر تغییر دین مقاومت نشان دادند و ناخشنودی آذربایجانی‌ها با مهاجرت گروه‌های کوچکی از اعراب به شهرهایی همچون تبریز و مراغه بیشتر شد. این مهاجرت‌های اعراب باعث بوجود آمدن قیامی در آذربایجان توسط بابک خرمدین در سالهای ۸۱۶-۸۳۷ گشت. هرچند با مقاومت توده‌هایی از مردم در برابر اسلام، بیشتر آذربایجانی‌ها به اسلام تغییر دین دادند. بعدها پادشاهی‌های در قرن‌های ۱۰ و ۱۱ بر قسمت‌هایی از آذربایجان حکمرانی کردند. در میانه‌های قرن یازدهم سلجوقیان تسلط اعراب را بر آذربایجان از بین بردند و امپراتوری عظیمی را بنیان نهادند که بیشتر نواحی غرب آسیا را در بر می‌گرفت. با سلطه سلجوقیان، ایلات اغوز شروع به کوچ به آذربایجان کردند و بدین گونه ترک سازی مردمان آذربایجان شروع شد. فرهنگ ایرانی به حیات خود ادامه داد و شاعرانی همچون نظامی گنجوی در این دوران شکوفا شدند. سرگذشت حماسه‌های ترکی در شعرها پدیدار گشت که قدیمی ترین آنها ده ده قورقود است که به بیان تمثیلی وقایع ترک‌های اغوز در قفقاز و آسیای صغیر می‌پردازد. سلطنت ترک‌ها با حمله مغول‌ها دستخوش وقفه شد و ترک‌ها با سلطه تیمورلنگ به حاکمیت برگشتند، سپس قره قویونلوها و آق قویونلوها تا به حاکمیت رسیدن صفویان در سال ۱۵۰۱ قدرت را در دست داشتند.

دوران معاصر

صفویان که از آذربایجان ایران برخاسته بودند و تا سال ۱۷۲۲ به حکومت ادامه دادند توانستند ایرانی نوین را پایه گذاری کنند. موفقیت‌های آنها در ساخت ساختمان‌های دولتی، معماری و دانش چشمگیر بود. دولت صفویه به دلیل فساد داخلی و فشارهای خارجی از طرف دولت‌های روسیه و در افغانستان دولت هوتکیان رو به افول گذاشت. صفویان مذهب شیعه را که قسمت مهمی از هویت ملی آذربایجانی‌های ایران و بیشتر آذربایجانی‌های ساکن جمهوری آذربایجان است ترویج و گسترش دادند. صفویان هنر و فرهنگ (ادب) را ترویج دادند، شاه عباس یکم فضای روشنفکرانه‌ای را در ایران بوجود آورد، بطوریکه بسیاری دانشمندان از این دوران به عنوان «دوران جدید طلایی (شکوفایی) ایران» یاد می‌کنند. شاه عباس یکم اصلاحات پایه‌ای در دولت و ارتش ایجاد کرد و به نیازهای مردم عادی رسیدگی نمود. او سعی کرد اوضاع داخلی را با استفاده از شیعه گری ثبات ببخشد. پس از سقوط صفویه، برای مدت کوتاهی عثمانی‌ها قسمتهایی از خاک ایران را اشغال کردند. نادر شاه افشار که در آن زمان حاکم خراسان بود افغان‌ها را شکست داد و ایران را دوباره فتح کرد. بعد از افشاریه سلطنت کوتاه کریم خان فرا رسید و بعد از زندیه سلسله قاجاریه در سال ۱۷۷۹ بر آذربایجان و ایران شروع به حکومت کرد. در این زمان روس‌ها تهدید بزرگی برای اراضی ایران در قفقاز به حساب می‌آمدند. جنگ‌های ایران و روسیه در قرن هجدهم شروع شد و در اوایل قرن نوزدهم با دو قرارداد گلستان در سال ۱۸۱۳ و ترکمن چای در سال ۱۸۲۸ که منطقه قفقاز را رسما از ایران به امپراتوری روسیه می‌داد پایان یافت. نقش آذربایجان بر انقلاب مشروطه ایران انکار ناپذیر است. بزرگترین شخصیت‌های انقلابی ستارخان و باقرخان هردو آذربایجانی بودند. انقلاب مشروطه ایران سلسله قاجاریه را که امتیاز تنباکو و نفت را به امپراتوری بریتانیا داده بودند و اراضی ایران را به امپراتوری روسیه واگذار کرده بودند متزلزل کرد. مجلس ایران با تلاشهای مشروطه خواهان شروع به کار کرد. در برخی مناطق جنبش مشروطه با شورش رعایا (کشاورزان) علیه تنها حامیان داخلی سلطنت یعنی اربابان (زمین داران) و مالیات بگیران همراه بود. روزنامه‌های دموکراسی طلب شروع به کار کردند و روشنفکران ایرانی با دیدن شهرهایی همچون پاریس و پتروگراد شروع به نوگرایی کردند. شاه قاجار و مشاوران انگلیسی اش به انقلاب مشروطه تاختند ولی عمر سلسله قاجاریه رو به پایان بود. آخرین شاه قاجار با یک کودتای نظامی توسط رضاخان که یک فرمانده قدیمی نیروهای قزاق بود و توسط سزارهای روس به فرماندهی رسیده بود تا از شاه قاجار و منافع روسیه محافظت کند، برکنار شد. در پی یکسان سازی ایران، در حالی که نیمی از جمعیت ایران را اقلیت‌های قومی تشکیل می‌دادند، رضاشاه ممنوعیت زبان ترکی آذربایجانی را در مدارس، تئاترها، مراسم مذهبی و کتب اعلام کرد. در پی برکناری رضاشاه در سپتامر ۱۹۴۱، نیروهای شوروی کنترل نواحی آذربایجان را بدست گرفتند و فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری را به سر کار آوردند. نگرانی‌های ایالات متحده آمریکا و بریتانیا از ادامه حضور نیروهای روس در آذربایجان بعد از جنگ جهانی دوم باعث خروج نیروهای روس از خاک آذربایجان در اواخر سال ۱۹۴۶ شد. بلافاصله بعد از خروج نیروهای روس از آذربایجان، دولت ایران کنترل آذربایجان را دوباره بدست گرفت. پروفسر گری هس در این باره گفته‌است: "در ۱۱ دسامبر نیروهای ایران وارد تبریز شدند و دولت پیشه وری به سرعت فروپاشید. البته آذربایجانی‌ها از ورود نیروهای ایرانی شورمندانه استقبال کردند چون تهران را بر مسکو ترجیح می‌دادند. صرفنظر کردن شوروی از آذربایجان احتمالا به عوامل گوناگونی بود، از جمله می‌توان به تمایل آذربایجانی‌ها و امتیاز نفت که در دراز مدت برای دولت شوروی باقی می‌ماند نام برد" درحالی که آذربایجانی‌های ایران با اجتماع ایران آمیخته شدند، خویشاوندان آنها در جمهوری آذربایجان پس از ۷۰ سال حاکمیت شوروی به استقلال کوتاهی در سال‌های ۱۹۱۸-۱۹۲۰ رسیدند، آذربایجانی‌های جمهوری آذربایجان در اکتبر ۱۹۹۱ استقلال خود را دوباره باز یافتند و سپس گرفتار جنگ قره باغ با همسایه خود، ارمنستان شدند.

نژاد

مطالعات ژنتیکی نشان داده که آذربایجانی‌های قفقاز هم از نظر میتوکندری دی‌ان‌ای، که فقط از مادر منتقل می‌شود و هم از نظر کروموزوم ایگرگ، که فقط از پدر به ارث می‌رسد، به همسایگان جغرافیایی خود یعنی اقوام قفقازی (گویشوران به زبان‌های قفقازی) شبیه‌ترند تا به خویشان زبانی خود یعنی اقوام ترک‌تبار در نقاط دیگر. مطالعات ژنتیکی دیگر در مورد ارمنی‌ها قوم همسایه هندواروپایی زبان آذربایجانی‌ها هم نشان داده که شباهت ژنتیکی آن‌ها هم در نسب مادری و هم در نسب پدری به همسایگان قفقازی بیشتر از هم‌زبانان هندواروپایی است. خصوصیات ژنتیکی قفقازی‌ها نیز در مجموع چیزی بین اروپائی‌ها و ساکنان خاورمیانه‌است که نسب مادری شباهت بیشتری را به اروپائی‌ها و نسب پدری شباهت بیشتری را به خاورمیانه‌ای‌ها نشان می‌دهد. این نتایج ایده جابجایی زبانی آذربایجانی‌ها را تقویت می‌کند و نشان می‌دهد که گروه‌های مهاجر آن قدر کوچک بوده‌اند که سهم ژنتیکی آن‌ها در جمعیت فعلی قابل مشاهده نیست.

در منابع بسیاری آذربایجانی‌ها به خاطر زبان ترک تبارشان جزوه به حساب می‌آیند. هرچند باور دانشمندان بر این است که آذربایجانی‌های امروز از نسل و اقوام ایرانی تباری هستند که در قفقاز و شمال ایران قبل از ترک سازی می‌زیستند. مورخان از جمله ولادیمیر مینورسکی در باره ترک سازی مردمان قفقاز و ایرانی‌ها می‌نویسد: «در اویل قرن یازدهم ورود قبایل اغوز ابتدا به صورت گروه‌های کوچک و سپس در دسته‌های بزرگ در دوران سلجوقیان شروع شد. در نتیجه جمعیت آذربایجان و قفقاز جنوبی ترک شدند و خصوصیاتی همچون ورود اصوات فارسی و عدم رعایت هم آوایی در بعضی کلمات وارد شده غیر ترکی در زبان ترکی آذربایجانی دیده می‌شود.» بنابراین مهاجرت ترک‌ها و ترک سازی باعث بوجود آمدن هویت جدید آذربایجانی‌ها شد.

ترک‌سازی

در زمان سلجوقیان اولین اقوام ترک به صورت عمده وارده آذربایجان شدند. مهاجرت ترکهای اغوز از ترکمنستان تا زمان حکومت مغولان ادامه یافت به طوری که بسیاری از نیروهای ایلخانان ترک بودند. در زمان صفویان ترکسازی آذربایجان با نفوز قزلباشها افزایش یافت. واژه آذربایجان از واژه کهن ولایت «آدرباییجان» مشتق شده و بیانگر این است که با تغییر زبان، اسامی محلی هر چند با تغییرات اندکی از ترک سازی جدا ماندند.

فرهنگ

آذربایجانی‌ها با سایر مردم ایران از دید فرهنگی نزدیکی دارند، دی‌ان‌ای ساکنین بومی منطقه تفاوتی با یکدیگر ندارد، و مذهب آنان شیعه است که آنان را از دیگر ترک‌زبانان که سنی هستند متمایز می‌گرداند. علاوه بر این به همراه دیگر اقوام ایرانی نوروز، سال نو را با شکوه جشن می‌گیرند.

آذربایجان موسیقی متفاوتی با دیگر مناطق ایران دارد، بسیاری از رقص‌ها و آوازهای محلی (رقص لزگی،...) همچنان اجرا می‌شوند. اگرچه ترکی آذربایجانی زبان رسمی در ایران نیست ولی به آسانی در بسیاری از مکالمات از آن استفاده می‌شود.

جدایی قفقاز از ایران

در پی جنگ‌های ایران و روسیه در سده‌های ۱۲ و ۱۳ هجری خورشیدی، مناطقی از ایران در قفقاز (بعضی صرفا تحت کنترل اسمی) از ایران جدا شده و به امپراتوری روسیه پیوسته شدند و این موضوع شامل کشور کنونی جمهوری آذربایجان نیز می‌شود.

عهدنامه‌های گلستان در سال ۱۱۹۲ (۱۸۱۳) و ترکمان‌چای در سال ۱۲۰۷ (۱۸۲۸) سرحد مرز ایران و روسیه را معین کردند. در پی این موضوع و جدایی مردم آذربایجان، مردم جمهوری آذربایجان بیشتر سکولار شدند و مسلمانان مذهبی بیشتر در آذربایجان زندگی می‌کنند. در پی استقلال جمهوری آذربایجان از شوروی در سال ۱۳۷۰، علاقهٔ مردم به مذهب و روابط دوطرفه بیشتر شده‌است.

جمعیت آذربایجانی‌ها در کشورهای مختلف

تصاویری از مشاهیر آذربایجان

دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 7:45 ::  نويسنده : علي
 
 
 

مردمان ترک

 
پراکندگی ترک‌زبانان در آسیا و اروپا

مردمان ترک یا تُرک‌ها یا تورک‌ها (به ترکی: تؤرک‌لَر) گروه‌های قومی اوراسیایی‌اند که در آسیای شمالی، مرکزی و غربی، مغولستان، سیبری جنوبی، شمال‌غربی چین و بخش‌هایی از اروپای شرقی ساکن‌اند. آن‌ها به زبان‌هایی از خانوادهٔ زبان‌های ترکی سخن می‌گویند. آنها از لحاظ تاریخی و زبانی با گوک‌ترک‌ها، مردمی ایلی که در قرن ششم یک امپراطوری در گستره مغولستان و مرزهای شمالی چین تا دریای سیاه را بنیان نهادند مرتبط اند. مردمان ترک، جز چند استثنا مانند بخش اروپایی ترکیه و منطقه ولگا در آسیا زندگی می‌کنند. مهم ترین پیوند تاریخی آنان، جدا از تاریخ و زبان، این است که جز یاقوتستان و چوواش در سیبری همگی مسلمان اند. مردمان ترک را می توان به دو گروه اصلی غربی و شرقی تقسیم کرد. گروه غربی شامل مردم ترک جنوب غرب اروپا و جنوب غرب آسیا ساکن ترکیه و شمال غرب ایران هستند. گروه شرقی شامل مردم ترک آسیای مرکزی، قزاقستان، و منطقه خودمختار اویغور در سینکیانگ چین هستند. مردمان ترک فراوانی انواع قومی عظیمی دارند.

خاستگاه اصلی مردمان ترک‌تبار، آسیای میانه بوده و این مردم که از نژاد زرد هستند به تدریج در غرب آسیا، خاورمیانه، آسیای کوچک و اروپای شرقی پراکنده شدند. در جریان این مهاجرت‌ها بخش‌های بزرگی از مردم هندواروپایی نواحی جدید نیز به مرور ترک‌زبان شدند. بررسی دی‌ان‌ای در ترکیه نشان می‌دهد که مردم ترکیه نوادگان مردم مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی (آسیانی) و کرد می‌باشند که در سده‌های معاصر ترک‌زبان شده‌اند و از لحاظ ژن از نژاد ترک (زردپوست مغول‌سان)بهره بسیار کمی برده‌اند. در مورد ترک زبانان آذربایجانی نیز این قضیه صادق است که از لحاظ ژن به سان مردم ایرانی و قفقازی هستند. ۷۰-۷۶ درصد مردم ترکیه ترک هستند.

 
چهرهٔ یک ترک‌نژاد. یکی از شمنهای قوم تووا در

اقوامی که امروزه ترک‌تبار و ترک‌زبان نامیده می‌شوند در اراضی وسیعی در کشورهای آسیایی و اروپایی زندگی می‌کنند. از سمت شرق تا قسمتهایی از مغولستان و چین و از غرب تا قسمتهای از یوگسلاوی سابق و سیبری شمالی تا اطراف مسکو یعنی شهر قازان و از جنوب غربی تا مرزهای لبنان و قسمتهایی از قبرس در یک گسترهٔ جغرافیایی بسیار بزرگ پراکنده شدند. ترک‌تبارها و ترک‌زبان‌ها در کشورهایی همچون مغولستان، چین، روسیه، قرقیزستان، قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، افغانستان، ایران، جمهوری آذربایجان، عراق، ترکیه، قبرس، یونان، بلغارستان، یوگسلاوی سابق (مقدونیه، بوسنی، کوزوو، کرواسی) رومانی، مجارستان، فنلاند، اکراین، یونان و مولداوی سکونت دارند.

گستره مهاجرت کنونی ترک‌زبان‌های آسیای کوچک بیشتر بسوی کشورهای اروپای مرکزی (آلمان، اتریش، سوئیس، فرانسه، انگلیسآمریکا و استرالیا می‌باشد و جوامع قابل توجهی در این کشورها تشکیل دادند.

بسیاری از اقوام ترک‌زبان، زبان ترکی را بر اثر ارتباط و آمیزش با ترک‌زبانان اخذ کرده‌اند، ازاین رو اصطلاحاتی چون «خلق‌های ترک» و «ترکان» به مفهوم قوم ترک نیستند و نام ترک نیز فقط جنبهٔ زبانی دارد. از میان اقوامی که امروزه ترک نام گرفته‌اند بسیاری از اقوام نام‌برده در زیر در تاریخ قدیم هیچ‌گاه خود و قوم خود را ترک نمی‌نامیدند. در مورد بخشی از این اقوام ساکن آسیای میانه تنها پس از وارد شدن نظریه پان‌ترکیسم توسط آرمینیوس وامبری یهودی و فرستاده پنهانی وزارت خارجه بریتانیا به منطقه این نام رفته‌رفته برای این اقوام نیز رواج یافت. این اقوام عبارتند از:
باشقیرها، تاتارها، ناگایباک‌ها، قزاق‌ها، قره‌قالپاق‌ها، نوقای، کرائیم، قره‌چای-بالکار، کومیک، کریمچاک، آلتایی‌ها، اغوزهای واردشده به آذربایجان، قاجارها، شاهسون‌ها، قره‌داغ‌ها، قره‌پاپاخ، قشقایی‌ها، افشارها، خلج‌ها، گاگوز، اورومچی‌ها، توینی، توفالارها، شورها، خاکاس‌ها، تاتارهای چولیم، ازبک‌ها، اویغورها، سالارها، اویغورهای ساری، چوواش‌ها، یاکوت‌ها، دولگان‌ها و غیره.

 
چهره‌هایی از ترک‌زبان‌های آناتولی: مصطفی کمال (آتاتورک) به همراه مادر و خواهر. ترک‌زبان‌های آناتولی از نژادهایی آمیخته هستند.

تاریخ

مردمان ترک اول بار در پیرامون اتحادیه شیونگنو (معاصر دودمان چینی هان) ظاهر شده‌اند. آنها ممکن است به مردمان شیونگنو، دینگلینگ و تیله مرتبط باشند. بنا بر کتاب وی، مردم تیله بازمانده چیدی، مردمان سرخ دی که با جین در بهار و پاییز رقابت می‌کردند بودند. قبایل ترک، نظیر خزران و گوک ترک یا مغولستان در قرن ششم سالها به طور ایلیاتی می زیسته‌اند. آنها اشراف و گله دارانی بودند که در جستجوی ثروت و مراتع جدید بودند. اولین اشاره به ترکان در متنی چینی است که به تجارت ابریشم ترکان با سغدیان در طول جاده ابریشم اشاره می‌کند. اولین استفاده ضبط شده از واژه «ترک» به عنوان نامی سیاسی ارجاعی در قرن ششم است در چینی مدرن توجو تلفظ می‌شود. خاندان آشینا از لی جین به مهاجرت کردند و تقاضا کردند از آنها حفاظت شده به عضویت در اتحادیه آنان درآیند. این قبیله به آهنگری شهره بودند. به آنان در نزدیکی یک معدن کوهستانی زمینی داده شد که شبیه کلاهخود بود، به این دلیل آنان نام 突厥 یا (tūjué) را گرفتند. یک قرن بعد، قدرت آنان به حدی رسید که خانات روران را فتح کردند و امپراتوری گوک را بنیان نهادند.

زبان‌های ترکی

زبان‌های ترکی به دو دسته شرقی و غربی تقسیم می‌شود. زیرمجموعه‌های شرقی زبان‌های ترکی عبارت‌اند قزاقی، قرقیزی و ازبکی و زیر مجموعه‌های غربی زبان ترکی نیز شامل ترکی استانبولی، ترکمنی و ترکی آذربایجانی می‌شوند.

زبان‌های ترکی به همراه زبانهای مغولی، کره‌ای و ژاپنی جزء زبان‌های آلتایی به شمار می‌روند.

اقوام ترک‌زبان

قوم محل زندگی جمعیت
ترک ترکیه، قبرس، آلمان، بلغارستان، یونان
۶۰
۵۸،۳۱۵،۰۰۰
آذربایجانی ایران، آذربایجان، روسیه، گرجستان، ترکیه
۴۲
۳۰،۲۵۶،۰۰۰
ازبک ازبکستان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان
۳۲
۲۸،۵۵۱،۰۰۰
اویغور چین، قرقیزستان، قزاقستان
۱۵
۱۴،۷۴۳،۰۰۰
قزاق قزاقستان، روسیه، چین، ازبکستان، مغولستان
۱۵
۱۴،۳۹۹،۰۰۰
اورال روسیه، ترکیه، اوکراین، ازبکستان، قزاقستان
۷۰
۱۱،۸۱۰،۰۰۰
ترکمن ترکمنستان، ایران، افغانستان، عراق
۳۰
۷،۸۹۴،۰۰۰
قرقیز قرقیزستان، چین، قزاقستان، تاجیکستان
۲۶۰
۴،۴۴۵،۰۰۰
آلتایی چین، روسیه، مغولستان
۱۰۰
۳۷۶،۰۰۰

 

پیشینه واژهٔ ترک

در نوشته‌های تاریخی «ترک» در مقابل تاجیک (غیر عرب و ترک) آمده‌است. نام ترک نخستین بار در قرن ششم میلادی در نوشته‌های چینی دیده می‌شود. در همان قرن ترکان دولتی نیرومند تأسیس کردند که از مغولستان و سرحد شمالی چین تا دریای سیاه امتداد داشته‌است. مؤسس حکومت مزبور که چینیان او را «تئومان» می‌نامند، در کتیبه‌های ترکی بومن، در سال ۵۵۲ م. درگذشت و برادرش «

اصطلاح "ترک" از میانهٔ سدهٔ ششم میلادی برپایهٔ اتحادیهٔ گوگ ترک‌ها در مناطق شمال چین و بیابان‌های غربی آن ایجاد شد و بر اقوام زیرگروه این اتحادیه گذاشته شد و از این پس اقوام جُداسَر و مستقل این اتحادیه‌ها که هر کدام برای خود نام ویژهٔ خود را داشت، ترک نامیده شدند.

در تاریخ ایران

سلسله‌های ترک‌تبار که در ایران بعد از اسلام حکومت کردند عبارتند از:

نگارخانه

 

یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, :: 8:28 ::  نويسنده : علي
 
 
 

 

قراقویونلو
پادشاهی

 
۷۸۰/۱۳۷۸۸۷۴/۱۴۶۹
 

 
منطقه حکمرانی قره‌قویونلوها. رنگ آبی روشن نشان می‌دهد که بخش‌های از شرق عراق امروزی و منطقه کوچکی از ساحل جنوبی خلیج فارس در شبه جزیره عربستان برای مدت کمی تحت فرمانروایی آنان بوده‌است
پایتخت تبریز
زبان‌(ها) اغوز
دین اسلام شیعه
ساختار سیاسی پادشاهی
حاکم
 - ۷۹۰۷۸۰ قرامحمد
 - ۸۲۳-۷۹۰ قره یوسف
 - ۸۴۱-۸۲۳ قرا اسکندر
 - ۸۷۲-۸۴۱ جهانشاه قراقویونلو
 - ۸۷۴-۸۷۲ حسن علی میرزا
دوره تاریخی قرون وسطی
 - تأسیس ۷۸۰/۱۳۷۸
 - انقراض ۸۷۴/۱۴۶۹

ترکمانان قراقویونلو (۷۸۰ - ۸۷۴ ق /۱۳۷۸ - ۱۴۶۹م) سلسله‌ای از حکمرانان ترکمن بودند که برای مدت نزدیک به یک سده بر مناطقی از غرب و شمال غربی ایران فرمانروایی کردند.

قراقویونلو واژه‌ای ترکی (مرکب از: قره + قویون + لو) و به معنی صاحبان گوسفندهای سیاه است. این واژه بسته به لهجه محلی گوینده، قره قویونلو یا قاراقویونلو هم تلفظ و نوشته می‌شود.

نام قراقویونلوها نخستین بار در تاریخ در دوره قبل از سلسله صفویه مطرح گردیده‌است. قراقویونلوها که ترکمن بودند ابتدا دست نشاندگان سلسله مغولی جلایری‌ها در تبریز و بغداد بودند. اما در سال ۱۳۷۵ (میلادی) قرا یوسف رهبر قراقویونلوها در پی شورشی بر علیه جلایری‌ها استقلال خود را از جلایری‌ها اعلام کرد و کنترل آذربایجان، بغداد را به دست گرفت. تیموریان در حوالی ۱۴۰۰ قرا یوسف را شکست داده و قرایوسف به مصر متواری شد. وی پس از مدتی و در ۱۴۰۶ با کمک حاکمان وقت مصر، مملوکها، دوباره کنترل تبریز را بدست آورد. دولت شیعی قراقویونلو در بخش مهمی از سرزمین ایران شامل خوزستان، کرمان، فارس و هرات حضور داشت واپسین فرمانروای قره‌قویونلو جهانشاه قراقویونلو نام داشت که اوزون حسن از دودمان آق‌قویونلو او را شکست داد و وی را به همراه پسرش کشت.

مسجد کبود در تبریز از بناهای ساخته شده در دوران قرافویونلوها می‌باشد.


 

در حال حاضر تیره‌هایی به نام قراقویونلو یا قاراقویونلو در میان بازماندگان ایل شاهسون بغدادی در استان‌های تهران، مرکزی، ... و قشقایی‌ها در حوالی استان فارس وجود دارند. (به طور مثال ناصر خان قشقایی از تیره قراقویونلو بوده‌است.) قراقویونلوهای ساوه یکی از طایفه‌های ایل شاهسون بغدادی می‌باشند و گفته می‌شود که در زمان نادرشاه به ایران انتقال داده شده‌اند. منبع یا منابعی که ارتباط این اقوام و گروه‌ها را به قراقویونلوهای دوره قبل از صفویه ذکر کرده باشد در دسترس نیست. امااین فرضیه خیلی دور از حقیقت نیست. به‌ویژه که قراقویونلوها مدتی حاکمان بغداد نیز بوده‌اند.

یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, :: 8:6 ::  نويسنده : علي
 
 
 

آق‌قویونلو

 
 
پرچم آق‌قویونلو (رنگ‌ها پندار شده است)


 


آق قویونلو سلسله‌ای از ترکمن‌های سنی بود که بر قسمت‌هایی از قفقاز، شرق ترکیه و شمال ایران از ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ میلادی فرمان می‌راند. معنی لغوی آق قویونلو صاحبان گوسفندان سفید می‌باشد.

ریشه و تبار

احتمال می‌رود که آق‌قویونلو تیره‌ای از ایل رشیدالدین آورده شده است. حال آنکه در کتاب ده ده قورقود نام یکی از حکام اوغوز است. سلجوقیان شرکت داشته‌اند. ایل بایندر پس از سقوط آق‌قویونلوها در تریپولی، حلب و نیز در جنوب سیواس اسکان گزیدند

تاریخچه

در اواخر دوره ایلخانی در اواسط قرن چهاردهم میلادی، ایلات آق‌قویونلو بین چراگاه‌های قشلاقی ارمنستان در شرق بایبورت و مراتع ییلاقی در اطراف آمِد (دیاربکر) آمد و شد می‌کردند. درباره آغاز سیاسی آق‌قویونلوها اطلاعاتی در دست است. این امر بدون شک بر اثر تهاجمات مکرر آنان بر حاکمان امپراتوری ترابوزان (کامننونی‌ها) پس از ۱۳۴۰ بود که مورخان بیزانسی را واداشت تا درباره آنان بیشتر بنویسند. در این منابع از طور علی بیک (پهلوان) حاکم ترکان آمِد صبحت شده که پیشتر در زمره امیران غازان خان بود. هنگامی که ترکمانان تحت فرماندهی وی در سال ۱۳۴۹ در مقابل شهر ترابوزان ظاهر شدند، نتوانستند شهر را متصرف شوند. اما هنگامی که جان کامننوس جوان که هیچ نوع تجربه نظامی نداشت با عنوان آلکسیوس سوم بر تخت امپراتوری تکیه زد، متوجه خطری شد که او را تهدید می‌کند و لذا خواهر خود ماریا دسپینا را به عقد ازدواج فخرالدین قتلغ بیک فرزند علی بیک درآورد و خطر را از امپراتوری خود مرتفع ساخت. قرایولوق عثمان بیک، موسس سلسله آق‌قویونلو، که در سال ۱۳۸۹ به دنبال برادرش احمدبیک به سرکردگی آق‌قویونلوها رسید، فرزند همین قتلغ بیک بود. سلسله آق‌قویونلوها در دیاربکر با مرکزیت آمِد در اراضی بین دجله و فرات همراه با ماردین در جنوب و بایبورت در شمال امتداد داشت. آق قویونلوها اغلب درگیر منازعات و کشمکشهای خصوت‌آمیز با حکام همسایه و محلی بودند که هدف آن نیز توسعه منطقه‌ای و قلمرو نفوذی ترکمانان بود. خطرناکترین دشمن آق‌قویونلوها در این راه اتحادیه ترکمانان قراقویونلو بود. بنابراین وقتی تیمور وارد صحنه شد و قرایوسف و دیگر روسای قراقویونلو با وی از در خصومت درآمدند، رهبر آق‌قویونلوها به تیمور ملحق شد و به خدمت او درآمد (۱۳۹۹ میلادی). قراعثمان در نخستین لشکرکشی تیمور به آناتولی طلایه‌دار سپاه تیمور بود و در لشکرکشی بعدی تیمور به سوریه هم نام او در میان بود. قراعثمان بعدها در شرکت کرد. تیمور به پاس خدمات رهبر آق‌قویونلوها لقب امیر بدو بخشید و سرتاسر اراضی دیاربکر را تیول وی ساخت و به این ترتیب دیاربکر تا هفتاد سال پس از آن مرکز سیاسی آق‌قویونلوها بود. پس از مرگ تیمور منازعات در سرزمینهای مصیب‌زده خاور نزدیک ادامه یافت. قراعثمان به خاندان تیمور وفادار باقی ماند، گو اینکه حمایت شاهرخ سود چندانی برای او نداشت و تا حدودی موجبات فرارسیدن مرگ او را فراهم ساخت. قراعثمان در زمان لشکرکشیهای سه‌گانه شاهرخ به آذربایجان علیه قرایوسف قراقویونلو همیشه در کنار تیموریان جنگید. اگرچه قرایوسف در آغاز نخستین لشکرکشی مرد اما اسکندربیک دومین فرزند و جانشین وی شد و سرانجام این قراعثمان بود که پس از سومین لشکرکشی شاهرخ در ارزروم بشدت زخمی شد و بر اثر آن در اوت ۱۴۳۵ درگذشت

افول و صعود مجدد

پس از مرگ قراعثمان، خاندان حاکمه آق‌قویونلوها به مدت یک دهه گرفتار آشفتگی و نابسامانی ناش از منازعات و دسایس بی‌پایان شدند. در این مدت دو تن از فرزندان عثمان بیک، نخست علی‌بیک (متوفی به سال ۱۴۳۸) و سپس حمزه بیک (متوفی به سال ۱۴۴۴) تلاش کردند میراث پدرشان را حفظ و حراست کنند، لیکن در جلوگیری از تهاجمات جهانشاه ناکام ماندند و سرانجام متصرفاتشان به ناحیه بین دیاربکر و ارزنجان محدود شد. پس از آن بر سر جانشینی بین شیخ حسن، فرزند دیگر قراعثمان، و جهانگیر، پسر علی بیک، اختلاف افتاد. اوضاع پس از مرگ شاهرخ بدتر شد و جهانگیر در جنگ با جهانشاه قراقویونلو شکست خورد اما اوزون حسن پسر کوچکتر علی بیک صلحنامه را نپذیرفت و جنگ با جهانشاه را ادامه داد. سرانجام این حسن بود که در تابستان ۱۴۵۳ آمد را متصرف شد و در رأس آق‌قویونلوها قرار گرفت. اوزون حسن توانست قدرت و اعتبار آق‌قویونلوها را بدیشان بازگرداند. وی موفق شد قلمرو حصن کیفا در ساحل دجله و قویولو حصار در ساحل رود کلکیت را تسخیر کند. در نخستین لشکرکشی به گرجستان قلعه شابین قراحصار را تسخیر کرد و ذوالقدرها را از خالپوت اخراج کرد. اوزون حسن در نوامبر ۱۴۶۷ موفق شد در یک شبیخون جهانشاه قراقویونلو را به همراه فرزندانش محمدی و ابویوسف غافلگیر کرده و اضمحلال امپراتوری آنانرا موجب شود. پس از آن نوبت ابوسعید تیموری بود که به بهانه نجات حسنعلی فرزند جهانشاه که در جنگ با آق‌قویونلوها از او کمک خواسته بود، لشکر خود را به سمت غرب حرکت داده بود. سپاه تیموری به رغم افزونی و توان آن در یک موقعیت بحرانی قرار گرفت. چون از یک سو سرمای سخت زمستان آذربایجان غیرقابل تحمل بود و از سوی دیگر راههای تدارکاتی از خراسان توسط اوزون حسن بسته شده بود. ابوسعید در دشت مغان محاصره شده و پس از تحمل صدمات سنگین و شدید به اسارت درآمد. پس از این پیروزی اوزون حسن پایتختش را از دیاربکر به تبریز منتقل کرد. این حرکت به یک مقطع جدید و سرازیر شدن موج بزرگ دوم عناصر جمعیتی ترکمان از آناتولی به کوهپایه‌های ایران انجامید، که به مدت یک سده پس از آن نقش قابل اعتنایی در تحول و توسعه ایران ایفا کردند

مواجه با ترکان عثمانی

از زمان فتح قسطنطنیه به دست سلطان محمد، خطر فزاینده توسعه قدرت عثمانی برای غرب روشن شد. از آن سو، اوزون حسن بالاجبار در سال ۱۴۶۱ ناظر فتح ترابوزان به دست عثمانیان بود. در این زمان کوریا، ونیز، ناپل و سایر قدرتهای اروپایی همجهت با ترابوزان، گرجستان و سلاطین ترکمان بودند. اما هنگامی که ونیز سخنگوی اصلی کشورهای غرب شد، اوزون حسن هم سرانجام موقعیت مشابهی در شرق به دست آورد. لاجرم وقتی اوزون حسن در سال ۱۴۷۱ میلادی به قرامان لشکر کشید، واضح بود که مساله، مساله برتری و سیادت در آناتولی است. لاجرم برخورد بین سپاهیان سلطان محمد دوم و اوزون حسن در ۱۴۷۳ در نزدیکی روستای باشکنت در اوتلوق بلی رخ داد و عثمانیان پیروز شدند. گفتنی است که اوزون حسن قبل از آن از ونیزی‌ها خواسته بود که ارتش وی را با توپخانه و سلاح گرم تقویت کنند، اما این تسلیحات خیلی دیر به دستش رسید. به موجب پیمان صلحی که پس از آن منعقد شد، رود فرات مرز غربی امپراتوری ترکمانان شد

امپراتوری پس از اوزون حسن

هنگامی که اوزون حسن در اول شوال ۸۸۲ق/۵ ژانویه ۱۴۷۸م در سن ۵۳ سالگی درگذشت، امپراتوری ترکمان آق‌قویونلو از شعب علیایی فرات تا کویر نمک بزرگ و از کرمان تا ماورای قفقاز و بین‌النهرین و خلیج فارس کشیده شده بود. با اینکه پسرش خلیل سلطان که به جای وی به سلطنت رسید، فقط چند ماه بر سر قدرت بود، ولی برادر جوانش یعقوب توانست پس از براندازی وی، امپراتوری را به مدت دوازده سال در آرامش نسبی نگهدارد. پس از مرگ یعقوب امپراتوری درگیری یک سلسله نزاع‌های بی‌وقفه قدرت شد. در ۸۹۶ق/۱۴۹۱م بایسنقر، فرزند هشت ساله یعقوب، تاجگذاری کرد و یک سال بعد در ۸۹۷ق/۱۴۹۲م توسط رستم خلع شد. رستم توسط قبایل پرناک و قجر تحت رهبری ابراهیم بیک دانا خلیل بایندر حمایت می‌شد. در ۱۴۹۴ ابراهیم بیک بایندر دستور داد که فرزندان شیخ حیدر صفوی که قبلاً پدرشان توسط یعقوب کشته شده بود، به دلیل فعالیتهای تهدیدکننده در اردبیل بازداشت شوند. اما در این میان کوچکترین پسر به نام اسماعیل فرصت یافت بگریزد و به لاهیجان پناه برد. در ۹۰۲ق/۱۴۹۷م رستم توسط پسرعمش احمد گوده برکنار شد. احمد به زودی با طغیان امرا به رهبری ابراهیم بیک بایندر روبروی شد و در ۹۰۳ق/۱۴۹۸م در اصفهان شکست خورده و به قتل رسید. پس از آن به طور همزمان سه سلطان در نقاط مختلف امپراتوری حکومت می‌کردند: الوند در غرب، قاسم در دیاربکر و محمدی در فارس و عراق عجم. سرانجام در پائیز ۹۰۷ق/۱۵۰۱م اسماعیل صفوی که دو سال قبل از لاهیجان بازگشته بود و با استفاده از نفوذ مذهبی خود توانسته بود عده زیادی از جنگجویان ترکمان را به دور خود جمع کند. اسماعیل در تابستان سال بعد کرمان، فارس و عراق عجم و در فاصله سالهای ۱۴-۹۱۳ق/۰۸-۱۵۰۷م دیاربکر و در پائیز ۹۱۴ق/۱۵۰۸م بین‌النهرین را تسخیر کرد. سرانجام با مرگ مراد آخرین سلطان آق‌قویونلو بود که سعی داشت با کمک عثمانی‌ها دوباره تاج و تخت را بازپس گیرد، این سلسله منقرض شد.

اوضاع اجتماعی و اقتصادی

در حکومت‌هایی نظیر آق‌قویونلوها که به صورت اتحادیه سیاسی قبایل موجودیت داشتند (همچون قراقویونلوها و حتی تیموریان)، با

میزان مالیات محصولات کشاورزی مکان به مکان و زمان به زمان فرق می‌کرده است. در زمان اوزون حسن در اکثر مناطق مالیات پنج یک یا خمس از محصولات کشاورزی رایج بود. قانون‌نامه حسن پادشاه در زمان اوزون حسن تدوین شد و هدف از آن نظام‌مند ساختن مالیات‌ها بود. لاجرم با توجه به ستمی که بر روستاییان روا می‌شد، دور از ذهن بود که تنظیمات اوزون حسن مورد پذیرش عموم قرار گیرد و حدود یکصدسال بعد در اکثر مناطق گرفتن خمس و یا اندکی کمتر از آن همچنان برقرار بود. در این دوره به تدریج اهمیت ایران در تجارت جهانی بر اثر باز شدن راه دریایی هند از طریق دماغه جنوبی آفریقا و درگیریهای مداوم نظامی بین تیموریان و دولت‌های ترکمانان در غرب کمرنگ شد، چه اوضاع متغیر داخلی این دولت‌ها موانعی بر سر راه مفاهیم اقتصاد سیاسی و ملاحظات تجاری ماورای منطقه‌ای ایجاد کرده بود.

شناخت ما از نظام پول رایج دولت آق‌قویونلو دست کم در مناطق شرق آناتولی، از گزارش‌هایی است که در زمان سلطان سلیم اول عثمانی در این مناطق ضبط شده است: یک آقچه عثمانی در زمان آق‌قویونلوها معادل با سه قراجه آقچه بود که به درهم نیز شهرت داشت. یک تنکه مساوی با دو آقچه عثمانی و یک شاهروقی (تحریف شده شاهرخی) معادل شش آقچه عثمانی بود. همچنین نوعی سکه نقره‌ای رواج داشت که وزن معیار آن ۴/۶ گرم (یا ۵/۲ گرم) بود و این سکه نیز تنکه نامیده می‌شد. سکه‌هایی با وزن نصف، یک چهارم و یک هشتم سکه مذکور نیز موجود بود. در زمان آق‌قویونلوها در کنار چند سکه رایج تنکه، دینار به خصوص دینار تبریزی در جریان بوده است. آق قویونلوها سکه طلایی به وزن یک مثقال شرعی یعنی حدود ۳/۴ گرم ضرب می‌کردند که به احتمال معادل با اشرفی مصری بوده است

فرهنگ و هنر

پس از اضمحلال قراقویونلوها و فتح ایران، نه تنها تختگاه آق‌قویونلوها به شرق (تبریز) منتقل شد، بلکه فرهنگ ایرانی بر شیوه حکومت و فرهنگ آنها تاثیرات بسزایی گذاشت. در دوره اوزون حسن ریاست دیوان (وزیر)، مستوفی الممالک، محرر و میرآخور سلطنتی توسط متصدیان ایرانی اداره می‌شد. تبریز در فاصله بین سلطنت جهانشاه قراقویونلو و سلطنت اوزون حسن و پسر او یعقوب آق‌قویونلو از مراکز عمده هنر کتاب‌آرایی و معماری بود. از ابنیه دوره اوزون حسن به غیر از مرمت مسجد جامع اصفهان، چیزی باقی نمانده. یکی از تاجران ونیزی که حدود سال ۱۵۱۰م از تبریز دیدن کرده، باغ و قصر هشت بهشت و سایر ابنیه این شهر را توصیف نموده است. خمسه نظامی موجود در توپ‌قاپی‌سرای و تاریخ‌الرسل و الملوک طبری که در سال ۸۷۴ق/۱۴۷۰م تحریر شده از آثار تذهیب شده این دوره می‌باشند. دربار حکام ترکمان در تبریز در روزگاری که نگارگری هرات به دلیل اوضاع آشفته سیاسی در قلمرو شرقی تیموریان رو به افول گذاشته بود از هنر کتاب آرایی حمایت شایانی به عمل آورد. فی المثل یعقوب بیک تا پایان عمر خود دوستدار فرهنگ ایران باقی ماند

یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, :: 7:55 ::  نويسنده : علي
 
 
 

آتورپاتکان

 
نواحی جغرافیایی منطقه قفقاز در ۲۹۰ پیش از میلاد. در کنار آلبانیای قفقاز، دیگر نواحی نام‌برده در نقشه عبارتند از: ایبریا، کولخیس، ارمنستان بزرگ، ارمنستان کوچک، آتروپاتن، و منطقه سرمت‌ها و ماساژت‌ها.

آتورپاتکان (یا آتروپاتکان)، نام باستانی منطقه‌ای است که امروزه آذربایجان نامیده می‌شود

در این دوران آتروپاتکان قسمتی از ساتراپ ماد بود. وقتی که امپراطوری هخامنشی متلاشی شد، آتروپات خود را در سال ۳۲۱ پیش از میلاد مستقل کرد. پس از آن تاریخ نویسان لاتینی و یونانی این سرزمین را آتروپاتکان ماد و به مرور کمتری ماد صغیر نامیدند. نام پارسی میانه این سرزمین آتورپاتَکان و بعدتر آدوربادَگان و در فارسی جدید آذربایَجان نامیده شد

آذربایجان از نام آتروپات (در یونانی: Atropatés) مشتق شده است. آتروپات نام سرداری ایرانی بود که در جنگ میان داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی و اسکندر مقدونی در نبرد گوگامل در سپاه ایران فرمانده مادها بوده‌است. آتروپات پس از شکست ایران به اسکندر پیوست و در زمستان ۳۲۸ـ۳۲۷ ق‌م از سوی اسکندر به جای «اوکسیدات» به حکومت ماد منصوب گردید. آتروپات در ۳۲۴ق‌م دختر خود را به پردیکاس سردار اسکندر داد. پس از مرگ اسکندر و تقسیم ممالک و متصرفات او میان سردارانش، قسمت شمال غربی ماد به او واگذار گردید و او در آنجا به استقلال به حکومت پرداخت. این ناحیه که پس از مرگ اسکندر به «ماد کوچک» (در برابر «ماد بزرگ») معروف شده بود، پس از استقلال و استقرار آتروپات در آنجا به نام او نامیده شد  او سلسله‌ای بنیان گذاشت که مدت طولانی ادامه یافت.

این ناحیه در خط پهلوی «آتورپاتَکان» ضبط شده‌است (در یونانی: آتروپاتِنِه)، اما آتورپاتکان نماینده تلفظ این کلمه در سرتاسر عهد ساسانیان و تغییراتی که در طی چندین قرن در زبان مردم و در حروف صامت و مصوت آن روی داده‌است نیست و املای پهلوی، شکل کهن آن را حفظ کرده‌است. مثلاً در کتاب «جنگهای ایران» تألیف پرکپ (پروکوپیوس) مورخ بیزانسی قرن ۶م نام این ناحیه دوبار به شکل «آدَربایْگانُن» آمده‌است که تلفظ «آذربایگان» یعنی تلفظ واقعی مردم آن را منعکس می‌سازد. در آخر قرن ۴م فاوستوس بیزانسی، مورخ ارمنی یک بار این نام را به صورت «آترپاتکان» و ۷ بار به شکل «آترپایکان» به کار برده‌است. آندره آس، ایران‌شناس آلمانی حدس می‌زند که تلفظ واقعی این کلمه در قرن ۳م «آذُرباذَگان» بوده‌است یعنی صامت بیواک (مهموس) انسدادی «ت» به صامت واکدار (مجهور) و سایشی «ذ» بدل شده‌است. صامت «ذ» در کلمات فارسی قدیم پس از مصوت، به «ی» بدل گردیده و به همین جهت «آدرباذگان» نیز به «آذربایگان» تبدیل شده‌است. در قرن ۳ق/۹م هنوز به پیروی از اواخر ساسانیان «آذرباذگان» گفته می‌شد. فردوسی در شاهنامه به جهت رعایت وزن شعر «آذر آبادگان» گفته‌است که بیانگر تلفظ واقعی مردم نبوده‌است. آذربایگان که تلفظ مردم آن عصر بوده، در زبان عربی به اَذْرَبیجان و آذربیجان بدل شده که در فارسی امروزی «آذربایجان» شده‌است.

محدوده آتروپاتکان

 
نقشه قفقاز و مناطقی مرزی

به گفته جغرافی‌نویسان یونانی «آتروپاتنه» از شمال به سرزمین خزرها محدود می‌شد و از مغرب (در حقیقت شمال غرب) رود ارس حد فاصل میان آن و ارمنستان بود و از جنوب غربی تا دریاچه مانتیانی یا ماتْیِنی (در استرابن: «سپاوتا» که به «کپاوتا» (کبوذان) تصحیح شده‌است) یعنی دریاچه ارومیه گسترده بود. مهم‌ترین قسمت آتروپاتنه همین حوزه دریاچه ارومیه بود با مرکز آن به نام گازا یا گازاکا در میان راهی که از اکباتانا (همدان) به ارتاکسارتا (واقع در ارمنستان) می‌رفت. قلعه گازاکا همان «وِرا» یا «فرااسپه» (در فارسی باستان: فرا ـ دَه ـ اَسْپه = یاری دهنده و پیش برنده یا تولید کننده اسپان) بود.

وسعت دقیق آتروپاتکان به درستی مشخص نیست. به عقیده شوارتز تا دریای کاسپین می‌رسیده‌است ولی اینکه چه مقدار از سواحلش را در اختیار داشته مورد اختلاف (مورخین خاورشناس) است

آتروپاتکان در زمان سلوکیان

در منابع یونانی جانشین آتروپات آرته بازان است که معاصر با حکمران سلوکی‌ها – انتیوخوس سوم – که در طی سالهای ۲۲۳ یا ۲۲۴ تا ۱۸۷ پیش از میلاد مسیح حکمرانی می‌کرده‌است. به استناد گزارش پولیبوس آتروپاتکان تا کوه‌های قفقاز کشیده شده بود و به نوشته هرتسفلد آرته بازان حکمران ارمنستان و آتروپاتکان بوده‌است. انتیوخوس سوم بعد از شکست دادن مولون، ساتراپ ماد که بر علیه او شورش کرده بود، تصمیم گرفت به آرته بازان حمله کند تا بدین وسیله به کسانی که به شورشی‌ها نفرات یا اسلحه داده بودند، هشدار داده باشد (گرچه کمک آرته بازان به مولون از نگاه اسمیت مشکوک است). آرته بازان به دلیل کهولت سنی، مقاومت چندانی در برابر آنتیوس سوم نکرد و به نظر می‌رسد او در ازای تائید شدن فرمانروایی اش بر آتروپاتکان، تابع فرمانروای سلوکی شد

آتروپاتکان در زمان اشکانیان

 

اخلاف «آتروپات» در زمان سلوکیان و اشکانیان در این ناحیه که از این پس به نام او معروف گردید حکومت می‌کردند. در زمان سلوکیان که زمان رواج فرهنگ یونانی در ایران بود «آتروپاتنه» تحت حکومت روحانی هواخواهان کیش مغان بود و در آنجا مغان و معابد دینی املاک وسیعی داشتند و از این رو آتروپاتنه در برابر فرهنگ یونان مقاومت می‌کرد. از این روست که در روایات زردشتی و در دوره اسلامی آتروپاتکان را مهد زردشت و دین زردشتی گفته‌اند و ارومیه را زادگاه زردشت خوانده‌اند، اما بررسیهای زبانشناسی در اوستا، این معنی را تأیید نمی‌کند. پادشاهان آتروپاتنه در زمان اشکانیان تابع دولت اشکانی بودند.

فهرست بعضی از پادشاهان آتروپاتنه در زمان سلوکیها و اشکانیان از کتاب «نامنامه ایرانی» نقل می‌شود:

  1. . آتروپات که در ۳۲۸ق‌م از سوی اسکندر به حکومت این ناحیه منصوب گردید؛
  2. . اَرْته بازان که در ۲۲۰ق‌م با انتیوخوس سوم، پادشاه سلوکی پیمان‌دوستی بست؛
  3. . مهرداد (۶۷ ق‌م)؛
  4. . داریوش (۶۵ ق‌م)؛
  5. . آریو بَرْزَن اول (۳۰ ق‌م)؛
  6. . اَرته وازْدْ (د ح ۲۰ ق‌م)؛
  7. . آریوبَرْزَن دوم (۲۰ ق‌م ـ ۲م)، او پادشاه ارمنستان نیز بود؛
  8. . اَرته وازْد دوم (د ۱۰ م) که پادشاه ارمنستان نیز بود؛
  9. . اَرْته وازد معروف به گایوس یولیوس که در رم مرد.

اَرْته وازد پسر آریوبَرْزَن از شاهان معروف آتروپاتنه‌است. او در حدود ۵۹ ق‌م متولد گردید و در ۳۶ ق‌م از سوی آنتونیوس (آنتوان، یکی از فرمانداران سه‌گانه رم) مورد حمله واقع شد. آنتوان با حمله به آتروپاتنه می‌خواست از سوی شمال بر خاک پارت یا دولت اشکانی بتازد. در این حمله آتروپاتنه ویران گردید و فرااسپه مرکز آن محاصره شد. ارته وازد از فرهاد چهارم پادشاه اشکانی یاری خواست و بر سپاهی از آنتوان تاخت و آن را نابود کرد. آنتوان از محاصره فرااسپه طرفی نبست و عقب نشست. فرهاد چهارم پس از عقب‌نشینی آنتوان، با آنکه سرزمین آتروپاتنه صدمات زیادی دیده بود، قسمت کمی از غنایم جنگی را به ارته وازد داد و او را از خود رنجاند. اَرته وازد در ۳۵ ق‌م به آنتوان پیشنهاد پیمان‌دوستی و نظامی کرد و آنتوان این پیشنهاد را پذیرفت و یوتاپه دختر او را به عقد پسر خود الکساندر درآورد. ارته وازد به یاری سپاهیانی که آنتوان در اختیارش گذاشته بود بر فرهاد چهارم و متحد ارمنیِ او غالب آمد. پس از شکست آنتوان در جنگ اکسیوم اَرْته وازد از فرهاد چهارم شکست خورد و اسیر شد، ولی پس از مدتی از بند رهایی یافت و نزد اکتاویوس اوگوست رفت و اکتاویوس او را با خوشرویی پذیرفت. ارته وازد در ۲۰ ق‌م در رم مرد. خاندان آتروپات تا آغاز قرن اول میلادی در آتروپاتکان حکومت کردند. احتمال می‌دهند که اردوان دوم (یا سوم) اشکانی که در ۱۰م به سلطنت رسید و پیش از آن پادشاه آتروپاتنه بود از نسل و خاندان شاهی آتروپات بوده‌است. به هر حال از آن پس تا قدرت یافتن ساسانیان آتروپاتنه شاهانی داشته‌است که تابع دولت اشکانی بوده‌اند.

آتروپاتکان در زمان ساسانیان

پس از روی کار آمدن اردشیر اول ساسانی ارمنستان مدتی در برابر او مقاومت کرد و به همین جهت احتمال می‌دهند که شاید آتروپاتکان نیز کاملاً مطیع اردشیر نبوده‌است. در دِه خان تختی، در ۳۰ کیلومتری جنوب سلماس، کمی دورتر از جاده سلماس ـ ارومیه نقشی بر کوه‌است که به عقیده متخصصان متعلق به زمان ساسانیان یا اردشیر اول است. این نقش دو سوار شاهانه را با دو پیاده نشان می‌دهد که محتملاً یکی از سواران اردشیر اول و دیگری شاپور اول است و بعضی هم احتمال می‌دهند که یکی شاپور اول و دیگری ولیعهد او باشد. ظاهراً آن دو مرد پیاده شاهان ارمنستانند که حلقه حکومت ارمنستان یا آتروپاتکان را به شاهنشاه ساسانی تقدیم می‌کنند، اما این استنباط بیش‌تر مبتنی بر حدس دانشمندان است، زیرا کتیبه‌ای همراه این نقش نیست، گرچه لباسها و آرایشها نشان‌دهنده شاهنشاهان ساسانی است. اگر حدس بعضی از دانشمندان درست باشد باید گفت که اردشیر کاملاً بر ارمنستان مسلط نبوده‌است، زیرا اگر چنین بود بایست این نقش به جای آنکه در مرزهای ارمنستانِ ایران و آتروپاتکان کنده شود، در عمق خاک ارمنستان کنده شده باشد و از سوی دیگر نشانه آن است که آتروپاتکان با قسمتهای غربی آن و غرب و شمال دریاچه ارومیه به دست اردشیر اول و به هر تقدیر به دست شاپور اول افتاده بوده‌است. شاپور اول ساسانی در ۲۵۲م ارمنستان را فتح کرد. با فتح این سرزمین آتروپاتکان نیز طبعاً به طور کامل تابع دولت ساسانی گردید. در زمان ساسانیان ارمنستان میان ایران و روم تقسیم گردید و ارمنستانِ ایران که در مغرب دریاچه ارومیه از شمال به جنوب شرق کشیده می‌شد، به آتروپاتکان پیوست. از ۹ بخش که برای ارمنستان ایران ذکر کرده‌اند، ۲ ناحیه هیر و زراوند (به احتمال خوی و سلماس) مسلماً جزو آتروپاتکان بود. به نوشته ابودلف زراوند نام چشمه آب گرم و معدنی معروفی در کنار دریاچه ارومیه نزدیک سلماس بود.

در زمان ساسانیان ایران ۴ «فاذوسفان» (پادوسپان) داشت که هر کدام بر یکی از جهان چهارگانه مملکت حکومت می‌کردند. جهت شمالی شامل آتروپاتکان و ارمنستان (با «حیّز» آن) و دماوند و طبرستان (با «حیّز» آن، یعنی ظاهراً گیلان و دیلمان) بود. هنگامی که خسرو انوشروان بر تخت نشست فاذوسفانِ سمت شمالی که آتروپاتکان جزو آن بود «داذی» پسر نَخیرجان (نَخوِیرگان) نام داشت. انوشروان بر هر یک از این ناحیه‌ها اصبهبذ (سپهبد)ی نیز تعیین کرد که فرماندی سپاه آن ناحیه را داشت. اصبهبذ شمال بر سپاه آتروپاتکان و آن سوی آن یعنی «بلاد خَزَر» ریاست داشت. به گفته ابن خرداذبه اصبهبذ شمال را آذرباذگانْ اصبهبذ می‌گفتند و ارمنستان و آتروپاتکان و ری و دماوند (به اصطلاح آن روز «دنباوند») که مرکز آن شلنبه بود، در این حیّز قرار داشت با طبرستان و گیلان و «ببر» و طیلسان (تالشان) و خزر و لان (ارّان) و صقالب (اسلاوها) و «اَبَر». اطلاق آذرباذگان اصبهبذ بر سپهبد این ناحیه پهناور دلیل اهمیت آتروپاتکان آن روز بوده‌است. به گفته آپولونیوس آتروپاتکان در زمان اشکانیان می‌توانست ۱۰٬۰۰۰ سوار و ۴۰٬۰۰۰ پیاده بسیج کند و سواران آتروپاتکان معروف بوده‌اند.

درباره وبلاگ

با سلام و ادب خدمت شما سروران گرامي و عزيز . هدف من از ايجاد اين وبلاگ معرفي و شناساندن اصالت ريشه فرهنگ سنن بزرگان مشاهير و آثارباستاني شهر و روستاهاي اقوام متمدن آذري و ترك زبان مي باشد . ضمنآ بدون هيچ وابستگي به جناح و حزبي مديريت ميشود . خواهشمند است نظرات ارشادي خود را جهت هر چه بهتر شدن وبلاگتون ارائه فرمائيد . منتظرتون هستم . با سپاس
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 595
بازدید ماه : 46
بازدید کل : 259162
تعداد مطالب : 1076
تعداد نظرات : 118
تعداد آنلاین : 1



ابزار نمایش عکس تصادفی