ياشاسين شاهين دژ
یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 8:13 ::  نويسنده : علي
 

تیموریان

 
پرچم تیموریان مطابق اطلس کاتالان

تیموریان یا گورکانیان ایران (۷۷۱ – ۹۱۱ ه‍.ق/۱۳۷۰ - ۱۵۰۶ م) دودمانی ترک تبار بودند. بنیان‌گذار این دودمان امیر تیمور گورکانی بود که در آسیای میانه می‌زیست و سمرقند پایتختش بود. تیمور کشوری گسترده و دولتی سترگ ایجاد کرد و سرزمین فرارود (ماوراءالنهر) را به اهمیتی رساند که تا آن زمان هیچگاه بدان پایه نرسیده بود. او مرزهای خود را نخست در سرتاسر آسیای میانه و آنگاه سراسر خراسان و آنگاه به همهٔ بخش‌های ایران و عثمانی و بخش‌هایی از هندوستان گسترش داد. از آنجایی که فتوحات تیمور بیشتر جنبهٔ یورش و هجوم داشت تا تسخیر واقعی، اغلب این مناطق باز به زودی از تصرف تیموریان خارج شد. با این حال ماوراالنهر مدتی مرکز دولتی شد که بیشتر ایران و افغانستان را افزون‌بر ماوراءالنهر دربر می‌گرفت. هنگامی که کشورهای گسترده تیموری تجزیه شد، دورهٔ هرج و مرج پیش آمد. به محض اینکه تیمور مرد، ترکان عثمانی و آل جلایر و ترکمانان درصدد تصرف کشورهای ازدست‌رفتهٔ خود برآمدند. بااین همه، فرزندان تیمور موفق شدند که شمال ایران را کم و بیش به مدت یک سده برای خود نگاه دارند. هرچند آنان بیشتر با یکدیگر در کشمکش بودند. سرانجام شاهرخ موفق شد که مناقشات اقوام خود را تا حدی رفع و قدرت و اعتبار کشور را نگهداری کند. ولی پس از مرگ او تصرفاتش به قسمت‌های کوچک‌تر مجزا شد و به همین سبب صفویان و امرای شیبانی آنها را به متصرفات خود پیوست کردند. با این حال خاندان تیموری از میان نرفت و نوادگان تیمور پس از چندی پستر فرمانروایی خود را به هندوستان بردند و امپراتوری بزرگ گورکانیان هند را بنیاد گذاردند.

دودمان تیموریان

امیران و کسان خاندان تیموری و سال‌های حکمرانی آن‌ها از این‌قرارند:

این سلسله به‌دست امرای شیبانی منقرض شد.

تیمور گورکانی

تیمور در توابع سمرقند در شهر قِش یا کِش که امروزه شهرسبز نامیده می‌شود در ترکستان قدیم و ازبکستان فعلی در ۷۳۶ ه‍.ق / ۱۳۳۵ م دیده به جهان گشود و خیلی زود در سوارکاری و تیراندازی مهارت یافت. پدرش تراغای، از جنگجویان ایل برلاس بود که طایفه‌اش در این نواحی از قدرت و نفوذ محلی برخوردار بودند. در ۷۶۱ ه‍.ق / ۱۳۶۰ م، فردی به نام تغلق تیمور، از نوادگان جغتای، از ترکستان به ماوراءالنهر لشکر کشید. حاجی برلاس که دفاع از شهر کش را در مقابل این مهاجم دشوار یافت، دفاع از ولایت را به پسر تراغای یعنی تیمور سپرد که در آن هنگام ۲۵ سال داشت

تیمور به زودی در رمضان ۷۷۱ ه‍.ق/ آوریل ۱۳۷۰ م توانست با شکست امیر حسین از نوادگان قزغن در کابل که مدعی منصب اجدادی خود بود، بلخ را تسخیر و حکومتی مستقل تشکیل دهد. تیمور از این پس خود را «صاحبقران» خواند. پس از آن طی پنج سال از ۷۷۲ تا ۷۷۷ ه‍.ق/ ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ م، تیمور سه بار به خوارزم و پنج بار به قلمرو خانان جَثَه در آن سوی سیحون لشکر کشید. با این وجود در سال دهم سلطنتش موفق به فتح خوارزم شد و عاقبت توانست آنجا را ویران کند.

تیمور دشت قبچاق و مغولستان را نیز زیر فرمان خود آورد. او سپس در سال ۷۸۳ ه‍.ق فرزند ده ساله خود، میرانشاه را با سپاهی، مامور تسخیر خراسان کرد و خود نیز به آنها پیوست. تیمور نیشابور و هرات را تصرف کرد و در هرات از سرهای مردم مناره‌ها ساخت. سپس مازندران را که تا سال ۷۵۰ ه‍.ق در تصرف ملوک باوند بود به تسخیر خود درآورد. او در یورشی سه ساله که از ۷۸۸ تا ۷۹۰ ه‍.ق طول کشید آذربایجان، لرستان، ارمنستان، گرجستان و شروان را نیز تصرف کرد و در سال ۷۹۳ ه‍.ق مردم خوارزم را قتل عام کرد. حملهٔ پنج ساله وی بین سال‌های ۷۹۴ تا ۷۹۸ ه‍.ق صورت گرفت و پس از آن حکومت هر شهر را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود سپرد. سپس مسکو را فتح کرد و به هندوستان یورش آورد. در سال ۸۰۱ ه‍.ق آنجا را نیز تصرف کرد و صد هزار نفر را به قتل رساند. تیمور سپس به سمرقند بازگشت. لشکرکشی وی به ایروان از سال ۸۰۲ تا ۸۰۷ ه‍.ق طول کشید که آن را یورش هفت ساله می‌نامند. در سال ۸۰۳ ه‍.ق با عثمانیان جنگید و چندین شهر را گرفت. در همین هنگام سفیرهایی به مصر فرستاد، ولی چون نتیجه‌ای نگرفت، مصمم شد به مصر حمله کند و در طول این لشکرکشی، حلب، دمشق و بغداد را نیز تصرف نمود. در سال ۸۰۴ ه‍.ق بایزید یکم سلطان عثمانی را مغلوب و اسیر کرد. بعد از آن تصمیم گرفت چین را تسخیر کند و عازم آنجا شد. او با سپاهیانش تا کنار رود سیحون نیز رفت ولی در اترار بیمار شد و در رمضان سال ۸۰۷ ه‍.ق / فوریه ۱۴۰۵ م، در سن ۷۱ سالگی درگذشت.

تیمور از ۷۷۸ ه‍.ق / ۱۳۷۷م تا هنگام مرگش در ۸۰۷ ه‍.ق / ۱۴۰۵ م، به مدت ۲۹ سال، بخش عظیمی از جهان را زیر فرمان خود آورد و بنیان امپراتوری را گذاشت که بالافاصله پس از مرگش، انحطاط و زوال و تجزیه آن آغاز شد. فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشتبار و ویرانی‌های بسیار به دست آمده بود چندان پایدار نماند و به زودی قلمرو او با توجه به منازعات بین بازماندگانش و ظهور دو طایفه ترکمان قراقویونلو و آق قویونلو تجزیه و بعدها توسط دولت صفوی دوباره یکپارچه و متمرکز شد.

مرگ تیمور و نزاع‌های پس از او

 

امیر تیمور پس از ۳۶ سال فرمانروایی و کشورگشایی با بر جای گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ ه‍.ق در اُترار درگذشت. از وی ۳۱ پسر، نوه، نتیجه و نتیجه‌زاده باقی ماند از پسران او عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیاتش درگذشته بودند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند و تیمور، پیر محمد پسر میرزا جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود برگزید . اما به‌رغم علاقه‌ای که سرداران سپاه تیمور نسبت به اجرای واپسین خواست او مبنی بر جانشینی نوه‌اش پیرمحمد جهانگیر نشان می‌دادند، مجالی برای اجرای این وصیت پیدا نشد.

سیاست تیمور در ادارهٔ شهرهای تسخیر شده، واگذاری حکومت هر ولایت به یکی از اعضای خاندانش یا حکامِ محلیِ مورد اعتماد و قرار گرفتن خودش در رأس همهٔ امور بود. به نظر می‌رسد او این سیاست را از چنگیز تقلید می‌کرد. اما بر خلاف چنگیز که پسرانش بلافاصله بعد از او، با جانشینی که او برگزیده‏ بود کنار آمدند و با حفظ اتحاد، از فروپاشی امپراتوری جلوگیری کردند، بازماندگان تیمور به درگیری با هم پرداختند.

با اعلام خبر درگذشت تیمور، امیرزادگان و مدعیانِ سلطنت، که بیشتر از نوادگانش بودند، بر سر جانشینی او به به مخالفت با یکدیگر پرداختند. منازعات طولانی خانوادگی و درونی بین بازماندگان تیمور قلمرو وسیعی را که او با وجود آن همه جنگ و شقاوت به هم پیوند داده بود تجزیه کرد.

ابتدا همراهان تیمور مرگ او را پنهان کردند. آنها طرح حمله به چین را بی آنکه لغو نمایند، متوقف کردند و چون نوه تیمور که باید بنا به وصیتش جانشین او می‌شد یعنی پیرمحمد فرزند میرزا جهانگیر در آن هنگام دور از پایتخت و در حدود غزنین بود، موقتاً شخص دیگری را به نیابت از او جانشین تیمور کردند. این شخص نوه دیگر تیمور، خلیل سلطان پسر میرانشاه بود که در آن هنگام با لشکر تیمور همراه و حاضر بود. این اقدام هم نتوانست تمرکز را در خاندان تیمور حفظ کند و به‌زودی با مخالفت بازماندگان مواجه شد. به‌تدریج این اختلافات طولانی شد و دامنه پیدا کرد. چنان که در اندک مدتی، توطئه‌ها و تحریکات، میراث عظیم تیمور را به حکومتهای مستقل و متخاصم تبدیل کرد.

جانشینان تیمور

میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان می‌کوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور، را فتح کنند.

پیرمحمد که تیمور وصیت کرده بود جانشینش باشد در قندهار بود و نتوانست به‌موقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانهٔ عملی کردن نقشهٔ لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند . اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور، از جمله امیرشاه ملک و امیرشیخ نورالدین و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیرهٔ دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود  اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید . شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازه‌ای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدری‌اش نیز بود، اعلام کرد.

در همین زمان درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) آغاز شد. شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، از او حمایت می‌کردند از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد.

از طرفی در تبریز، اصفهان، شیراز، کرمان و سبزوار به‌سبب بی‌کفایتی خلیل‌سلطان و درگیری مدعیان جانشینی، آشوب شده بود. خلیل‌سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی، والی ماورای سیحون شد. شاهرخ در ۸۱۱ ه‍.ق به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل‌سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغ‌بیگ داد .

حکومت شاهرخ

طی پانزده سال پس از درگذشت تیمور به‌تدریج قدرت پسر او شاهرخ بر سایر امیرزادگان و مدعیان تاج و تخت فزونی یافت و به خارج از مرزهای خراسان راه پیدا کرد. در واقع نزاع اولیه بین مدعیان تاج و تخت تیمور که پس از مرگ وی قریب سی سال طول کشید با چیرگی تدریجی شاهرخ بر تمامی قلمرو تیمور، دورانی هر چند کوتاه از ثبات و امنیت را تجربه کرد.

شاهرخ پس از تسخیر مازندران در ۸۰۹ ه‍.ق، ماوراءالنهر و مغولستان را در ۸۱۱ ه‍.ق، بلخ و تخارستان را در ۸۱۲ ه‍.ق و خوارزم را در ۸۱۵ تحت فرمانروایی خود درآورد. در ۸۱۷ ه‍.ق عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند تیمور حکومت این نواحی را میان پسران و نوه‌هایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند: عمر در ۸۰۹ ه‍.ق به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در ۸۱۰ ه‍.ق به دست قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در ۸۱۱ ه‍.ق به دست وزیرش پیرعلی تاز به قتل رسیدند، خلیل سلطان هم در ۸۱۴ ه‍.ق به مرگ طبیعی درگذشت .

شاهرخ که توانسته بود از سرزمین‌های از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچه‌ای فراهم سازد با همسایگان و رقیبانش روابطی دوستانه برقرار کرد چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و رفت داشتند اما او هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و ماوراءالنهر تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابی‌هایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در ۸۲۳ ه‍.ق، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در ۸۳۹ ه‍.ق بود ولی با وجود این پیروزی‌ها نتوانست آنجا را حفظ کند و چون از بیم پسران قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمی‌پذیرفت ، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبه‌هایی که در آذربایجان خوانده می‌شد، بسنده کند. وی در اواخر عمر با شورشِ سلطان محمد، پسر بایسنقر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ ه‍.ق به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در ری درگذشت . شاهرخ در سن هفتاد و دو سالگی و به سال ۸۵۰ ه‍.ق / ۱۴۴۶ م چشم از جهان فروبست. شورش سلطان‌محمد و مرگ شاهرخ، موجب تسریع در زوال این خاندان شد.

نزاع دوباره مدعیان تاج و تخت و افول نهایی

هنگام مرگ شاهرخ از میان پسرانش تنها الغ بیگ میرزا در قید حیات بود، که او هم بیشتر یک محقق و عالم ریاضی بود تا یک فرمانروا. از این رو پس از یک دوره نسبی ثبات، انحطاط خاندان تیموری دوباره آغاز شد و این بار با سرعت بیشتری هم رو به تلاشی و اضمحلال رفت. کشمکش بین بازماندگان شاهرخ ده سالی به طول انجامید تا این که ابوسعید، نواده میرانشاه و پسر میرزا سلطان‌محمد مدتی تفوق یافت، اما دیری نپایید که دوران فرمانروایی او نیز به پایان رسید به طوری که در یک دهه بعد، به دست میرزا یادگار محمد، نواده بایسنقر که به اردوی آق قویونلو پیوسته بود به قتل رسید. به این ترتیب با مرگ ابوسعید در رجب ۸۷۲ ه‍.ق / فوریه ۱۴۶۸ م، دوران فرمانروایی تیموریان به‌سر آمد.

در این دوره ثبات و آرامش نسبی و رونق اقتصادی که در قلمرو تیموریان، بخصوص در شرق ایران فراهم شده بود، از میان رفت. منازعات داخلی بیشتر شد و حریفان قدرتمندی همچون ازبکان از شمال و قراقوینلوها و آق قوینلوها از غرب، حکومت تیموریان را تهدید می‌کردند. شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد. دو فرزندش، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند  و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می‌شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت . بجز الغ بیگ و فرزندش عبداللطیف، دیگر مدعیان جانشینی عبارت بودند از: ابراهیم سلطان، پسر دیگر شاهرخ که در زمان پدر حاکم فارس بود؛ علاءالدوله و سلطان محمد، فرزندان بایسنقر. ابتدا سلطان محمد توانست بر دیگر حریفان چیره شود و علاءالدوله را که از حمایت گوهرشادآغا برخوردار و قائم مقام شاهرخ در هرات بود، از این شهر فراری دهد .

در این دوره قلمرو تیموری به سه بخش تقسیم گردید: ۱- الغ بیگ و عبداللطیف میرزا در ماوراءالنهر، ۲- ابوالقاسم بابُر در خراسان ۳- سلطان محمد در عراق عجم، فارس، کرمان و خوزستان

آذربایجان همچنان در اختیار قراقوینلوها بود. دیری نپایید که کشمکش‌های خونینی میان مدعیان حکومت در گرفت. الغ‌بیگ، پس از دو سال درگیری با پسرش، عبداللطیف، عاقبت در ۸۵۳ ه‍.ق به دست او کشته شد. عبداللطیف هم یک سال بعد با توطئهٔ امیرانش به قتل رسید و عبداللّه پسر ابراهیم، فرمانروای ماوراءالنهر شد ولی حکومت او هم دوامی نداشت و در ۸۵۴ ه‍.ق ابوسعید گورکان، نوهٔ میرانشاه، او را کشت و سرزمین او را گرفت.

یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 8:8 ::  نويسنده : علي
 
 

مردم ازبک

 
نگاره‌ای از دو خان ازبک در شمال افغانستان کنونی، ۱۸۴۲

ازبک‌ها یکی از اقوام ترک‌تبار ساکن آسیای میانه هستند. ازبک‌ها بیشینه جمعیت ازبکستان، را تشکیل می‌دهند و در دره فرغانه که شامل شمال و باختر تاجیکستان و جنوب قرقیزستان می‌شود و سواحل آمودریا در خاور ترکمنستان و شمال افغانستان نیز جمعیت زیادی دارند.

ازبک‌ها به زبان ازبکی از خانواده زبان‌های ترکی سخن می‌گویند و بیشتر آن‌ها مسلمان و پیرو مکتب حنفی هستند.

تاریخچه

باتو فرزند جوچی و نوادهٔ چنگیز به اروپا حمله کرد و برادرش شیبان را به فرمانروایی مجارستان برگزید. بیشتر سربازان باتو از میان اقوام ترک بودند و تنها افسران عالی رتبه از میان مغولان بودند. سربازان تحت فرماندهی شیبان بعدها در تیومن در مرکز روسیه امروزی و سیبری حاکمیت یافتند. محمد خان شیبانی به افتخار جدش تخلص شیبک را برگزید و به سرزمین‌های آباد فرارود یورش برد. او دولت تیموریان را از میان برد ولی خودش گرفتار شاه اسماعیل صفوی گشت. بعد از او ازبکان در آسیای میانه باقی ماندند.

وجه تسمیه ازبک به سربازان شیبانیان این بود که فرمانروای اردوی زرین در زمان منگو تیمور فرزند هولاکو و پشت ششم شیبان فردی به نام ازبک خان بود. از فرمانروایان ازبک، ازبک‌خان و پسرش جانی‌بیگ در تاریخ قبل از تیمور مشهورند. بعد از دورهٔ تیمور این امرا در ماوراءالنهر قدرت یافتند. در دوره صفوی، ازبک و ازبکان عنوان سلسله امرای شیبانی است که بوسیلهٔ محمدشاه‌بخت (محمد شیبانی) مشهور به شاهی‌بک یا شیبک تأسیس شد (۹۰۵ ه‍. ق.) و غالباً بسبب تعصب در مذهب تسنن و تجاوز به خراسان با شاهان صفوی در زدوخورد بوده‌اند. مرکز امرای این سلسله سمرقند بوده‌است و امرای مزبور با خانات خیوه و خانات بخارا و خانات خوقند و امرای آستراخان (معروف به خانان جانی) خویشاوند و منسوب بوده‌اند. دولت آنها نیز عاقبت بوسیلهٔ امرای هشترخان (حاجی طرخان) منقرض شد.

منابع

  • دایرةالمعارف فارسی
  • ویکی‌پدیای انگلیسی
شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : علي
 
 

باقرخان

باقر خان

باقر خان
زادروز ۱۲۴۰
تبریز، ایران Flag of Iran
درگذشت آبان ۱۲۹۵
قصر شيرين، ایران Flag of Iran
آرامگاه تبریز - مزارستان طوبیتبریز
ملیت Flag of Iran ایران
لقب سالار ملی
مذهب مسلمان شیعه
گفتاورد ویکی‌گفتاورد
 
مقبره باقرخان در مزارستان طوبی - تبریز

باقر خان، مشهور به سالار ملّی، از مبارزان جنبش مشروطه‌ است. او، فرزند حاج رضا بنا، در سال ۱۲۴۰ شمسی در محله خیابان تبریز زاده شد. شغل وی بنّائی بود ولی در جریان مشروطیت به مجاهدین پیوست. ریاست مجاهدین محله خیابان تبریز را(خیابان یکی از محلات قدیمی تبریز است مشتمل بر بخش‌های واقع در جنوب رودخانه آجی در شرق تا جنوب شرقی شهر) بعهده داشت. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ایالتی همراه با ستارخان به جنگ مسلحانه با قشون دولتی که تبریز را در محاصره داشت، پرداخت. همزمان با او، ستّارخان در محله امیرخیز، محله دیگر تبریز، با دولتیان جنگ می‌کرد. در اثر همکاری او با ستّارخان کار مشروطه‌طلبان پیشرفت کرده و تبریز از محاصره درآمد. پس از پیروزی مجاهدین، مجلس شورای ملی باقرخان را به لقب سالار ملی ملقب ساخت، و از او تقدیر نمود.

چنانکه در تاریخ مشروطیت منعکس است، در اثر مجاهدت ستّارخان و باقرخان مشروطیّت استقرار یافت اما دیری نگذشت که تبریز به دست قشون روس افتاد. سالار ملی و سردار ملی در تبریز نمانده و به تهران حرکت کردند و استقبال کم نظیری از این دو مجاهد شجاع از طرف دولت مشروطه به عمل آمد.

باقرخان در تهران منزوی می‌زیست تا قضیه مهاجرت پیش آمد. وی همراه مهاجرین حرکت نمود و شبی در نزدیکی قصر شیرین عده‌ای از کردها به او و همراهانش حمله کرده و او را بقتل رساندند. (مرگ باقرخان به همراه هجده نفر از یاران و همراهانش در محرم ۱۳۳۵ قمری آبان ۱۲۹۵ خورشیدی به دست یکی از اشرار معروف کردهای قصرشیرین به نام محمد امین طالبانی به قصد تصاحب اسب و وسائل مهمانان خود، صورت گرفت.)

باقرخان بر خلاف ستّارخان که شیخی بود، از متشرعه بود. از علمای مخالف مشروطیت که متشرعه بودند جانبداری می‌کرد و به آنها احترام می‌گذاشت. با ستارخان رقابت داشت و می‌گفت: مرد آن نیست که در امیرخیز جنگ کند. مرد منم که در ساری‌داغ با قشون دولتی جنگ کرده‌ام. (علی رغم این سخن این دو بزرگوار دو بازوی قوی و شکست ناپذیر انقلاب مشروطیت بودند)

دمکراتهای آذربایجان که نهضت خود را در دنباله نهضت مشروطیت و مکمل آن و خود را وارث سنن مجاهدین آن دوره می‌دانستند، مجسمه باقر خان را در میدان شهرداری تبریز نصب کردند. در ۲۴ آذر ماه ۱۳۲۵ پس از سقوط پیشه‌وری مردم تحت تأثیر احساسات، آن مجسمه را که اثر دمکرات‌ها بود برانداختند.از این عمل معلوم می‌شود که نهضت پیشه وری چقدر به ضرر مشروطیت و آزادی و این قبیل معانی بوده‌است.

داماد باقر خان سرتیپ هاشمی است که فرمانده قوای دولتی مأمور آذربایجان بود که در طی جنگی مختصر قوای دمکرات‌ها را در قافلانکوه مغلوب کرد و در میدان جنگ به درجه سرتیپی نایل آمد.

باقرخان پسری داشت بنام صادق خان که هم اکنون نتیجه‌ای از او باقی مانده بنام بامداد طایفه باقرخان فرزند بابک که در تهران زندگی می‌کند]. مرحوم شهید باقر خان در کل چهار پسر داشتند. مرحوم صادق خان . مرحوم حسن خان . مرحوم حسین خان و (میرزا)ابراهیم خان زوج مرحومه بلقیس صفوی دختر سید مهدی صفوی یکی از خدمتگزاران ضریح حضرت سید الشهدا در کربلا بودند (ابوی مرحوم سرهنگ سید احمد صفوی. سید قاسم صفوی. سید حسین صفوی). از نوه های مرحوم میرزا ابراهیم خان بنامهای نیکولای و لیلی در امریکا و سپیده در کانادا زندگی میکنند.

جستارهای وابسته

منابع

باقرخان سالار ملی، صمد سرداری‌نیا، ۱۳۶۹.

  1.  مشاهیر آذربایجان(جلد دوم) صمد سردارنیا، انتشارات شایسته، صفحه ۲۶
شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 13:41 ::  نويسنده : علي
 
 

ستارخان

ستارخان

ستارخان از سرداران جنبش مشروطه‌خواهی ایران - سردار ملی
زادروز /
ارسباران (قره‌داغایران Flag of Iran
درگذشت ۲۸ ذی الحجه ۲۵ آبان ۱۲۹۳ / ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴ (حدود ۴۸ سال)
تهران، ایران Flag of Iran
آرامگاه شهر ری - باغ طوطی در جوار شاه عبدالعظیم
محل زندگی آذربايجان - تبريز
ملیت Flag of Iran ایران
نام‌های دیگر ستار قره‌داغی
لقب سردار ملی
دوره قاجار
مذهب شيعه اثني عشري
همسر فاطمه
فرزندان يدالله، سلطان، معصومه
والدین حاج حسن قره داغی
گفتاورد «من می‌خواهم هفت دولت زیر پرچم ایران باشد»


ستارخان از سرداران جنبش مشروطه خواهی ایران، ملقب به سردار ملی است. وی با ایستادگی در برابر نیروهای دولتی ضد مشروطه در تبریز جانفشانی‌های بسیاری کرد.


 

مقدمه

ستارقره داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در ۲۸ مهر ۱۲۴۵ خورشیدی (۲۰ اکتبر ۱۸۶۶ میلادی) دیده به جهان گشود. او از اهالی روستای بی شک (اکنون: سردارکندی) ارسباران (قره‌داغ) آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکی‌اش بر می‌گشت.

جوانی

ستار در جوانی به جرگه لوطیان (جوانمردان، یا اهل فتوت) محله امیرخیز تبریز درآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر می‌خاست با مأمورین محمدعلی شاه درافتاد و به ناچار از شهر گریخت و مدتی به عیاری مشغول شد، اما از ثروتمندان می‌گرفت و به فقرا می‌داد. سپس با میانجیگری پاره‌ای از بزرگان به شهر آمد و به کار خرید و فروش اسب پرداخت او به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان حفاظت از اموال خود را به او می‌سپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستی‌اش، او را «یگانه قهرمان آزادی ایران» نمود.

مقاومت

او در مدت یازده ماه از ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶ ق تا هشتم ربیع‌الثانی ۱۳۲۷ ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازی‌ها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر می‌شد و درباره مقاومت‌های سرسختانه وی مطالبی انتشار می‌یافت.

 
مشروطه طلبان تبریز، در عکس ستارخان و باقر خان نیز دیده می‌شوند

پس از ماهها محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلستان و محمدعلی شاه، از مرز گذشتند به سوی تبریز حرکت کردند و راه جلفا را باز کرد. ستارخان و دیگران مجاهدین تبریز که به شدت از روسها متنفر بودند، برای رفع بهانهٔ تجاوز روسها تلگرافی به این مضمون به محمدعلی شاه فرستادند:

شاه به جای پدر و توده به جای فرزندان است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گزارند. ما هرچه می‌خواستیم از آن در می‌گذریم و شهر را به اعلی‌حضرت می‌سپاریم. هر رفتاری که با ما می‌خواهند بکنند و اعلی‌حضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خواربار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران باز نماند.

.محمدعلی شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد اما روسها به پیشروی ادامه دادند و وارد تبریز شدند،  ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) به ناچار با همراهانش به کنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شده‌است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می‌خواست پرچم روس را خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در حمایت دولت روس قرار دهد گفت: «جناب کنسول! من می‌خواهم هفت دولت زیر سایه بیرق ایران باشد شما می‌خواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!» امیرخیزی درکتاب خود جواب ستارخان را چنین آورده است:«جناب کنسول! من می‌خواهم هفت دولت زیر سایه بیرق امیرالمومنین باشد شما می‌خواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!»

 
تصویر دیگری از ستارخان

مسافرت به تهران

بواسطه ظلم و دسیسه های دولت روس و بنا به درخواست تهران، ستارخان تصمیم به حرکت به تهران می‌نماید. شاید هدف دولت مشروطه از این اقدام، که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه ۷ ربیع‌الاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت‌های زیبا و قالی‌های گران قیمت و چلچراغ‌های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان‌های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانی‌های مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رهسپار شدند. «ازمیدان توپخانه و خیابان لاله‌زار، تا باغشاه تمام پشت بام ها و خیابانها و دکان ها، زن و مرد ایستاده بودند». سرداران مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محل‌های تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او می‌بایست سلاح‌های خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.».

مرگ

 
آرامگاه ستارخان در جوار بقعه عبدالعظیم حسنی در شهر ری

بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولت مشروطه، که جمعاً سه هزار نفر می‌شدند به فرماندهی یپرم خان ارمنی، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت، باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پله‌ها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند.

بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران درگذشت.

منابع

شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 13:23 ::  نويسنده : علي
 
 

عباسقلی یحیوی

عباسقلی یحیوی
نام اصلی عباسقلی یحیوی
زمینه کاری شاعر اهل بیت
ملیت ایرانی
زادروز ۲۷ تیر۱۲۸۰
اردبیل
مرگ ۲۶ آبان ۱۳۵۸
اردبیل
جایگاه زندگی اردبیل
 
جایگاه خاکسپاری قبرستان «بهشت فاطمه» اردبیل
لقب تاج الشعرا
پیشه شاعر
سال‌های نویسندگی ۱۲۹۳ تا ۱۳۵۸ (۶۵سال)
دیوان سروده‌ها بساط کربلا، اسرار عاشورا، پرچم عزا، آخرین آثار یحیوی، یادگار یحیوی، بهارستان یحیوی، نگارستان یحیوی، غزلیات وطنز
تخلص احقر(اولیه)، یحیوی
فیلم‌(های) ساخته بر اساس اثر(ها) فیلم‌مستند«غارت» ، برنامه «تاج الشعراء»

عباسقلی یحیوی از شاعران مرثیه سرای آذری زبان ایرانی اهل اردبیل است. اغلب سروده‌های وی به زبان ترکی آذری بوده و در سروده‌های خود از قالب شعری حماسی استفاده نموده‌است. تخلص او ابتدا «احقر» بود که بعدا به نام خانوادگی خود یعنی «یحیوی» تغییر داده است.

خلاصه زندگی نامه

عباسقلی یحیوی در ۲۷ تیر ۱۲۸۰ در محله تازه شهر اردبیل بدنیا آمده‌است. او در سن ۱۳ سالگی با تخلص «احقر» شروع به سرودن اشعار مذهبی کرده و اولین شعر خود را سرود. او بعد از مدتی و در اوایل دوران جوانی، تخلص خود را به نام خانوادگی‌اش «یحیوی» تغییر داد. اشعار یحیوی همراه با تخیل و اندیشه و بدور از ضعف ادبی و خرافی پردازی است. عباسعلی یحیوی، فرزند استاد یحیوی می‌گوید: «یحیوی، اشعارش را بیشتر در مغازه‌اش می‌سرود. عموماً پاکنویس کردن اشعار هم توسط «داود یحیوی» صورت می‌گرفت. «میرزاآقا ذبیحی» هم اشعار تازه را با استفاده از کاربن در چند نسخه می‌نوشت و بین علاقه‌مندان توزیع می‌کرد و به نوعی توزیع اشعار را عهده‌دار بود. «میرزامحمدعلی‌ناطق» و «میرزا افضلعلی صدرالممالکی» اولین شنودگان تازه‌ترین اشعار یحیوی بودند.سلیم مؤذن‌زاده اردبیلی تقریبا اولین مداحی بود که اشعار یحیوی را اجرا می‌کرد. حسینقلی داودی، رحیم حیدری و محمد باقر تمدنی نیز از مداحانی بودند که بیشترین ارتباط را با یحیوی داشتند.» یحیوی ۶۵ سال از عمر ۷۸ ساله خود را صرف سرودن اشعار مرثیه برای اهل بیت(ع) کرد و سرانجام در سن ۷۸سالگی در ۲۶ آبان ۱۳۵۸ از دنیا رفت و در قبرستان «بهشت فاطه» اردبیل به خاک سپرده شد.

آثار یحیوی

عباسقلی یحیوی در ۶۵ سال از عمر خودر را صرف سرودن مراثی اهل بیت(ع) کرد که حاصل آن هشت جلد کتاب شعر شامل مدح،نوحه و مرثیه درباره امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به زبانهای آذری و فارسی است:

  1. بساط کربلا
  2. اسرار عاشورا
  3. پرچم عزا
  4. آخرین آثار یحیوی
  5. یادگار یحیوی
  6. بهارستان یحیوی
  7. نگارستان یحیوی
  8. غزلیات وطنز

تندیس، نشان و اماکن نامگذاری شده بنام یحیوی

تندیس یحیوی توسط هنرمند اردبیلی «ودود موذن‌زاده» طراحی و اجرا شده و پس از تغییر نام میدان ۱۵ خرداد اردبیل به «میدان تاج‌الشعرای یحیوی» در آن نصب شده‌است. تاریخچه‌ای از زندگی یحیوی نیز در کنار تندیس در «میدان تاج الشعرای یحیوی» و نیز پل هفت چشمه اردبیل نصب شده‌است. همچنین طی مراسمی در سال ۱۳۸۸، دانشکده ادبیات دانشگاه محقق اردبیلی به نام «تاج الشعرا یحیوی» نامگذاری شده و به نام «دانشکده ادبیات و علوم انسانی استاد تاج الشعرا یحیوی» به فعالیت علمی و آموزشی ادامه می‌دهد. در همایش بزرگداشت عباسقلی یحیوی در آذرماه سال ۱۳۸۸، استاندار اردبیل خواستار ایجاد بنیاد «تاج الشعرا یحیوی» و طراحی نشان افتخاری به نام «تاج الشعرا عباسقلی یحیوی» شد. قرار است نشان افتخار یحیوی در مراسم‌های بزرگداشت مفاخر عاشورایی که به مناسبتهای گوناگون برگزار می‌شوند به صاحبان بهترین آثار اهدا شود.

کتاب اشعار «ابدی حماسه‌لر» نیز از اشعار مرحوم یحیوی تدوین و تهیه شده‌است.

فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی معرفی یحیوی

برنامه «تاج الشعراء» به تهیه کنندگی «حسن سیف الهی» با موضوع معرفی شخصیت «عباس‌قلی یحیوی» شاعر آذری زبان از سیمای آذری شبکه جهانی سحر تهیه، تدوین و پخش شده‌است. این برنامه با رویکرد معرفی شخصیت ادبی و مذهبی مرحوم استاد «عباس‌قلی یحیوی» تاج الشعرای ادبیات مرثیه کشور، در ۵ برنامه ۱۸ دقیقه‌ای تهیه شده و تدوین شده‌است. برنامه «تاج الشعراء» که از قالبی ترکیبی برخوردار است، دارای بخش‌های متنوعی چون مصاحبه با مداحان و شاعران بزرگ آذری زبان همچون حاج سلیم موذن‌زاده، حاج محمدباقر تمدنی و بهروز ثروتیان در رابطه با بررسی شخصیت مرحوم یحیوی و همچنین بخش‌های بررسی ریشه‌های عزاداری در ایران، شعرخوانی شعرا پیرامون شخصیت استاد «عباس‌قلی یحیوی» در همایش بزرگداشت «تاج الشعراء» و همچنین مداحی مداحان اهل بیت(ع) در بیان مصائب کاروان عاشورا و واقعه جان‌گداز کربلا و سایر بخش‌ها تصویری است.

فیلم مستند «غارت» براساس شعر تاج الشعرای یحیوی در زمینه عاشورایی تولید، پخش و توزیع شده‌است.


نمونه شعر مرثیه یحیوی

آیت الله خامنه‌ای در دیداری با مردم اردبیل ضمن تجلیل از شاعر «عباسقلی یحیوی معروف به تاج الشعرای اردبیلی»، ابیاتی از شعر زیر که از مرحوم یحیوی است راخوانده و شعر را از حیث تصویرگری در مرثیه بسیار عالی توصیف کرده‌است. این مرثیه به زبان آذری بوده و از اشعار برگزیده یحیوی است:

آی باتدی صؤبح آچی لـدی، زینب نـوایــه گلـدی|زهرا دئدی حوسئن وای، عاله‌م صدایه گلـدی|چون یوخدیلار آتیندان، سولطان-ی-تیشنه کامی|دونیایـــه اوْلــدؤ ائعــلان قتــل‌الحسیــن پیـامــی|جننـاتیـده‌ن ائشیتــدی پئیغـه‌مبــه‌ر-ی-گیـرامـی|نعلئین‌سیز عباسیز کرب-وْ-بلایه گلدی|پئیمانه عالـه‌م اوْلـدو، جانـانـه وئــردی جانیــن|شوْق-وْ-شرافه‌تینه‌ن، طئی ائتدی ایمتیحانین|شمر-ی-دغا تؤکه‌نده، خاک-ی-مینایـه قانیـن|یوزدوتدی آسمانه حمد و ثنایه گلدی|خون خدا توکولدی گودال کربلایه|یئرله‌ر تزه‌للزول ائتدی، رعشه دوشوب سمایه|کـرروبییـان-ی-لاهـوت، آغلاشــدی بو بـلایـــه|یئل اسدی گون دوتولدی ظلمت فضایه گلدی| خون حسین بوغازدان جاری اولان زمانی|جئبریل آپاردی عرشه، بیر شیشـه ده اوْ قانی|اوْل شیشــه‌ده‌ن نومــودار، اوْلدی بلا نئشـانــی|قوْزاندی بـویـئ ماته‌م، اهلئ سمایه گلدی|نور-ی-حق اوْلدی لامئع، باشسیز قالان بدنـده|رأس-ی-حوسئینئ مظلوم، سر نیزیه گئدنده|باد-ی-سییاه اسه‌نـده، یئر زلـزه‌لـه ائـده‌نــده|سیندی نظام-ی-دونیا حد-ی-فنایه گلدی|نزدیک ایدی یئرینده‌ن، چیخسین مدار-ی-دونیا|آل-ی-اومیه ائتسین، دستور-ی-شرعی مولغا|سرنئیزه ده‌ن ائده‌نده نور-ی-حوسئین تجه‌للا|دین-ی-محمد اوسته نورانی سایه گلدی|فـرمــان-ی-غـارتیلـــه‌ن، تللــی آشیب عربلــه‌ر|گؤردو اوْ های-وْ-هویو، اطفال-ی-زار-وْ-موْضطـه‌ر|قاچییلا خئیمه گاهه، بیرده‌ن اوجالدی سسله‌ر|عممه آماندی لئشگه‌ر، خئیمه سرایه گلدی|صحـرانـــه‌وه‌رد عـربلــه‌ر، خـرگاهــی یاندیـرانــدا|باشــی آچیق حره‌مله‌ر، اوْددان چیخیب قاچاندا|قالخیب بحتر آتش گیزلندیلر دوماندا|توسدی اوجالدی قاره پرده هوایه گلدی|بیر خردا قیز قاچیردی دوتموش اله عباسین|مرد یهودی دوتدی خاموش ائدب لباسین|گتدی اله حوسئینین، دیلبه‌ندینین ریضاسیـن|احسه‌ن اوْ شئیخه موشکول، وقته هرایه گلدی|گر ائتمه‌سئیدی زینب، نسل-ی-حوسئینه ایمداد|اولموشدی اودایچینده سوزان امام سجاد|قیلـــدی رشـــاده‌تیــلــه، اوْددان ایـمـــامـــی آزاد|بیر تــازه زینده‌قانلیق، زین-وْ-العئباده گلدی|زهــرا گــزه‌ردی گــونــــدوز، اطـــراف-ی-مــاجــراده|تا کـوفییـه حـــوسئینیــن، گـئتــدی باشی جیـداده| نعش-ی-حوسئینی آخشام، باشسیز قوْیوب آراده|گون باتجاقین او خاتون مطبخ سرایه گلدی|حوران-ی-باغ-ی-جننه‌ت، محــزون گیریفتــه سیمــا|حــووا خـدیجــه خــاتـون، مــریــه‌م جناب-ی-ســارا|آشوفته مو سییه‌ه پوش، دیلله‌رده وای حو سئن وا|زهرایــه همـده‌م اوْلسون، بزم-ی-عزایه گلدی|اللی اوچ ایل قاپوندا، وار یحیوی حـوسئن جان|نؤحه یازیب غمــوندا، اوْلمــوش مریـض-وْ-نالان|دست-ی-مـــوبــاره‌کــونلا، دردینـه ائیله درمان| اومید-ی-صئححه‌ت ایله، باب-ی-شفایه گلدی.

منابع

شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 13:2 ::  نويسنده : علي
 
 

عباس‌آقا تبریزی

عباس‌آقا تبریزی (عباس‌آقا صراف آذربایجانی) قاتل علی اصغر اتابک (میرزا علی اصغرخان امین السلطان)در جریان جنبش مشروطه ایران.

از زندگی او چیز زیادی دانسته نیست جز آن‌که از مردم تبریز بوده، پدرش حاجی محمد نام داشته و در تهران به‌کار صرافی می‌پرداخته و در بازار تهران بسیاری او را می‌شناخته‌اند.

گویا حیدر عمو اوغلی او را برای کشتن اتابک اعظم برگزیده و آموزش داده بود.

وقتی اتابک را کشت و در محاصره افتاد، تیری هم به خود زد و درگذشت. هنگام مرگ بیست و دو ساله بود. از جیب او کارتی به دست آمد که روی آن نوشته بود:

عباس‌آقا صراف آذربایجانی عضو انجمن نمره ۴۱ فدائی ملت

از این "انجمن" نیز نشانی در نوشته‌های آن دوره نیست و احتمالاً برای ترساندن دیگر مستبدین چنین کارتی را در جیب گذاشته بود.

منابع

  • کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران
شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 12:52 ::  نويسنده : علي
 
 

رحیم منزوی اردبیلی

رحیم منزوی
نام اصلی رحیم منزوی اردبیلی
زمینه کاری شاعر اهل بیت
ملیت ایرانی
زادروز ۱۳۱۶
محله سیدآباد اردبیل
پدر و مادر پدر:اسدالله
مرگ ۹ مرداد ۱۳۷۱
تهران
جایگاه زندگی اردبیل
 
جایگاه خاکسپاری قبرستان بهشت فاطمه اردبیل
پیشه شاعر
دیوان سروده‌ها نهضت حسینی، آمال منزوی، آثار منزوی، ایثار منزوی، صد سینه‌زن، صد قافیه، صد منظره، صد زمزمه، صد مرثیه، آلام منزوی
تخلص منزوی

رحیم منزوی اردبیلی از شاعران مرثیه سرای آذری زبان ایران است.

زندگی نامه استاد منزوی

رحیم منزوی اردبیلی فرزند اسدالله در محله سیدآباد اردبیل به سال ۱۳۱۶ دیده به جهان گشود. پدرش در کنار شغل حلبی سازی و دواتگری در ایام محرم به شبیه خوانی و تعزیه گردانی می‌پرداخت واین موضوع در رحیم منزوی به مرثیه سرایی تاثیر فراوانی گذاشت.او اولین شعر خود را در سن ۹ سالگی سرود. فضای عاشورایی شهر در سال ۱۳۲۶ به بعد او را به نوحه سرایی سوق داد. در پایان تحصیل وارد ارتش گردید و در مراغه پای درس آیت الله سید جواد مجتهد نشست و دروس اسلامی را فرا گرفت. بعد از هفت سال از ارتش استعفا کرد و مدتی بعد به رانندگی پرداخت. در سحرگاه روز ۹ مرداد ۱۳۷۱در پی عارضه قلبی در تهران درگذشت و جنازه‌اش به اردبیل انتقال یافت و در قبرستان بهشت فاطمه به خاک سپرده شد.

محضر حقده بلادور باشه، باش و جان باجی

ایستیرم کئچم باشه، یئته پیمان باجی

شخصیت

معمولاً در سروده‌های او کلمات فارسی و عربی نسبت به سایر نوحه‌ها کم‌تر است. وی در زمانی اشعار خود را سرودند که مداحی ترکی با حضور و پیدایش مداحان بزرگی چون حاج غلامرضا زنجانی، حاج سلیم مؤذن زاده اردبیلی، حاج داود علیزاده، حاج جواد رسولی و حاج محمدباقر تمدن و... به تمام لایه‌های اجتماع رسوخ کرده و گسترش فراوانی یافته‌است و درست چنین زمانی است که سروده‌های منزوی با اجراهای بی نظیر مداحان بزرگ مخصوصاً استاد سلیم مؤذن زاده اردبیلی که با توانایی تمام و درست بر طبق دستگاه‌های موسیقی انجام می‌گرفت، مورد استقبال قرار می‌گیرد.

کاست «اکبره باخ اکبره باخ» حاج غلامرضازنجانی وحاج سلیم که تماماً سروده‌های مرحوم منزوی بود می‌باشد؛ شعری با قالب نو و خلاقیت تمام و اجرایی زیبا و تمام با خلاقیت استاد سلیم مؤذن زاده، و واقعاً می‌توان گفت که این اثر بی‌نظیر بوده و هست و باعث شروع سبک جدیدی در مرثیه‌سرایی و مداحی ترکی گردید.

در مورد شخصیت مرحوم منزوی نقل است که ایشان درباره مضامین و حتی کلماتی که در سروده‌هایش به کار می‌برد، بسیار حساس بود و اشعارش را در حال و هوای عاشورایی می‌سرود. حتی می‌گویند که برای سرودن شعری در مورد حضرت رقیه(س) مسیری خاردار را که نسبتاً هم طولانی بود، چندین بار با پای برهنه دویده بود تا بتواند شعر سوختن خیام و فرار بچه‌ها به صحرا را بسراید.

آثار منزوی

آثار او عبارتند از: آمال منزوی (اولین دیوان اشعارمنزوی)، آثار منزوی، ایثار منزوی، صد سینه زن، صد قافیه، صد منظره، صد زمزمه، صد مرثیه، نهضت حسینی، آلام منزوی.

نمونه اشعار مرثیه

نوحهٔ زیر، درد دل دردانهٔ سه سالهٔ امام، حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) در خرابه با حضرت زینب در لحظه دیدار با سر خونین امام(ع) است:

ای عمــه! منیـم کاش ائلـه امکانیــم اولئیــدی

سینه‌مـده بو باش، بیر گئجه مئهمانیم اولئیدی

ای کــاش بــۇنون ذکـرینی بیر آن ائشیدئیدیـم

بـۇ قانلێ دوْداقدان گئنــه قــرآن ائشیدئیـدیــم

هـر دم بـابـا جانیم چاغێریب، جان ائشیدئیدیم

قــوربان بابامین جان سسینه جانیم اولئیـدی

ترجمه فارسی:(ای عمه! کاش چنین امکانی برایم مهیا بود / که این سر، یک شب مهمان من بود؛ ای کاش حتی برای یک لحظه ذکر لب این سر را می‌شنیدم / و دوباره از این لب خون‌آلود، آوای قرآن را می‏شنیدم؛ و پیوسته «بابا جانم» صدایش می‏کردم و جان گفتن او را می‏شنیدم / آن‌گاه این جان من فدای صدای جان گفتنش می‏شد)

اوّلــده گــرک باوریمـــی محکـــم ائـدئیــدیــم

پیشــوازه قاچێــب گؤزلـریمـی پُرنم ائدئیدیـم

گؤزیاشلاریمی جمع ائله‌ایب مرهم ائدئیدیـم

الــده یارالــی لبلــه‌ره درمــانیــــم اولئیـــدی

ترجمه فارسی:(برای این که او را مهمان کنم، باید ابتدا عزمم را جزم می‌کردم / و چشمانم را به پیشواز وی پراشک می‏نمودم؛ سپس اشک چشمم را جمع کرده، مرهمی فراهم می‌کردم / تا در دستانم برای لب‌های زخم‌دیده درمانی داشته باشم)

بیلسئیـدیم اگر، اشکیمـی یوللاره سپه‌ردیــم

گلسئیــدی آیاغیلــه آیــاق ردّیـــن اؤپـه‌ردیــم

فرشیم یوْخودو زولفومو توْپراغه دؤشه‌ردیــم

ویــرانه ائــویــم لاییـــق مهمـــانیم اولئیـــدی

ترجمه فارسی:(اگر از خبر آمدن نگارم آگاه می‏شدم، اشکم را به راهش می‌پاشیدم / اگر می‌آمد، ردّ پاهایش را می‏بوسیدم؛ اگر فرشی نداشتم، زلفم را بر روی خاک می‌گستردم / کاش خانهٔ ویرانم لایق مهمانم بود)

رباعیات فارسی

زاهد منما به زهد خود وجد و سرور
هان خدمت خلق کن مرو کور بگور
فرق من و تو به حشر چندان نبود
من غرق گناهم و تو سرمست غرور


 

زاهد من اگر اهل یقینم به تو چه
سرگشته میان کفر و دینم به تو چه
ازبدو جهان تو آنچنانی چه به من
تا روز بقا من اینچنینم به تو چه


 

استاد ازل چو کرد ایجاد مرا
بنمود اسیر و لخت و بی زاد مرا
جز من غم ایام که میکرد قبول
این مادر گیتی ار نمی زاد مرا


 

ای خالق منان و ولی نعمت من
رحمی به سرشگ دیدهٔ حسرت من
چون نام تو هم غفور و هم قهار است
زان روست گهی گناه و گه طاعت من


 

از عمر که «منزوی» در اکراه است
بر مذهب و عزّ و جاه خود آگاه است
چون داند بر مرده پرستان جهان
شاعر که بمرد از اولیاءالله است

منابع

  • سایت شعرنو:www.shereno.com/post-12191.html
  • استودیو سهیل:www.studiosoheil.com/biography/detail/12
  • اقتصاد رامین،"استاد‌رحیم‌منزوی‌اردبیلی"،[برخط]:mardeshargi.blogfa.com/post-14.aspx،1390
 
شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 12:49 ::  نويسنده : علي
 
 

سلیم مؤذن‌زاده اردبیلی

سلیم مؤذن‌زادهٔ اردبیلی
Moazzen zade ardabili.jpg
سلیم مؤذن‌زادهٔ اردبیلی
زمینه کاری مداح اهل بیت
ملیت ایرانی
زادروز ۱۳۱۵ خورشیدی
اردبیل
نام(های)
دیگر
فخرالذاکرین

سلیم مؤذن‌زادهٔ اردبیلی یکی از مداحان معروف ایرانی است که در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در شهر اردبیل زاده شد. وی که بیش‌تر نوحه‌هایی را به زبان ترکی آذربایجانی سروده، به زبان‌های فارسی و عربی نیز تسلط دارد. پدرش شیخ عبدالکریم مؤذن‌زادهٔ اردبیلی نخستین مؤذن رادیوی ایران است و برادرش رحیم مؤذن‌زادهٔ اردبیلی نیز از مؤذنان معروف اسلامی است. سلیم مؤذن‌زاده در مراسم ختم حیدر علی‌اف رئیس‌جمهور پیشین جمهوری آذربایجان برای اجرای نوحه دعوت شده بود.

سبک

سلیم موذن زاده اردبیلی، با سابقه ترین مداح درقید زندگانی ایران است که نوای او بیش از شش دهه است که هنوز از حنجره ای استثنایی، گوش و دل علاقه مندان را نوازش می دهد. اعجاب و توانایی بی وصف دراجرای برنامه های گوناگون مداحی، نوحه خوانی، مولود خوانی، اذان و قرائت قرآن مجید از دوران نوجوانی وی را درردیف یکی از مطرح ترین افراد جهان دراین رشته ها قرارداده است. بطورمتوسط روزانه پنج ساعت از عمر خود را صرف مداحی کرده و بیش از دو هزارعنوان نوار کاست مربوط به برنامه های او از زمان پیدایش ضبط صوت تاکنون به زبان های ترکی، فارسی و عربی موجود است. فخرالذاکرین، سلیم موذن زاده با معرفی خود به عنوان نوکر پیرآستان مقدس اهل بیت (ع) می گوید: حنجره ی من یک موهبت الهی است و وقف سید الشهدا (ع) می باشد واستفاده از آن درزمینه های غیرازاین صحیح نیست.

نسب خانوادگی

از زمان حاکمیت دین اسلام افراد زیادی از اردبیل تاکنون به حرفه موذنی و مداحی پرداختند که تا قبل از5/1 قرن اخیراطلاعات کافی ازآنان دردست نمی باشد. اما بطور مسلم صدای گیرا درخانواده ی موذن زاده اردبیلی موروثی بوده و همه فرزندان و نوادگان مرحوم شیخ فرج این موهبت الهی را ازاو به یادگار بردند. شیخ فرج، پدربزرگ سلیم موذن زاده اردبیلی، قدیمی ترین موذن کشوراست که اطلاعات مختصری از وی موجود می باشد. به گفته ی سال خوردگان، صدای اذان وی را ساکنان روستاهای واقع درحاشیه سه فرسنگی شهراردبیل سحرگاهان از بام مسجد زینال در مرکز شهر می شنیده اند. شیخ عبدالکریم، فرزند شیخ فرج هم نخستین موذن درایران است که نوای اذان دلنشین او شهرت جهانی دارد. او درسال 1273 شمسی در محله ی " تازه شهر" اردبیل دیده به جهان گشود و تا سال 1321شمسی نوای توحیدی اش از مناره ی مسجد میرزا علی اکبر این شهر به گوش می رسید. نعیم، سلیم، رحیم و داود چهار فرزند او نیز از مداحان اهل بیت (ع) و موذن های مشهور جهان اسلام هستند که اکنون از میان آنان فقط سلیم درقید حیات بوده و به این حرفه مشغول است. شادروان رحیم موذن زاده اردبیلی نیز که اذان بی مانند او در دستگاه بیات ترک درفهرست آثارمعنوی ایران به ثبت رسید چند سال قبل براثر بیماری دعوت حق را لبیک گفت.

استاد سلیم، درباره ی پدرش می گوید : او در سال 1321 شمسی به قصد زیارت بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) عازم مشهد مقدس می شود و در بین راه شبی را درمنزل یکی از دوستان خویش درتهران سپری می کند. ازآنجایی که شیخ عبدالکریم عشق موذنی داشته سحرگاه به پشت بام منزل واقع درخیابان عین الدوله رفته و ندای توحیدی اذان را سر می دهد. امام جماعت وقت مسجد سلطانی (امام فعلی ) صدای اذان او را از دور شنیده و قبل از ظهر سراغ او را از تمام خانه های اطراف می گیرد. به او می گویند که شیخی از اردبیل آمده و درخانه ی "مطلب بلوری " میهمان است و با درخواست امام جماعت، ظهر همان روز " شیخ عبدالکریم " در پشت بلندگوی مسجد قرار گرفته و نوای ملکوتی " اشهدان لااله الاالله " را به گوش مردم می رساند. او پس از بازگشت از زیارت مشهد مقدس درتهران ماندگار شده و موذن مسجد سلطانی می شود بطوریکه تا سال 1329 خورشیدی که دارفانی را وداع گفت صدای اذان وی روزی سه بار از رادیو واقع درمیدان ارک تهران پخش می شده است. سلیم، صدای خوب درمداحی را از رشته های هنری ظریف توصیف می کند که ملاحت، زیرو بم آهنگ، ادای کلام و تحریرهای مناسب لازمه این هنراست. وی که خود علاوه برحفظ روش های قدیمی، سبک های جدیدی با اصالت فرهنگی را در نوحه خوانی و مداحی ابداع نموده، می گوید : صدای من در برابر صدای پدرم مانند قطره ای است درمقابل دریا.

استاد موذن زاده در حضور آیت ا... طباطبایی مفسر تفسیر المیزان نیز مداحی داشته اند که ایشان از استاد تقاضای مداحی عربی میکرده است. به گفته اهل فن صدای ایشان ماندگارترین صدای برای مداحی در طول اعصار مختلف میباشد.

میراث

وی شخصیتی مادی ندارد و به گفته کارشناسان اگر آثار او از طریق سازمان های دولتی ثبت و حق کپی رایت در آنها لحاظ میشد فقط کاست "زینب زینب" ایشان شاید بیش از یک میلیارد تومان برای ایشان سود دهی داشت در حالی که هیچ کدام از اجراهای ایشان بدون کوچکترین چشم داشت مالی در اختیار عشاق امام حسین قرار دارد. به گفته مردم استان اردبیل در دهه 60 ایشان بیش از 5 ساعت در اوج میخواند و بیش از 15 ساعت پی در پی مداحی میکردند که در نوع خود بی نظیر است. اساتید فن نام او را همردیف استاد عبدالباسط در زمینه تلاوت قرآن و استاد شجریان در زمینه اجرای سنتی ایرانی برنده جایزه پیکاسو و استاد سلیم موذن زاده را در زمینه مداحی جز عجائب روزگار دانسته اند.

شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 12:21 ::  نويسنده : علي

رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی

رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی
Rahim moazen zadeh.jpg
رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی
زمینه کاری موذن
ملیت ایرانی
زادروز ۱۳۰۴
اردبیل
مرگ ۱۳۸۴
ابن بابویه
جایگاه زندگی اردبیل
 
وب‌گاه رسمی http://moazzen.blogfa.com/

رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی (زادهٔ ۱۳۰۴ در اردبیل – درگذشتهٔ ۵ اردیبهشت ۱۳۸۴) اذان گوی مشهور ایرانی و تاریخی جهان اسلام در آواز بیات ترک و در گوشه روح الارواح (در ۵۰ سال گذشته) است. این اذان در در سال ۱۳۳۴ در استودیو یک رادیو ضبط شد. در سال ۱۳۸۷ اذان رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی اثر ملی معنوی شناخته شد. اذان‌هایی که توسط او خوانده شده‌است، هنوز به عنوان زیباترین اذان‌های موجود در رسانه‌های صوتی و تصویری ایران پخش می‌گردد.

رحیم موذن زاده اردبیلی حدود ۴۰ سال بعد(سال ۸۴)، در آخرین روزهای زندگی خود، جلوی دوربین امید شریف موسوی - سازنده فیلم مستند عاشقانه‌های ایرانی - که درباره اذان ایرانی و زندگی آن است می‌رود و اذان زیبایش را برای دومین و البته آخرین بار تکرار می‌کند.

استاد رحیم موذن زاده مشهور به «بلال ایران»، ‪در سال ۸۴ به خاطر ابتلا به بیماری سرطان در بیمارستان مدائن تهران بستری شد. او در بهار همان سال از دنیا رفت.

اذان موذن‌زاده اردبیلی به عنوان اولین اثر ثبتی در حوزه میراث معنوی کشور با پیشنهاد امید شریف موسوی - فیلمساز و کارگردان فیلم زندگی آن - در دومین سالروز درگذشت ایشان، توسط سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیده‌است.

پدر او، شیخ عبدالکریم مؤذن زاده نیز تا سال ۱۳۲۴ در رادیو اذان می‌گفته‌است. برادرش نیز - سلیم مؤذن زاده اردبیلی -، مداح و نوحه‌خوان اهل بیت است.

پرده برداری ازتندیس موذن زاده

همزمان با روز ۴ مرداد که به روز ملی اردبیل معروف گردیده‌است با حضور علی اکبر ولایتی مشاور بین‌المل رهبر ابران، استاندار وشهردار اردبیل از تندیس اذان‌گوی رحیم موذن‌زاده اردبیلی واقع در میدان توحید پرده برداری شد.

منابع

شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 11:50 ::  نويسنده : علي
 
 

عبداله واعظ

عبداله واعظ
زمینه کاری ادبیات، عرفان، شعر، نجوم، فیزیک، موسیقی، ترجمه،
ملیت ایرانی
زادروز مهر ۱۳۰۵
تبریز
پدر و مادر میرزاحسن واعظ
مرگ ۵ خرداد ۱۳۷۹
تبریز
جایگاه زندگی تبریز،تهران،
 
جایگاه خاکسپاری قطعه هنرمندان وادی رحمت، تبریز
در زمان حکومت سلسلهٔ پهلوی، حمهوری اسلامی
رویدادهای مهم انقلاب اسلامی
پیشه دبیری،
کتاب‌ها فلسفه دیالکتیک،
نوشتارها در روزنامه‌های مرد امروز، صدای وطن، رهبر، پرچم اسلام.
همسر(ها) منیره پویای ایرانی
فرزندان طاها واعظ
مدرک تحصیلی دانشسرا
دانشگاه تبریز
حوزه نزد پدر - درس خارج
دلیل سرشناسی مثنوی، عرفان
 
یادداشت دکتر علی شریعتی به استاد عبداله واعظ: به متفکر گرامی استاد عبداله واعظ که از او بوی نفس رحمن را می‌شنوم و ندیده‌امش. به این امید که این بحث‌الشکوی را بخوانند چه خود از آنهاست که در این مصر غریب است و قلب یک غریب را می‌شناسد.

عبداله واعظ (زاده مهرماه ۱۳۰۵، تبریز - درگذشته ۵ خردارد ماه ۱۳۷۹، تبریز) مفسر قرآن، مثنوی معنوی، دیوان حافظ و گلشن راز شیخ محمود شبستری بود. پدرش میرزاحسن نام داشت، و سال‌ها پیش از مشروطیت همگام با پسر خاله‌اش زنده یاد میرزا حسین رشدیه از بنیان گذاران آموزش و پرورش نوین ایران بود.
کلاسهای مثنوی عبداله که بصورت هفتگی برگزار می‌شد، محلی برای دیدار دوستان و مشتاقان فرهنگ و ادب و عرفان بود.

تولد

عبداله در مهر ماه سال ۱۳۰۵ در تبریز (کوچه واعظ، خیابان شهناز، دکتر شریعتی فعلی) دیده به جهان گشود.

تحصیلات

او شش سال ابتدائی را در مدرسه ۱۵ بهمن به اتمام رسانده و پس از اتمام سال اول دوره دبیرستان، کلاس‌های دوم و سوم را در پیوسته دانشسرا ادامه داد. در همین سالها درس خارج اصول فقه را در محضر پدر و ادیب فلاحی آغاز نمود. صرف میر، مغنی اللبیب، سیوطی، الفیه، تفسیر قرآن، نهج البلاغه و مثنوی را از پدر خود و لمعه را از ادیب فلاحی و شرایع را از حاج میزرا عبدالعلی مدیری آموخت.

فعالیت‌های سیاسی

او از سال ۱۳۲۵ وارد جریانات سیاسی شده، که در پی دستگیری روانه زندان و تبعید و سرانجام زندگی مخفی و سراسر تضییق وی آغاز و تا سال ۱۳۴۴ ادامه می‌یابد. در زندان قزل قلعه کتابی تحقیقی در خصوص فلسفه دیالکتیک به رشته تحریر در می‌آورد.

فعالیت‌های فرهنگی

او از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ در روزنامه‌های مرد امروز، صدای وطن و رهبر با نام‌های مستعار یونسی، مالک جهنم، مشد علی و در روزنامه پرچم اسلام با نام و امضای خود اقدام به انتشار مقاله می‌نماید. بعد از این سالها جذب شاهکار مثنوی، کتابی که پدرش او را با آن آشنا کرده بود، می‌شود.

مثنوی

از سال ۱۳۴۰ به بعد یعنی در دوره اقامت در تهران با استاد محمد تقی جعفری و دیگر دوستان جلسات شرح مثنوی را برگزار می‌کند، که بیش از شش سال ادامه می‌یابد.

بازگشت

ایشان در سال ۱۳۴۶ به تبریز باز می‌گردد. و در آموزش و پرورش با محدودیت زیاد در دبیرستان جامی به تدریس می‌پردازد. در این سالها و به درخواست دوستان جلسات قرآن، نهج البلاغه، مثنوی، اسفار اربعه ملاصدرا و تاریخ فلسفه را راه اندازی می‌کند.

ادامه مطالعات

علاقمندی و کنجکاوی او در خصوص نجوم و فیزیک، در بخش دوم زندگی، بروزی وافرتر دارد. ترجمه کتاب فیزیک عمومی از زبان فرانسه به فارسی از کارهای ایشان در این دوره‌است.

زندگی اجتماعی

سال ۱۳۵۳ سال شروعی دیگر در عرصه اجتماعی است. ازدواج ایشان با خانم منیره پویای ایرانی که حاصل آن یک پسر و دو دختر است، ورودی به زندگی آرام را نوید می‌دهد.

بیماری

در پی عارضه قلبی و کمر دردهایی که از دوران زندان به یادگار داشت، کلاس‌های مثنوی در سال ۱۳۵۳ تعطیل می‌گردد. سال ۱۳۶۲ بیماری حنجره به سراغ ایشان آمده و دوستان را از صدای دلنشین استاد محروم می‌کند. جراحی موفقیت آمیز استاد توسط یکی از دوستان ایشان (دکتر مهدی امین فر) با وجود سکوت اجباری، ایشان را به جمع دوستان و مشتاقان بازمی‌گرداند. کلاسهای فلسفه و مثنوی دوباره شروع می‌شود. سجایای اخلاقی خدشه ناپذیر او حتی در این روزهای بیماری، حکایت از عمق روح حقیقت دوستی و تعالی خواهی ایشان دارد.

مهر دوستان

در رسای ایشان اشعاری زیادی به صورت سوگ نامه و... بر زبان دوستان جاری گشت، که خود مجموعه‌ای کامل است. نمونه زیر شعری است که استاد جواد آذر سروده‌است:

کاشکی با خط هستی این پریشانی نبود   وین غم‌آباد جهان را نقش ویرانی نبود
کاشکی در کارگاه آفرینش اینهمه   رنگها و نقش‌ها پیدا و پنهانی نبود
کاشکی در پیکر هستی ز کلک نیستی   این همه خطّ مشوش نقش پیشانی نبود
کاشکی جاوید بودی روزگار زندگی   صبح روشن را پیآمد شام ظلمانی نبود
عمر آری، دولت پا در رکاب است، ای دریغ   دولتی زین دست، پایائیش ارزانی نبود
موج خون می‌جوشد از چشم خرد، کاین موج خیز   گرچه توفانی، ولی این مایه توفانی نبود
دی ندا دادند در گوشم، که زد رای رحیل   آن گرامی دوست، در راهی که پایانی نبود

...

فوت

او در تاریخ ۵ خرداد ماه سال ۱۳۷۹ دیده از جهان فرو بست و در وادی رحمت تبریز قطعه هنرمندان مدفون است.
لطافت طبع او در شعرهایش آشکار است:

چون شبنمی به برگ گلی آرمیده‌ام   با اولین پیام خنده خورشید می‌روم

منابع

کتاب‌ها

 

درباره وبلاگ

با سلام و ادب خدمت شما سروران گرامي و عزيز . هدف من از ايجاد اين وبلاگ معرفي و شناساندن اصالت ريشه فرهنگ سنن بزرگان مشاهير و آثارباستاني شهر و روستاهاي اقوام متمدن آذري و ترك زبان مي باشد . ضمنآ بدون هيچ وابستگي به جناح و حزبي مديريت ميشود . خواهشمند است نظرات ارشادي خود را جهت هر چه بهتر شدن وبلاگتون ارائه فرمائيد . منتظرتون هستم . با سپاس
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1303
بازدید دیروز : 241
بازدید هفته : 1667
بازدید ماه : 3560
بازدید کل : 259112
تعداد مطالب : 1076
تعداد نظرات : 118
تعداد آنلاین : 1



ابزار نمایش عکس تصادفی