ياشاسين شاهين دژ
دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 8:26 ::  نويسنده : علي
 
 

قزلباش

 
مانکن یک سرباز قزلباش صفوی، به‌نمایش‌درآمده در مجموعه سعدآباد

قِزِلباش مجموعه ای بود از ایل‌های شمال باختری فلات ایران (در خاور ترکیه امروزی) که پیرو طریقت صفوی بودند و شاه اسماعیل یکم به یاری آنها سلسله صفوی را پس از براندازی سلسله آق قویونلو‌ها بنیانگذاری کرد. به طور کلی به ارتش ایران در زمان صفویان، قزلباش می‌گفتند جدا از نژاد و تبارشان.

وجه تسمیه

لغت قزلباش از دو حرف ترکی قزل به معنی «طلائی و سرخ» و باش به معنی «سر» تشکیل یافته است. وجه تسمیه آن مربوط می‌شود به کلاه سرخی که پیروان این طریقت به سر داشتند و توسط شیخ حیدر - پدر شاه اسماعیل اول - برای صوفیان مرید ابداع شده بود.

ایلات قزلباش

ایلات قزلباش از ایلات آذربایجان، ترک، کرد، تالش، تات و پارسی تشکیل شده بود. با پیوستن خان‌ها و قبایل جنوب سبلان و ارسباران و مغان به قزلباش‌ها و فرمانبری کامل آنها از شاه اسماعیل، قدرت و توان ارتش ایران که آن زمان قزلباش نامیده می‌شد، بالا رفت. بعدها با پیوستن ایل‌ها و قبایل کوچک قزلباش‌ به یکدیگر، ایل بزرگ شاهسون تشکیل شد. مجموعه ترکمانان (اویماق) اصلی قزلباش متشکل از هفت ایل بود به نام‌های:

ایلات غیرترک قزلباش که تاجیک نامیده می‌شدند نیز شامل:

بعدها دو ایل از افغانستان نیز به این اتحادیه پیوستند. جامعه قزلباش به عنوان یکی از طریقت‌های علوی‌گری در شرق آناتولی هنوز وجود دارند که کردهای زازا بیشترین پیروان آن شمرده می‌شوند. شاه اسماعیل و اشعار او یکی از منابع دینی آنها به شمار می‌رود.

ساختار سپاه قزلباش

نیروهای نظامی قزلباشها در درجه اول خود را متعهد به اطاعات از سران قبیله و خاندان (اویماق) خود می‌دانستند و حقوق و مواجب خود را نیز از این سران ایل دریافت می‌کردند. شاه عباس اول با تشکیل نیروهای شاهسون که تنها از شاه حقوق می‌گرفتند و تحت فرمان مستقیم گماشتگان شاه بودند در کنار تشکیل سپاه "غلامان خاصه شریفه" سعی در افزایش قدرت شاه در مقابل خودسری‌های برخی امرای قزلباش داشت.

شاملوها و استاجلوها در زمان حکومت خاندان صفوی قدرتمندترین خاندان‌ قزلباش بودند. مهم‌ترین افراد نزدیک به شاه اسماعیل (اهل اختصاص) در ابتدای به قدرت رسیدن وی از شاملوها بودند و تا زمان شاه عباس اول، شاملوها قوی‌ترین و با نفوذترین قبایل قزلباش بودند. تکلوها پس از واقعه رویارویی با شاه تهماسب یکم و مطرود شدن آنها دیگر قدرت چندانی در میان قبایل قزلباش نداشتند و نفوذ خود را از دست دادند. افشارها و قاجارها ابتدا دارای قدرت و نفوذ کمی در ساختار قدرت بودند اما با زوال قدرت صفویان توانستند هریک برای مدتی خود را به عنوان قدرت اول کشور مطرح نمایند.

امرای قزلباش عموماً به عنوان امرای نظامی و حاکم ولایات تعیین می‌شدند اما معمولاً امور دیوانی و وزارت در حیطهٔ کاری آنها قرار نداشت. در زمان شاه عباس یکم از ادغام تعدادی از قزلباشها ایل شاهسون ایجاد شد. بالاترین مقام قزلباش، سپهسالار یا امیرالامرا بوده است.

منابع

دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 8:11 ::  نويسنده : علي
 

شاهسون

 
تصویری از رؤسای ایلات شاهسون .اوایل قرن ۲۰ میلادی

شاهسَوَن (به لهجه‌ی ترکی اِلسَوَنی: شَسَوَن یا شَهسَوَن) نام تعدادی از گروه های ایلی است که در بخش هایی از شمال غرب ایران بویژه دشت مغان و اردبیل و نواحی خرقان و خمسه، واقع در میان زنجان و تهران به سر میبرند. شواهد موجود بیانگر آن است که اگر نه همه، دست کم تعدادی از این گروه ها از دشت مغان به خرقان و خمسه کوچیده اند.(که البته نباید این گروه را با اتحادیه ایل خمسه فارس اشتباه گرفت)

خاستگاه ایل شاهسون

با وجود اسناد نسبتا فراوانی که راجع به تاریخ شاهسون‌ها وجود دارد، منشا پیدایش شاهسون‌ها و ایل شاهسون هنوز در پرده‌ی ابهام قرار دارد. گمان میرود ایل شاهسون مجموعه‌ای از گروه‌های قبایلی باشند که حدودا بین قرن شانزدهم و هیجدهم به صورت اتحادی ای گردهم آمدند. در قرن حاضر درباره‌ی منشا پیدایش شاهسون‌ها سه روایت متفاوت وجود دارد. از جمله این روایات از جانب سرجان ملکم است با این شرح که می‌گوید:

  "شاه عباس اول از همان آغاز سلطنت ناگزیر به مقابله با زیاده طلبی امیران بزرگ قبایل قزلباش برخاست. وی بدین منظور، برخی از سران قزلباش را به خاک هلاکت نشاند و برای مقابله با طغیان قبایل قزلباش قبیله‌ای تاسیس نمود و آن را شاهسون یعنی دوستدار شاه نامید و از همه مردان قبایل خواست تا به عنوان عضوی از این قبیله ثبت نام نمایند. شاه این قبیله را به عنوان فداییان و سرسپردگان خاندانش در نظر گرفت و با حمایت ویژه‌ای که از این قبیله به عمل آورد، آن را از دیگران متمایز و بر جسته ساخت."  

ولادیمیر مینورسکی در مقاله ای با عنوان "شاهسون" که در دایره‌المعارف اسلامی درج گردیده است، خاطر نشان می‌کند که اسناد و شواهد موجود روایت مالکم را تا حدی مغشوش ساخته است زیرا منابع تاریخی عصر صفوی ما را به این حقیقت که شاه عباس اول قبیله‌ای را ایجاد نموده و آنرا شاهسون نامیده باشد رهنمون نمی‌سازد.

روایت شاهسون‌ها متفاوت با روایت مالکم است. اما در تضاد با آن نیست و تنها در جزئیات اختلاف وجود دارد. شاهسون‌ها نیز مهاجرت اجدادشان را ار آناتولی تائید نموده‌اند. روایت رسمی و مورد قبول افراد ایل که در نوشته‌های مربوط به ایل شاهسون نیز منعکس گردیده، در قرن حاضر اولویت یافته است. به اعتقاد شاهسون‌ها ایل شاهسون از سی و دو طایفه با موقعیتی برابر تشکیل شده است. شاهسون‌ها مدعی هستند که آنان هیچ وقت تحت امر یک رئیس ارشد نبوده‌اند.. مطابق نظریه‌های رایج، شاهسون‌ها در زمان صفویه در مغان به سر می برده‌اند. اما در مورد بومی بودن و یا مهاجر بودن آن‌ها به منطقه و در صورت پذیرش مهاجرت، بر سر زمان مهاجرت اختلاف دیدگاه وجود دارد.

با توجه به روایات و سندیت های تاریخی موجود ، اتحادیه ایل شاهسون از چند طایفه شامل بومیان دشت مغان (احتمالا آلان ها و تیره مهرگانیان آریایی نژاد " آینالی ها = آئینه ای ها، مهرپرستان" ) و مهاجرینی مانند اعقاب طوایف افشار و طوایف شاملو (مهاجر از آناتولی) و برخی از قبایل قزلباش و غزهای ترک نژاد آسیای میانه، تشکیل یافته باشد که تحت یک اتحادیه سیاسی، نظامی و اجتماعی خاص با زبان رسمی ترکی ائیلیاتی برای افراد ایل، گرد هم آمده اند و در سده های ۱۶ تا ۱۸ میلادی نقش سیاسی و نظامی پر رنگی را در تاریخ منطقه و حتی ایران داشته اند.

پیشینه تاریخی شاهسون ها

از زمان های بسیار قدیم اقوامی در سرزمین مغان سکنی گزیده اند که ایرانیان به ایشان آلان یا آلانی گفته اند و این کلمه را در زبان اروپایی قدیم مخصوصا در یونانی آلبان و سرزمین آن ها را آلبانیا ضبط کرده اند. در زمان های بعد آران را شامل سرزمینی که در میان شروان و آذربایجان ایران بوده است می دانستند. به طور کلی نام آلان ها از آغاز قرن اول میلادی در تاریخ ذکر شده است.

امروزه، مردم محلی و بومی منطقه به خصوص شاهسون ها، مغان را آران یا گرمسیری می‌گویند.

نظامی گنجوی در مورد مغان می‌گوید:

به فصل گل به موقان است جایش   که تا سرسبز باشد خاک پایش

مهاجرت چادرنشینان ترک به مغان و آذربایجان

ظهور ترکان در منطقه شرقی آذربایجان به مهاجرت گروهی از ترکان غز که نخستین هسته ترک را در آذربایجان تشکیل میدهند، مربوط می شود. ترکان غز که بیشتر در مناطق شرقی دریای مازندران ساکن بودند برای اولین بار در سال 396 ه.ق به خراسان روی آوردند.

سلطان محمود غزنوی که خود از سلاطين بزرگ ترک بود در سال 426 ه.ق (1025م) به فرارود (ماوراءالنهر) لشکر کشید و ارسلان اسرائیل را دستگیر کرد. پس ار آن اتباع سابق ارسلان به این ادعا که از جور و ستم امرای خود در زحمت بودند، از سلطان محمود تقاضا نمودند تا به آنان اجازه دهد در شمال خراسان مسکن کنند و حفاظت از آن نواحی را به عهده گیرن. سلطان محمود از این رو اجازه داد تا چهار هزار خانوار ترکمن (سلجوقیان و گروه های چادرنشین غز) از جیحون بگذرد و در نزدیک فراوه، سرخس و ابیورد سکونت نمایند.

این قوم در زمان سلطنت جانشینان سلطان محمود سر به طغیان برداشته و برای پیدا کردن اقامتگاه بهتر وسیع تر به شمال غرب ایران سرازیر شده و خود را به حوالی کوه سبلان رسانیدند. عده زیادی از آنان در اردبیل و دشت مغان و مجاور آن اقامت گزیدند و موجب ترویج زبان ترکی بین اهالی ساکن آذربایجان شدند که امروزه ما آن را زبان تركي آذری می گوییم.

صفویه و شاهسون

در اواخر قرن شانزدهم میلادی پس از این که بیشتر تیره های سنی و شیعه خود را از زیر سلطه ظالمانه امپراطوری عثمانی نجات بخشیده و به ایران پناهنده شدند ، یون سور پاشا هم به منظور کسب اجازه در مورد آوردن قبیله اش به ایران به نزد شاه عباس آمده مه مورد موافقت شاه عباس قرار گرفت و شاه عباس به آن ها آزادی انتخاب محل داد که این قبایل، دشت مغان (مرکز ایل شاهسون امروزی ) را انتخاب کردند. شاه عباس به آنان نام شاهسون داد و از این مقطع ایل شاهسون با ورود طوایف آناتولیلایی گسترش می یابد. یون سور پاشا ابتدا دارای مذهب سنی بود ولی بعد ها تغییر مذهب داده و به مذهب شیعه گرایید. پس از مرگ یون سور پاشا، شش فرزندش سرزمینی را که او تحت اختیار داشت بین خود تقسیم کردند. احتمالا یون سور پاشا را میتوان پیشگام و از سردودمان های اصلی ایل شاهسون امروزی دانست.  از این تاریخ طرفداران شاه عباس به عنوان شاهسون درمی آیند و بعدها به شعبات دیگری به شرح زیر تقسیم می شوند :

الف) شاهسون های آذربایجان

  • 1-شاهسون‌های اردبیل (از مراتع ییلاقی بلندی‌های ارسباران استفاده می‌کنند)
  • 2-شاهسون‌های مشکین‌شهر ( از مراتع ییلاقی بلندی‌های مشکین‌شهر استفاده می‌کنند)

ب) شاهسون‌های خرقان، خمسه، استان مرکزی، قم و تهران

  • 1-ایل بزرگ شاهسون‌ بغدادی ( در زمان نادرشاه از مناطق شمالی عراق به خراسان کوچ داده شدند سپس به شیراز رفتند)
  • 2-ایل بزرگ شاهسون اینانلو (بخش اعظم آن از شیراز به استان مرکزی، قزوین و بخش‌های شمالی اراک کوچانده شدند)
  • 3-ایل بزرگ خلیفه لو ( بخش کوچکی از ایل خلیفه لو از مغان که جایگاه اولیه آنها بود به خرقان شرقی قزوین کوچانده شدند)

قاجاریه و شاهسون

شاهان قاجار نیز مانند سلاله ماقبل خود از قدرت نظامی عشایر برای ایجاد ثبات و تحکیم سیاسی خود و فشار مالیاتی بر طبقات تهیدست استفاده میکردند. در اوایل تاسیس حکومت قاجاریه طی لشکر کشی های آقامحمد خان به ایروان و تفلیس، فعالیت های زیادی در قلمرو شاهسون به وقوع پیوست، خصوصا موقع لشکرکشی عباس میرزا علیه روس ها، کوچ نشین های شاهسون در طی حوادثی که منجر به نبرد مصیبت بار اصلاندوز شد سهم بسزایی را به عهده داشتند. بر طبق قرارداد گلستان که در سال 1813 میلادی بین ایران و روسیه منعقد گردید، روس های در منطقه تالش و بخش های شمالی مغان ساکن شدند و این امر باعث تهدید سرزمین های قشلاقی شاهسون گردید. در دومین جنگ ایران و روس در سال 1826 م ایل شاهسون به نفع هر دو طرف وارد محاربه شدند . ظاهرا شاهسونان شمال مغان در پشتیبانی روس ها و شاهسونان جنوب به اتفاق قبایل افشار به حمایت از سپاه عباس میرزا میجنگیدند.بر اساس قرارداد ترکمن چای به سال 1828 میلادی مرزهای ایران از سمت شمال محدود و به شکل امروزی درآمد و در نتیجه قسمت بزرگی از منطقه قشلاقی شاهسون نیز از بین رفت.

دوره پهلوی و شاهسون

با توجه به اینکه هدف رضاخان ایجاد حکومت قوی مرکزی بود، تضعیف سازمان ایلی و از بین بردن قدرت طوایف یکی از مهم ترین خواسته های وی بود. در تعقیب این هدف و پس از خلع سلاح عشایر قانون معروف تخته قاپو در سال های 1312-1313 به مورد اجرا گذاشته شد . نیروهای دولتی عشایر را وادار نمودند که کانون های استقرار خود، یعنی چادرها را برچیده و سکونت گاه های دائمی برای خود ایجاد کنند. عشایری که مقاومت نموده و کماکان به انتظار در آلاچیق و اوبه های عشایری به سر میبرند مورد تهاجم قرار گرفته و نتیجتا بسیاری از عشایر ناگزیر به اطراق گردیده و به تدریج سکونت کاه هایی ایجاد کردند، دراین شرایط رمه را می بایست چوپانان به صحرا برده در کومه ها به سر برند، البته شاهسون ها عمدتا به عنوان چوپان، کماکان دام خود را کوچ داده و با دشواری بسیار درو از چشم مامورین دولتی کوچ می نمودند. با سقوط رضاخان در شهریور 1320، عشایر دوباره آلاچیق را برپا نموده و اوبه ها را سازمان دادند و کوچ بار دیگر آغاز گشت. تخته قاپوی رضاخان هرچند موجب شد که جامعه عشایری شاهسون با مشکلات عدیده ای درگیر شود و انسجام ایلی تا حدی بر هم بریزد ولی روی هم رفته این برنامه اسکان مبتنی بر زور ناموفق بود و تا سال 1327 که آغاز برنامه های عمرانی در دشت مغان است، منطقه مزبور منحصرا قشلاق عشایر شاهسون بوده و رمه داری مبتنی بر کوچ رکن بارز حیات اقتصادی اجتماعی منطقه بود

ساختار اجتماعی ایل شاهسون

[[پرونده:|راست|thumb|200px|هرم ساختار اجتماعی ایلات شاهسون هرم سازمان تولیدی ایل شاهسون از خانوار آغاز و به تیره و طایفه ختم میشود. در گذشته ریاست طوایف را خان ها به عهده داشتند که امروز از مزایای اجتماعی-اقتصادی و سیاسی شایانی برخوردار بودند ولی قدرت آن ها در برابر خوانین ایلیاتی سایر عشایر مانند قشقایی بسیار ناچیز بود. در راس هر رده کوچک نیز مسؤلی قرار داشت که آق سقل نامیده می شد.

خصوصیات اجتماعی ایل شاهسون

شاهسون ها به مجموعه چند آلاچیق و کومه ای که در یک نقطه برپا شده باشد ، اوبه میگویند. محلی که اوبه در آن قرار گرفته و یا به جایی که چادرها در آنجا برافراشته میشوند یورد اطلاق می گردد. مشخصه اصلی یورد سنگ چین های هلالی شکل(قوسی) است که به موقع استقرار اولین آلاچیق یا کومه در آنجا، برای گذاشتن فارماش (جا رختخوابی پشمی)و سایر اسباب و اثاث چیده شده و چوب های چادرها به این فاصله تقریبی یک متر خارج از این سنگ چین هلالی چیده میشوند. سبب اصلی چیدن این سنگ ها به خاطر مصون نگهداشتن اسباب و اثاث پشمین از تماس با کف زمین جلوگیری از نفوذ نم و رطوبت به داخل آنهاست. معمولا هر فرد عشایر تا آخر عمر به خاطر دارد که در کدام یورد به دنیا آمده است. همچنین هر کدام از این یوردها دارای القاب یا عناوین قراردادی به خصوص هستند که ممکن است برخی از اسامس یادآور یک جریان تاریخی و یا واقعه و پیشامدی نیز باشد.به دلیل اینکه در مقایسه با سایر مناطق عشایری ایران هر دو ناحیه سردسیر و گرم سیر شاهسون ، (تابستان ییلاق و زمستان قشلاق) آب و هوای سردی دارند به همین خاطر عشایر شاهسون به تجربه دریافته اند از چادری استفاده نمایند که حتی المقدور بیشترین هماهنگی را با شرایط محیطی داشته باشد. [[پرونده:|thumb|450px|تصویری از زندگی اجتماعی ایلات شاهسون]]

آلاچیق و کومه

آلاچیق و کومه مسکن اصلی عشایر شاهسون در ییلاق می باشد. آلاچیق یکی از مشخصات و نشانه های عشایر شاهسون است که چادر نیمکره ای شکل میباشد و کومه چادر دالانی شکل دارد و معمولا از آلاچیق کوچک تر است و از جنس خشنی و با آلاچیق که با دقت و مهارت و ظرافت درست می شود قابل مقایسه نمی باشد.آلاچیق همیشه با کومه همراه می باشد.

پوشاک

امروزه پوشاک مردان و زنان شاهسون همانند پوشاک روستائیان اطراف منطقه می باشد و هرگونه تغییر و تحولی در نوع یا شکل لباس روستائیان بوجود آمه است در ترکیب و نوع لباس عشایر شاهسون نیز این تغییرات مشاهده شده است. در زمان های قدیم مردان و زنان منطقه دارای لباس مخصوص بوده اند که امروزه حتی در دور افتاده ترین نقطه آذربایجان و دیگر نقاط نیز هیچ اثری از آن پوشش دیده نمی شود. زنان شاهسون(البته برخی بخصوص زنان سالخورده) تا حدودی بافت سنتی پوشاک خود را حفظ کرده و در مواردی نیز هیچ الگو یا ترکیب جدیدی را دربافت سنتی لباس خود راه نداده اند. [[پرونده:|thumb|450px|تصویری از زنان ایل شاهسون با البسه سنتی]] پوشاک زنان شاهسون شامل 9 تکه است که عبارتند از :

  1. کوینک (پیراهن)
  2. تومان (تنبان یا دامن شلیته ای)
  3. یایلیق (روسری)
  4. آلین یایلیقی (چارقدی که از روی یایلیق و برای نگهداشتن آن از بالای پیشانی بسته میشود)
  5. آرخچین(عرقچین)
  6. یل(نیم تنه ساده ای که زمستان ها روی جلیقه پوشیده می شود.)
  7. جوراب
  8. جلقا(جلیقه بی آستین)
  9. باشماق (کفش)

صنایع دستی

در مطالعه اقتصادی عشایر شاهسون صنایع دستی بعد از فعالیت های دامداری و کشاورزی قرار میگیرد. زندگی کوچ نشینی که بر پایه پرورش دام و تولید فرآورده های دامی بویژه گوسفند و بز استوار است امکان تهیه مواد اولیه برای تولید دست بافت های مختلف را با بکارگیری سلیقه و هنر خلاقه زنان شاهسونی فراهم نموده است. [[پرونده:|thumb|450px|تصویری از گلیم بافته شده توسط زنان ایل شاهسون]] از جمله صنایع دستی تولیدی توسط زنان عشایر شاهسون عبارتند از : قالی و قالیچه -گلیم، زیلو، جاجیم و خورجین - پلاس (چادر) - چوقا یا برک - کلاه - دستکش - جوراب - گیوه - پاپوش - حصیر - مفرش - نمک دان و ....

ورنی(verneh) از جمله صنایع دستی مختص زنان ایل شاهسون است که جنس آن از پشم بوده و در طرح های گوناگونی که هر یک از نقش های آن گویای پیامی است که زنان عشایری از طبیعت پیرامون خویش الهام می گیرند، چشم هر بیننده خوش ذوقی را خیره میکند.خصوصیات ویژه ورنی سبک بافت آن می باشد.

از جمله دیگر صنایع دستی ایل شاهسون باستریخ است که نوار بافته شده از پشم با کرک بز می باشد و علاوه بر تزئین داخل آلاچیق، برای استحکام چوب های آلاچیق مورد استفاده قرار می گیرد.

مراسم عید نوروز و جهارشنبه سوری

عید نوروز و چهارشنبه سوری از شادترین روزهای شاهسون هاست . شب چهارشنبه سوری آجیل گوناگون از نخودچی و گندم بوداده و غیره درست می کنند، آتش بر می افروزند و بچه ها از روی آن می پرند و صبح روز چهارشنبه آب تنی می کنند . در عید نوروز تخم مرغ رنگ میکنند و به دید و بازدید می روند و تخم مرغ ها را بین بچه ها پخش می کنند و آخر سر نیز همگی جمع شده و به خانه آق سقل و یا رئیس طایفه می روند. آن ها معتقدند که به هنگام تحویل سال، یک لحظه آب های روان از حرکت باز می ماند و درختان سر خود را به زمین میگذارند.

مراسم خواستگاری و عروسی

در خواستگاری دو نفر ریش سفید از خانواده داماد به چادر پدر عروس رفته و عهد و پیمان می بندند که خیلی به آن اهمیت می دهند. پس از خوردن شیرینی و بلافاصله پس از موافقت و عهد و پیمان در خواستگاری، خانواده داماد به محل عروسی رفته و یک روسری کلاغی، گردن بند، آئینه وشیرینی همراه میبرند. ممکن است جشن عروسی تا بیست روز طول بکشد. در طول این مدت مهمانی ها برگزار می شود و در روز آخر هر مهمانی، مبلغی به عنوان طویانه (پول شیرینی) به صاحبخانه می پردازند.

مهمان نوازی

مهمان نوازی عشایر شاهسون مشهور است. بسیار دیده شده است که آن ها حتی زورگویی مهمان را قبول کرده اند. مدت توقف در خانه آن ها هر قدر طولانی باشد ارزش و منزلتش بیشتر می شود. اگر مدت این توقف به دو سه سالس برسد، موقع رفتن او را یکی از اعضای اصلی خانواده به شمار می آورند و از وسایل و لوازم خانه و نیز از پول و دارایی خود سهمی به میهمان می دهند.

موسیقی سنتی و عاشیق لار

 

عاشیق لار یا نوازندگان محلی را عشایر شاهسون دوست دارند و در تمام جشن ها و مراسم از وجود آن ها استفاده می کنند. اشعار عاشیق ها بیشتر حماسی و عاشقانه و یا در وصف مردانگی و شرافت و وطن پرستی است. عاشیق ها این اشعار را همراه با ساز مخصوص شاهسونی به نام چگور می خوانند.

پهلوانان افسانه ای

در نقل قول ها و ادبیات حماسی، از پهلوانان افسانه ای رستم ، کور اوغلی، اصلی - کرم و نبی را میشناسند و داستان های پهلوانی آن ها را نقل می کنند. نیروی رستم را هدیه خدا می دانند ولی از دلاوری های نبی و کوراوغلی هم لذت می برند و از شعر هایی که عاشیق ها درباره آن ها می خوانند خوششان می آید.

احترام خورشید و آتش

عشایر شاهسون به خورشید احترام میگذارند و به آن سوگند می خورند. آتش را نیز مقدس می شمارند و به نام اجاق به آن قسم می خورند. به نور چراغ نیز سوگند می خورند و از ریختن اب بر روی آتش احتراز می جویند و اگر آب روی آتش ریخته شد و آن را خاموش کرد سه بار بسم ا.. میگویند. نان و برنج را نیز محترم شمرده و از ریختن آن ها به زیر پا خود داری می کنند. اگر باران بیش از حد معمول و سیل آسا ببارد، دوغ به خاک نیریزند تا باران قطع شود.


دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 8:4 ::  نويسنده : علي
 
 

قوم سالار

سالار به اقوام ترک ساکن ایالت گانسو چین اطلاق می‌شود که در غرب شهر لانچو در حاشیه جنوبی رود هوانگهو زندگی می‌کنند. معیشت ترکهای سالار اغلب از راه زراعت و دامپروری است.

سالارها از دو قبیله قارامان و آقمان تشکیل شده‌اند و از جمله پنجاه و شش قوم ساکن سرزمین چینند که جمهوری خلق چین آنان را به رسمیت شناخته‌است. جمعیت آنان در آخرین سرشماری (در سال ۲۰۰۰ میلادی) ۱۰۴٬۵۰۳ نفر بوده‌است و عمدتاً درQinghai (در منطقه خودمختار سالارنشین Xunhua)، هوالُنگ(منطقه خودمختار قوم هوئی)، گانسو (در Jishishan منطقه خودمختار اقوام بُنان و دُنگ زیانگ و سالار) و در زین‌جیانگ (حوزه خودمختار ایل قزاق) زندگی می‌کنند. نیاکان سالارها ترکهای کوچنده اوغوز بودند که با تبتیها، قوم چینی هان و قوم hui مواصلت کردند.

سالارها مسلمانند و جامعه آنان فلاحتی و پدرسالارانه است.

تاریخ

محمود کاشغری در دیوان لغات‌الترک از قوم سالغُر (صالغُر) نام برده که علامتشان بدین شکل است.Salur.JPG

بنا به روایت کاشغری سالارها همان نژاد سالغُر اوغوزها هستند. آنان در دوران حکمرانی خاندان یوان در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی از سمرقند و تورفان کوچ کرده‌اند و چنین به نظر می‌رسد که آمیختن آنان با اقوام تبتی، هان و هوئی قومی دورگه به وجود آورده‌است.

روایت شده‌است که سالارها از ناحیه سمرقند به ساحل هوانگهو کوچیده‌اند. سالارها از اوایل حکومت مغولی یوان تا ابتدای قرن سیزدهم میلادی در استان Qinghai چین سکنی گزیده بودند. به هنگام فتوحات چنگیزخان، آنان به عنوان قبیله خراسانی سالیر شناخته می‌شدند. یکی از فرماندهان سالیر پذیرفت که دو قائم‌مقام خود یعنی آقمان و قرامان را به عنوان سرباز اجیر به لشکر مغول تسلیم کند. این‌چنین ترکمنان سالیر مانع قتل و ویرانی‌ای شدند که لشکریان مغول بر امپراطوری خوارزمشاهیان نازل می‌کردند. چهل سال بعد از غلبه چنگیزخان بر خوارزم دو قائم مقام سالیر، آقمان و قرامان نیز در محاصره دیااُیو در سی چوآن شرکت جستند که دژ سلسله سانگ بود. بعداً قرامان و نیروهای تحت امرش سمرقند را (که امروزه جزو ازبکستان است) ترک کردند و در ناحیه Qinghai ساکن شدند؛ جایی که امروزه به Xunhua معروف است.اعقاب قرامان هنوز زبان ترکی خود را که به زبان سالار معروف است، حفظ کرده‌اند.

طبق عقیده قوم سالار، اجدادشان در طی قرون چهاردهم و پانزدهم احتمالاً از یک قبیله اوغوز از ترکان سلجوقی نهایتاً در ایالت کانسو (محل کنونی‌شان) مقیم شده‌اند. در سراسر دوره تاریخی سالارها این اعتقاد وجود داشته‌است که اجداد آنان با تبتی‌ها، قوم چینی هان و مغولان ادغام شده‌اند تا آنکه سالار امروزی شکل یافته‌است. حاصل شورش سالارها در سال ۱۷۸۱ برای ترکان سالار فاجعه‌آمیز بود؛ همچنانکه ارتش خاندان Qing به شدت این قیام را سرکوب کرد؛ به گونه‌ای که ۴۰٪ از کل جمعیت سالارها در این واقعه کشته شدند.

دین

اکثر ترکهای سالار در سال ۱۷۵۰به دین اسلام گرویده‌اند. تعداد مساجد آنان در سال ۱۹۸۰ بالغ بر هشتاد بوده‌است. سالارها با وجود همزیستی با تبتی‌ها شدیداً با آیین بودایی مقابله کرده‌اند.

یکی از دو فرقه عمده نقشبندیه موسوم به آق‌تاغلیق(Aktağlık) یا آفاقیه (Afakiyye) پیروان بسیاری در میان سالارها و Huiهای کانسو و Qinghai دارد.

فرهنگ

پوشش خاص قوم سالار بسیار به مسلمانان دیگر در آن منطقه شبیه‌است. اغلب مردان معمولاً محاسن دارند، پیراهن سفید می‌پوشند و عرقچین سفید یا سیاه بر سر می‌گذارند. دختران جوان عادت دارند که لباسهای چینی با رنگ روشن بپوشند؛ اما زنان لباسهای سنتی سیاه یا سفید می‌پوشند.

سالارها ساز زهی موسوم به Kouxuan دارند که در ساخت آن نقره یا مس (در ویکی‌پدیای ترکی: سیم مسی یا نقره‌ای) به کار می‌رود و فقط زنان آن را می‌نوازند. سالارها در دوران حکمرانی امرای مغول یوان، در ایالت Qinghai چین بوده‌اند. آنان قرنهاست که زبان (ترکی) اوغوزی خود را حفظ کرده‌اند که بسیار به زبان ترکمنی مورد تکلم در قراقوم شبیه‌است. بسیاری از سنن ترکمنی کوچ‌گری از میان رفته و موسیقی ترکمنی به فراموشی سپرده شده‌است. خیلی از غیرمذهبی‌های سالار به موسیقی مناسب تبتی یا مغولی (مغولان مسلمان ساکن در Qinghai) روی آورده‌اند.

منابع

زبان سالار

یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 9:58 ::  نويسنده : علي
 
 

مردم قشقایی

 
زنان قشقایی

قشقایی یکی از ایل های بزرگ ترک ایران است و از ایل های بزرگ ایران از لحاظ جمعیت به شمار می‌رود. زبان قشقایی ها است که شبیه زبان ترکی آذربایجانی است.  و در طبقه بندی زبان ها شاخه ای از زبان ترکی آذربایجانی محسوب می شود.  قشقایی‌ها مسلمان و شیعه جعفری هستند.

مرکز اصلی این ایل استان فارس است.اما به دلیل وسعت اراضی وقلمرو در دیگر استان‌ها نیز ساکن هستند از جمله: کهگیلویه وبویراحمد، چهارمحال بختیاری( جونقان- بلداجی، بروجن، سامان، شهرکیان، طاقانک)، خوزستان(هفتکل)و اصفهان(قسمتهایی ازسمیرم، شهرضا، دهاقان ، فریدن ، بخش های مختلف شهرستان لنجان در زرین شهر(ریز) مرکز شهرستان ، بیستگان ، باباشیخعلی و چم ها ) (استان قم و مرکز ) (استان خراسان ) بوشهر ( دشتستان و دشتی )قشقایی‌ها در دوره‌های مختلف به‌تدریج به این سرزمین کوچیده و در آن ساکن شده‌اند. عشایر ترک‌زبان در سراسر ایران پراکنده‌اند. استقرار ایلات ترک در مناطق گوناگون ایران در دوران سلجوقیان، تیموریان و صفویه شدت یافته‌است. جمعیت ایل قشقائی نیم میلیون (تخمین سال ۱۹۸۶)  و ۱٬۰۰۰٬۰۰۰  تخمین زده می‌شود.

ریشه نام

«بارتلد» نام قشقائی را از کلمه «قشقا» به معنی اسب سفید پیشانی گرفته اند ولی خود قشقائی ها معتقدند که در زمان صفویان از ماوراء قفقاز به آذربایجان و سپس به استهبانان و نیریز تبعید شده‌اند.

کوچ قشقایی‌ها

قشقائی‌ها سه تا چهار ماه از سال را کوچ می‌کنند و بقیه سال را در ییلاق و قشلاق می‌گذرانند. عده از قشقایی‌ها نیز یکجانشین شده، به کشاورزی و باغداری مشغولند یا به شیراز کوچ کرده اند. قشقایی‌های بیشتر به دامپروری و گله داری می‌پردازند؛ به همین جهت برای رسیدن به چراگاه پیوسته کوچ می‌کنند. قشقایی‌های بجز دامداری، در ییلاق و قشلاق به کشتاورزی نیز می‌پردازند. این ایل در ییلاق با بختیاریها و در قشلاق با ایلهای بویر احمدی، خمسه، ممسنی مجاورند.

قشقایی‌ها دائماً میان سرزمینهای سردسیر (ییلاق) سمیرم شش ناحیه، دامنه ، سرحد اقلید، ، کاکان و پیرامون شهرهای اقلید، صفاشهر، شهرضا، اردکان، کوه مرّهَ تا سرزمینهای گرمسیر (قشلاق) کرانه‌های خلیج فارس و پیرامون بهبهان، ، کازرون، ، قیر، خنج، افزر، (لارستان)، خشت، فیروزآباد، هنگام، دشتی و دشتستان برای رفتن به ییلاق و قشلاق کوچ می‌کنند و چنانکه یاد شد، معمولاً چادرنشینند. گروهی ازقشقاییهانیزبه ورامین تبعیدشده اند که درروستای باغخواص زندگی میکنند.[نیازمند منبع]

چادر

نام مسکن عشایر آلاچیق است که از دو بخش تشکیل می‌شود: بخش بالایی چادر (سقف آن) سیاه‌چادر نام دارد و از موی بز بافته می‌شود. بخش دیگر دیواره جانبی است که چیق (یا چیت) نام دارد و از ترکیب نی و موی بز ساخته می‌شود.

چادرهای ایلی را که «بوهون» خوانده می‌شود، از موی بز و به رنگ سیاه می‌بافند. این چادرها به شکل مستطیل است و از چند بخش گوناگون: سقف، لتفهای اطراف چادر، تیرکها، چند قطعه«کمَّج» یا«کمجِّه»، بندها، میخ‌های بلند چوبی، میخ‌های کوچک چوبی که به نام «شیش» خوانده می‌شود و لفاف یا «چیق» یا«نی چی» اطراف چادر تشکیل شده‌است. لتفها از جنس سقف و به رنگ سیاه بافته می‌شوند. پهنای لتف یک متر و درازای آن نامعین است و گاهی تا ده متر می‌رسد. لتفها با میخهای کوچک چوبی «شیش» به سقف متصل می‌گردند. تیرکها و کمج‌ها نگهدارنده سقف چادرند. سر تیرکها در زیر سقف، در سوراخ کمج‌ها قرار می‌گیرد. شکل چادر در تابستان و زمستان فرق می‌کند. در زمستان بیشتر تیرکها در میان و سراسر چادر قرار می‌گیرند و سقف را به شکل مخروط درمی‌آورند تا هنگام ریزش باران، آب از لبه سقف و به زمین بریزد. پیرامون چادر نیز جوی کوچکی حفر می‌کنند که آب باران در آن جاری می‌شود ولی در تابستان و بهار تیرکها را در اطراف چادر قرار می‌دهند تا سقف صاف و هموار باشد. در تابستان چادر تنها در بخشی که اسباب خانه و رختخوابها قرار می‌گیرد دیوار دارد. در زمستان و پایان پائیز سه طرف چادرها با نی که از درون، دورادور بخش پایین چادر گذاشته شود تا چادر، از دید خارج، باران و سرما محفوظ بماند. باید دانست که بیشتر لوازم زندگی و خورجین‌ها و خوابگاهها یا چمدانها می‌گذارند و آنها را در امتداد درازای چادر منظم و مرتب روی هم می‌چینند و گاهی یک جاجیم بزرگ منگوله دار و زیبا بر روی سراسر آنها می‌کشند.

بجز چادرهای سیاه که چادر رسمی ایلی است، چادرهای برزنتی سفید یا

پوشاک

پوشاک زنان قشقایی عبارت است از: چهار یا پنج دامن چین‌دار است که تنبان با زیر جامه نامیده می‌شود. تنبان‌ها را روی هم می‌پوشند و هر کدام آنها از ۱۲ تا ۱۴ پارچه ساخته می‌شود. تنبان‌های زیری از پارچه‌های ارزان مانند ارخالق کوتاهی با آستین میخک خوشبو و همچنین النگو و دست بند طلا است.

لباس مردان عموماً کت و شلوار است ولی پوشاک ایلی آنها ارخالق آستردار بلندی است که تا مچ پا می‌آید و آستین بلند و گشاد و چاک دار دارد و ساده یا گلدار است. زیر آرخالق پیراهنی به رنگهای گوناگون ساده یا راه راه با شلوار بلند آبی ساده یا راه راه می‌پوشند. کفش آنها گیوه ملکی ساخت آباده یا شیراز، یا کفش ساده مردانه‌است. بر روی آرخالق (در قسمت کمر) شال پهنی می‌بندند و کلاه دو گوشی از جنس کرک شتر به سر می‌گذارند. کلاه دو گوشی ویژه قشقائی‌هاست و به دستور ناصر خان، برای تمایز از ایلات دیگر، طرح شده‌است.این کلاه که به شکل تاج می‌باشدبرای این می‌باشد که نشان دهد هر قشقایی برای خود یک شاه است. پیر و جوان، بزرگ و کوچک به این کلاه علاقه خاصی دارند. «چُقِّه» پوشاک دیگری است که ویژه جنگ و شکار مردان قشقائی است چقه را از پارچه پشمی آستین دار سفید رنگ و نازکی تهیه می‌کنند. بلندی چقه تا زانوان و قسمت جلو آن مانند قبا چاک‌دار است. در پشت چقه بند رنگینی قرار دارد که «زِنْهارِه» نامیده می‌شود و دو سر آن منگوله زیبایی دارد.این منگوله را قشقایی‌ها گومپول می‌نامند

زنهاره روی شانه‌ها قرار دارد و دو سر آن از زیر بغلها می‌گذرد و در پشت به میان زنهاره گره می‌خورد. کار زنهاره جمع کردن و نگهداری آستینهای چقه در روی بازوان است.

برخی از پیشه‌های مردم

قشقائی‌ها در سردسیر و گرمسیر به کشاورزی و باغداری می‌پردازند. محصولات آنها گندم، جو، برنج، حبوبات، سبزی، مرکبات و خرما است. کشاورزی بیشتر با اصول قدیمی و گاوآهن انجام می‌گیرد. زنان در همه کارها با مردان همکاری می‌کنند. پس از برداشت محصول و پرداخت حق مالکانه، زنان بقیه محصول را در خورجین‌ها و جوالها ذخیره می‌کنند یا به فروش می‌رسانند. بعلاوه تمام کارهای خانه به عهده زنهاست. دختران و زنان ایل هر صبح از کوه و دشت هیزم سوخت خود را گرد آوری می‌کنند و پس از آن از رودخانه یا چشمه مشکهای آب را پر می‌کنند و به پشت می‌گیرند و به چادر می‌آورند. سپس گندم و برنج را در هاون‌های چوبی به نام «دیوَک» می‌کوبند و پوست آنها را می‌گیرند. هنگام کوبیدن، آهنگ ویژه‌ای را زیر لب زمزمه می‌کنند که آهنگ «برنج کوبی» نامیده می‌شود. پس از آن آرد را خمیر و چانه می‌کنند و از آن نان می‌پزند. نان را روی ساج‌های فلزی می‌پزند. نخست ساج را روی اجاق جلوی چادر گرم می‌کنند. و سپس چانه‌های خمیر را روی نان بند پهن می‌نمایند و روی ساج می‌اندازند تا پخته شود. تمام خوراکهای گوناگون دیگر نیز روی همین اجاقهای جلوی چادر تهیه می‌شود.

زنان از شیر کره، ماست، کشک، قره قروت، سرشیر و جز آن تهیه می‌کنند. ماست را در مشکهایی که به سه پایه چوبی متصل است می‌آویزند و آنقدر تکان می‌دهند تا کره و دوغ بدست آید. کار دیگر زنان بافت جاجیم، گلیم، گَبِّهقالی، خورجین، خوابگاه و جز آن است. زنان و دختران نخست پشم گوسفند را با دوک می‌ریسند و پس از آن که آنها را رنگ کردند به صورت کلاف برای بافت آماده می‌سازند. بافت با دارهای زمینی و با شانه فلزی که «کرکیتْ» نامیده می‌شود انجام می‌گیرد. در هر دستگاه بافت چند تن از زنان و دختران مدت یک یا دو ماه کار می‌کنند تا یک قطعه جاجیم یا گلیم زیبای قشقایی بوجود آوردند. نخست کلافها را سراسر دار می‌کشند و از یک سو شروع به بافتن و طرح انداختن می‌کنند. دوخت پوشاک خانواده نیز به عهده زنهاست و زنها نیز باید این هنر را بدانند به‌همین جهت مادران وظیفه دارند که دوزندگی را مانند بافت جاجیم و گلیم و قالی به دختران خود بیاموزند.


قشقائی‌ها بیشتر نیازمندیهای روزانه خود را محدود و آسان می‌کنند و به‌وسیله خود ایل مرتفع می‌سازند. مثلاً آرایشگران بومی گذشته از آرایشگری نوازندگی را نیز بعهده دارند و در جشن‌ها و عروسیها ساز می‌زنند و می‌خوانند. ختنه کردن کودکان نیز از کار آرایشگران است.

  • وسایل سواری ـ وسیله حمل و نقل و سواری قشقائی‌ها در ییلاق و قشلاق اسب، شتر، قاطر و خر است و از شتر بیشتر برای بارکشی استفاده می‌کنند. خانهای قشقائی برای سواری از اتومبیلهائی مانند جیپ و لندرور استفاده می‌نمایند و بیشتر شان اتومبیل دارند.


 

  • شکار ـ یکی از سرگرمیهای مردان قشقائی در اوقات بیکاری شکار پرندگان و جانوران دیکر است که به‌وسیله تفنگ انجام می‌گیرد. قشقائی‌ها به شکار و تیراندازی و سواری بسیار علاقه‌مندند و بیشتر آنان در این فن مهارت زیادی دارند.در بین پرندگان کبک وتیهوبرای شکار محبوبیت زیادی دارد

برخی از آداب و رسوم

قشقایی‌ها مردمانی سرخوش و دلشادند. به جشن, شادي علاقمندند اند. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواری می‌کنند. در جشن‌ها و عروسیها رقص چوبی (گروهی) زنان و مردان قشقائی بسیار زیبا و جالب است. در این جشن‌ها زنان و مردان هر یک دو دستمال در دست می‌گیرند و پیرامون یک دایره بزرگ می‌ایستند و با آهنگ کرنا و دهل دستمالها را تکان می‌دهند و با حرکات موزون پیش می‌روند در رقص «دَرْمَرو» یا چوب بازی نیز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهای کوتاه و بلندی که در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با یکدیگر می‌رقصند مبارزه می‌کنند. از این رقصها در مراسم عروسی قشقایی‌ها به تفصیل سخن خواهیم گفت.

قشقایی‌ها به نوشیدن چای علاقه بسیاری دارند و فرزندان خود را از کودکی به نوشیدن آن عادت می‌دهند. چای از خوراکهای عمومی قشقایی است. قشقایی‌ها به کشیدن قلیان بسیار علاقه‌مندند تنها مردان طایفه دره شوری به جای قلیان از چپق استفاده می‌کنند.

مردم ایل مطیع دستور خانها هستند و هیچ قانونی را بالاتر از فرمان خان خود نمی‌دانند. هر گاه یکی از خانها یا کلانترها بمیرد مصیبتی در ایل و طایفه او برپا می‌شود. قشقائی‌ها در مرگ خان یا کلانتر، مانند عزیزان و فرزندان خود متأثر می‌شوند. گورستانهای قشقایی در سر راه کوچ ایل فرار گرفته تا هنگام کوچ بتوانند برای مردگان خود فاتحه‌ای بخوانند.

به سبب علاقه‌ای که به خانهای خود دارند برای آنها آرامگاههای باشکوه و استوار می‌سازند که سالیان متمادی پابرجا می‌ماند و هر سال هنگام کوچ قبر آنها را زیارت می‌نمایند.

در مراسم جشن و عروسی زنان و مردان قشقایی رقص بسیار زیبا و جالبی دارند

آرامگاه عده‌ای از سران ایل قشقایی بویژه خانهای طایفه کشکولی در دامنه با صفای شاهدای اردکان با سنگ و شیروانی به سبک مزار حافظ ساخته شده و نظر بیننده را به خود جلب می‌کند.

بیشتر قشقایی‌ها دارای چشمانی متوسط، موی تیره(مشکی و قهوه ای) و صورت گندوم گون اند. در میان طایفه فارسیمدان(ایمور) و دره شوری گروهی سفید پوست با موی زرد یا بور نیز دیده می‌شوند. زنان قشقایی هرگز آرایش نمی‌کنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسی برای آرایش عروس این چتر زلف را درست می‌کنند. مردان قشقایی همیشه صورت خود را می‌تراشند و به بلند کردن سبیل علاقه خاصی دارند.

مشاهیر ایل قشقایي

از بزرگان این ایل به يكي از استادان برجسته ميتوان اشاره كرد. ايشان بودند. که تا ۴۰ سالگی همراه ایل کوچ می کرده و از تحصیلات مکتبی ابتدایی برخوردار بوده در سفر به اصفهان برای تعمیر سه تار خود با فردی برخورد می‌کند که به او توصیه می‌کند دنبال علم برود. از ديگر شاگردان برجسته ایت الله می توان به مرحوم شاه ابادی استاد عرفان امام خميني ره، ایت الله بروجردی، شهید مدرس، نخودکی اصفهانی و ... اشاره کرد. وی در شب ۱۳ رمضان دار فانی را وداع گفتند و در «تخت فولاد اصفهان» به خاک سپرده شد.

یکی از شخصیت‌های به نام، اسماعیل خان قشقایی معروف به صولت‌الدوله سردار عشایر در جنگ با نظامیان انگلیسی است. (متولد ۱۲۵۲ قمری)، وی چندین بار به مقام ایلخانی قشقایی رسید. صولت‌الدوله در شانزدهم مهر ۱۳۱۱ در زندان قصر تهران درگذشت.

حاج ایازخان قشقایی نویسنده سفرنامه حج و عتبات عالیات در دوره احمدشاه قاجار (نویسنده اولین سفرنامه قشقایی)از دیگر بزرگان قشقایی است. وی مشاور و معتمد اسماعیل خان صولت الدوله قشقایی، متولد ۱۲۸۷ قمری (۱۲۴۸ خورشیدی)، وفات ۱۳۵۸ قمری (۱۳۱۸ خورشیدی)، از مشاهیر قشقایی در دوران جنگ جهانی اول به شمار می‌رود.

محمدابراهیم متخلص به مأذون قشقایی، شاعر، متولد سال ۱۲۴۶ قمری، از تیره قادرلو بوربور طایفهٔ عمله، وفات در سال ۱۳۱۳ قمری. ماذون اشعار عارفانه و عاشقانه دارد و مرحوم شهباز شهبازی (نخستین گردآورنده اشعار شعرای قشقایی در کتابی به همین نام) او را بزرگترین شاعر قشقایی می‌داند.

آموزش عشایری

نخستین بار مدرس در سال ۱۳۰۳ در مخالفت با سیاست تخته قاپو و اسکان عشایر در پیامی که به دست رحیم‌زاده صفوی، مدیر روزنامه‌ٔ آسیای وسطی، برای احمدشاه فرستاد، چنین نوشت: «آیا تربیت ایلات غیر از تخته قاپو راهی ندارد؟ آیا نمی‌توان برای ایلات مدارس سیار عشایری و برنامهٔ متناسب درست کرد که اصول وطن‌پرستی و مسایل صحی و بهداری و وسایل ضروری فلاحتی به آن‌ها آموخته شود.» اما این اندیشه چندان مورد توجه قرار نگرفت.

برنامه ریز و بنیانگذار آموزش عشایر و مدارس عشایری، پروفسور محمود حسابی است که در سال ۱۳۳۰ که به عنوان وزیر فرهنگ در کابینه دکتر مصدق فعالیت می‌کرد و اقدام به ایجاد اولین مدارس عشایری نمود. سپس در زمان دولت پهلوی توسطمحمد بهمن‌بیگی این مدارس بار دیگر پا گرفت.

اتومبیل نیسان قشقایی

شرکت اتومبیل‌سازی ژاپنی نیسان در سال ۲۰۰۷ میلادی مدل جدید و جمع و جوری از اس‌یووی خود با نام نیسان قشقایی که سازگار با محیط زیست و از مدل های مشابه کم مصرفتر است را به بازار ارائه کرد.این شرکت دلیل نامگذاری این ماشین را مشهور بودن افراد ایل قشقایی به سخت کوشی و حفاظت از محیط زیست عنوان کرده است. این نوع نامگذاری برای دومین بار است و برای بار اول این شرکت نام یک ایل مغربی را برای یکی از ماشین‌های خود انتخاب کرده بود.


 

منابع

یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 9:53 ::  نويسنده : علي
 
 

مردم قزاق

 

قزاق‌ها یا کازاخ‌ها (به قزاقی:Қазақтар، به روسی: Казахи)، مردمانی هستند سفیدپوست بااختلاط نژادی از اقوام شرق دور که به زبان ترکی قزاقی که در جمهوری قزاقستان زندگی می‌کنند.

قزاق‌ها مسلمان و اهل سنت (حنفی مذهب) هستند و حدود ۳۰ میلیون نفر جمعیت دارند. قزاق‌ها علاوه بر قزاقستان در روسیه، ازبکستان، چین، قرقیزستان، ترکمنستان، ترکیه، فرانسه، آلمان، هلند، کانادا، آمریکا و افغانستان نیز زندگی می‌کنند. قزاقهای افغانستان در سه ولایت پروان،بغلان و قندوز (قزقن) زندگی می کنند.منطقه موسوم به قزقن،قزاقان(منطقه ای که محل سکونت قزاق ها است) بوده که امروزه به نام قتقن از آن یاد می شود.جمعیت قزاقهای افغانستان حدود 22هزار نفر می باشد که گویش آنان به فارسی دری و فارسی تاجیکی می باشد.[نیازمند منبع]

قزاقهای افغانستان که از آنان بیشتر به نام نایمان ها یاد می شود ریشه ی آلتای دارند.محل سکونت اصلی نایمان ها دره ی شیخعلی ولایت پروان بوده است که به علت ظلم و ستم عبدالرحمان خان در اوایل دهه ی 1880 میلادی مجبور به ترک دره ی شیخعلی شده و به طرف بغلان و خان آباد قندوز رهسپار می شوند.نایمانها امروزه از طوایف هزاره های دای کلان به حساب می آیند.

حدود ۵ هزار نفر از قزاق‌ها در ایران در شهرهای گرگان، بندر ترکمن و گنبد کاووس زندگی می‌کنند.

قزاق‌ها و قرقیز‌ها از یک نژاد هستند و اصل نژاد آنها به آسیای میانه تعلق دارد.

اقوام قزاق شامل دو گروه بزرگ آلتای و ادای می‌شوند که تمام قزاق‌های ایران از آدای‌ها هستند.

یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 9:50 ::  نويسنده : علي
 
 

مردم ترکمن

ترکمن‌ها
linklinklink
 
کل جمعیت

حدود ۸ میلیون نفر

نواحی با بیشترین جمعیت
ترکمنستان: ۵٬۵۰۰٬۰۰۰
ایران: ۱٬۳۲۸٬۵۸۵
افغانستان: ۹۳۲٬۰۰۰
پاکستان: ۶۰٬۰۰۰
روسیه: ۳۳٬۰۰۰
تاجیکستان: ۲۰٬۳۰۰
ترکیه: ۲٬۰۳۴
اکراین ۳٬۷۰۹
زبانهای رایج
ترکمنی
ادیان و مذاهب
اکثرا مسلمان سنی

تُرکَمَن‌ها (به ترکمنی: turkmen) یکی از اقوام ترک‌تبار آسیای میانه هستند که عمدتاً در ترکمنستان، شمال غرب افغانستان و شمال‌شرق ایران سکونت دارند. آن‌ها به زبان ترکمنی از زبان‌های ترک‌تبار شاخه اغوز غربی سخن می‌گویند و بیشتر آنان مسلمان سنی و پیرو مذهب حنفی هستند. ترکمن‌ها تا اوایل قرن بیستم عمدتاً کوچ‌نشین بودند اما پس از آن به مرور ده‌نشین و شهرنشین شدند.

ترکمن‌ها شاخه‌ای از ترکان آسیای میانه‌ معروف به اُغوز یا غُز هستند که از عهد قدیم در صحراهای وسیع بخش سفلای رود سیحون و بین دریای آرال به زندگی کوچ‌نشینی روزگار می‌گذراندند. تا حدود قرن هفتم میلادی ترکمن‌ها جزئی از قوم بزرگ ترک بودند. در این سالها به دنبال اضمحلال امپراطوری گؤک تؤرک‌ها (ترکان آسمانی)، گروهی از ترکها که اغوز نامیده می‌شدند، از آنان جدا شده از ناحیهٔ ارخون به طرف آرال و سیردریا کوچ کردند.

واژه‌های ترکمن و ترکمان در گذشته به تمامی قبایل ترک‌تبار اغوز به‌ویژه طایفه‌های کوچ‌نشین و مسلمان آن‌ها گفته می‌شد که این معنا اعم از کاربرد قوم ترکمن امروزین است. به این معنا که ترکمن‌های کنونی شاخه‌ای از ترکمن‌ها در نوشته‌های قدیمی فارسی هستند. همین‌طور در حال حاضر گروه‌های ترک‌تباری در عراق و سوریه به ترکمن معروفند که ارتباط نزدیکی با ترکمن‌های ساکن منطقه میان رود جیحون و گرگان‌رود ندارند و از نظر تاریخی، زبانی و فرهنگی بیشتر به آذربایجانی‌ها و ترک‌های ترکیه شباهت دارند.

پراکندگی

ترکمن‌های ایران بیشتر در جنوب شرقی دریای خزر و در ترکمن‌صحرا و اطراف رودخانه اترک وگرگان‌رود سکونت دارند. از لحاظ استانی، سکونتگاه‌های ایشان در استان‌های گلستان (بیشتر بخش شمالی استان)، خراسان رضوی (روستاهایی در نوار مرزی شمال استان و تربت جام) و خراسان شمالی (منطقه‌ٔ راز و جرگلان شهرستان بجنورد) پراکنده است. از شهرهای مهم ترکمنان در ایران می‌توان بندر ترکمن، گنبد قابوس، کلاله، آق قلا، گمیشان، مراوه‌تپه و اینچه‌برون را نام برد.

در افغانستان نیز حدود یک میلیون ترکمن زندگی می‌کنند که از اقوام مهم این کشورند.

تاریخچه

 
مرد تركمن، حدود ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۵ میلادی
 
جوان نیشابوری تركمن، 2011 میلادی


نام ترکمن از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) نخست به شکل جمع فارسی «ترکمانان» توسط نویسندگان ایرانی مانند گردیزی و ابوالفضل بیهقی استعمال شده و به همان معنی اغوز در ترکی و غز در عربی و فارسی به کار رفته است.

غزان نخست در مغولستان داخلی (در شمال چین و جنوب جمهوری مغولستان) واقع است (ترکستان) سکونت داشتند و در کتیبه‌های اورخون متعلق به قرن هشتم میلادی، ذکر ایشان در مغولستان رفته است. اغزان مزبور را ترک محسوب داشته‌اند نه ترکمان. ترکمانان، را فقط در جانب مغرب یاد کرده‌اند. نخست با تلفظ «تو کو مونگ در دانشنامهٔ چینی سدهٔ هشتم میلادی (تونگ تین فصل ۱۹۳). به قول تونگ تین، واژهٔ توکومنگ نام دیگری است که به کشور سوک تاک یعنی کشور آلانان اطلاق شده و اینان در آغاز تاریخ میلادی در مشرق تا مسیر سفلای سیردریا مستقر بودند و آنجا در قرن چهارم ه‍ . ق. (دهم میلادی) مقر اصلی اغزان بود. در کتب جغرافیایی عرب، ترکمان (الترکمان یا الترکمانیون) فقط توسط مقدسی در شرح چند شهر واقع در شمال و شمال غربی «اربیجاب» یا «سیرام» -که موقعیت آن درست معلوم نیست- آمده در باب اصل واژهٔ ترکمان در قرن پنجم به درستی معلوم نیست که آن را از ترکیب فارسی «ترک مانند» گرفته‌باشند.

در گذشته ترکمن نام عمومی بسیاری از اقوام ترک‌تبار به ویژه اقوام اغوز مسلمان کوچ‌نشین بود و نه صرفاً قومی که امروزه ترکمن نامیده می‌شود و شامل طوایفی است که در شرق دریای خزر از رود جیحون تا شمال خراسان و رود گرگان سکونت داشته‌اند. هم‌اکنون نیز گروه‌هایی در عراق و سوریه به ترکمن معروفند که ارتباط قومی و تاریخی با قوم ترکمن ساکن ترکمنستان و مناطق اطراف ندارند. برخی از این اقوام اغوز موفق به تشکیل دولت‌های بزرگی در ایران دورهٔ اسلامی شدند مانند:

موسیقی ترکمنی

ساز اصلی در موسیقی ترکمنی، تامدیره یا تنبوره و یا همان دوتار است. همچنین نواختن کمانچه و نی نیز در بین ترکمنان رواج دارد و در دههٔ اخیر برخی، به اجرای نغمات این موسیقی با سازهای الکترونیک روی آورده‌اند.بنگرید به مقالهٔ اصلی موسیقی ترکمنی

جستارهای وابسته

 
مناطق ترکمن‌نشین‌ایران بر اساس طوایف مختلف: قرمز، قهوه‌ای و نارنجی: یموت، سبز: گوکلان، بنفش: تکه، زرد: نخورلی

منابع

  • محمد کاشغری ج ۳ ص ۳۰۷
  • تاریخ بیهقی
  • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Turkmen people»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۹ می ۲۰۱۱).
یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 9:46 ::  نويسنده : علي
 
 

مردم تاتار

RuslanChagaev.jpg Safina signing autographs.jpg
Shihabetdin Marcani.jpg Gawrilowbrest.jpg
Professor G. Akhatov.jpg Alsou.jpg
Bilya.JPG Tuqay.jpg
Ruslan Chagaevدینارا سافینا
شهاب‌الدین مرجانیPyotr Gavrilov
Gabdulkhay Akhatovآلسو
Diniyar BilyaletdinovĞabdulla Tuqay
 
جمعیت کلی
ca. 6.8 million
منطقه‌های پرجمعیت
Flag of Russia.svg روسیه 5,554,601 [۱]
Flag of Uzbekistan.svg ازبکستان 324,080 [۲]
Flag of Kazakhstan.svg قزاقستان 261,000  
Flag of Ukraine.svg اوکراین 254,400  
Flag of Tajikistan.svg تاجیکستان 97,000 [۳]
Flag of Turkmenistan.svg ترکمنستان 60,000  
Flag of Kyrgyzstan.svg قرقیزستان 52,000  
زبان‌ها

تاتاری, روسی

دین و مذهب

اکثریتمسلمان سنی , اقلیت ارتدوکس تابع کلیسای روسیه

تاتارها (تاتار: Tatarlar / Татарлар) و گاه در املاء Tartars ، یکی از گروه‌های قومی ترکی می‌باشد. تعداددر اواخر قرن بیستم به ۱۰ میلیون نفر بوده‌است، از جمله تمام طوایف بزرگ تاتارمی‌توان به مانند تاتارهای کریمه، تاتارهای ولگا، و تاتارهای لیپکا نام برد. روسیه موطن اصلی تاتارها می‌باشد. و در جمهوری‌های به استقلال رسیده شوروی سابق در هر کدام در حدود ۳۰۰۰۰ نفر تاتار ساکن هستند. این جمهوری‌ها عبارتند از ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، تاجیکستان، اوکراین و آذربایجان می‌باشد. موطن اصلی در قرن پنجم تاتارها شمال شرقی گوبی بوده‌است. ولی پس از مطیع شدن توسط ختن به جنوب مهاجرت کردند. بعد توسط خانمغول، گونش خان تحت کنترل درآمده‌است. و تحت رهبری باتو خان نوه گونش خان به سمت غرب متقل شدند. در واقع آنها از کوههای آلتای به دشت‌های روسیه امروزی منقل شده‌اند. در اروپا تاتارها توسط مردم بومی یا خودشان با نامهای: ترک‌های قبچاقی، بلغارهای ولگا، آلان‌ها و کیماک‌ها شناخته می‌شوند. تاتارهای سیبری از بازماندگان ترک‌های ساکن آلتایی هستند. زبان این مردم مخلوطی از زبان ترکی و مغولی است که بعدها با گرویدن به اسلام در زمرهٔ زبانهای ترکی به تصویب رسیده‌است. و دو قوم تارتارهای ولگا و کریمه از این قوم در قرن سیزدهم به سمت شرق مهاجرت کردند.

نام

لفظ تاتار اولین بار در قرن پنجم برای ترکان چادرنشینی که از مغولستان به حوالی دریاچه بایکال سکنی گزیدند بکار رفت. این افراد شاید با قبایل کومان یا قبچاق‌ها ارتباط داشته باشد. واژه تاتار برگرفته از عبارات و متون باستانی چین است که حکایت از قومی دارد که در این مناطق سکنی داشته‌اند. از نام‌های دیگر این مردمان که در نوشته‌های چینی ضبط شده‌است می توان تاتان و داتان را نام برد. نام تاتار برای قبایلی که در سپاه گونش خان مفول در پیکار و جنگ با روس‌های و مجارها شرکت داشتند, توسط اروپاییها به کار برده می شد . پس از فروپاشی امپراطوری مغول قسمت‌های غربی امپراطوری که شامل اروپای شرقی و روسیه بود به عنوان ترکان و مغول‌های طلایی شناخته می‌شدند.

مذهب

اکثریت به اتفاق تاتارها سنی هستند، و پیرو مکتب حنفی هستند؛ از سده ۱۶ تا ۱۸ میلادی شمار اندکی از آنها به مسیحیت تغییر آیین دادند. ولی در اواخر سده ۱۹ و اوایل سده بیستم میلادی بسیاری از آنان مجددا به دین اسلام بازگشتند.

 
مناطق مسکونی تاتارها

زبان

زبان ملی زبان تاتار و متعلق به گروه ترکی باختری است. همچنین می‌توان آنرا جزو گروه زبان قبچاق، گروه فرعی قبچاق-بلغار نیز شمرد. نزدیک‌ترین زبان به زبان تاتاری، زبان باشقیری است.

زبان تاتار دارای سه گویش می‌باشد:

  1. گویش مرکزی: توسط تاتارهای ولگاه تکلم می‌شود.
  2. گویش باختری یا میشار: توسط تاتارهای خارج از جمهوری تاتارستان تکلم می‌شود.
  3. گویش خاوری یا سیبریایی: که مورد استفاده تاتارهای باربارا، تومسک، توبول، اومسک و غیره‌است.

این گویش‌های عمیقا تحت تاثیر گویش تاتارهای ولگا است.

زبان تاتاری به نحو چشمگیری تحت نفوذ زبانهای عربی, فارسی است. اما عنصر روسی در آن، بویژه در زمینه‌های اداری و فنی رفته رفته جای خود را باز کرده‌است.

یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 8:56 ::  نويسنده : علي
 
 

مردم خلج

قوم خُلج یا قوم خَلَچ یا قوم خُلچ یا قوم خُولج به باقی ماندگان قوم هپتالیان گفته می‌شود. در واقع آنان شعبه‌ای از یک قوم قدیمی ترک هستند که در سالهای ۵۵۵ میلادی تحت عنوان خولِس نامیده می‌شدند. این زمان قبل از ظهور ترکان و اضمحلال حکومت هپتالیان در غرب اصطخری محل اقامت خلج‌ها را در ناحیهٔ کابل ذکر کرده است. امروزه خلج‌ها در افغانستان ساکن هستند.

خلج‌ها طایفه‌ای باشند از صحرانشینان و ترکان. خلج به گروهی از مردم و دسته‌ای از ترک‌ها اطلاق می‌شود.نشانه‌هایی تاریخی نشان می‌دهد که خلج‌ها احتمال دارد در اصل مردمی آریایی‌نژاد و گروهی از سکاها بوده‌اند که در آسیای میانه ترکی‌زبان شده‌اند.

محمود کاشغری در دیوان لغات‌الترک (که در اواسط قرن پنجم هجری تألیف شده) در شرح لغت ترکمان، خلجها را از اقوام اوغوز ساکن اویغورستان(سین‌کیانگ فعلی) می‌داند و با اشاره به جدایی خلج‌ها از سایر ترکمانان آنان را دو قبیله از بیست‌ و چهار طایفه ترکمن دانسته است؛ جز آنکه دو قبیله از خلج از ایشان ممتاز شدند به برخی چیزها؛ لذا آن دو قبیله در عداد ایشان شمرده نمی‌شوند.

بسیاری از خلج‌ها در حمله یعقوب صفاری به افغانستان قتل عام شدند؛ ولی در دولت سامانیان و غزنویان این تیره از ترکان وارد اردو شدند.

غوریان در لشکرکشی‌های خود ازافراد قبیله خلج بهره می‌گرفتند و سلطان غیاث الدین محمود موفق شد درسال ۶۰۲ه/۱۲۰۶م با مساعدت خلجها در فیروزکوه قدرت را به دست آورد.

محل سکونت

خلج نام قبیله ترک و اسم ترکی آن (Qalaç) قلچ است. این قبیله از قرن چهارم در جنوب افغانستان بین سیستان و هند ساکن بوده‌اند. ابن خردادبه آنها را در شمار قبایل ترک استپ‌های آسیای میانه آورده‌است. به گفته او منزلگاه‌های زمستانی آنها در آن سوی «سیر دریا» در ناحیه تلاس در مجاورت زمینهای قرلق واقع بوده‌است. قرلق، قرلغان، قرلغ و قرلیغ همه اشکال مختلف یک کلمه‌اند و آن قبیله‌ای بوده‌است از اتراک در شمال و شمال شرقی ماوراءالنهر معروف به حسن صورت و طول قامت و تناسب خلقت. همچنین آنها در این سوی جیحون در سواحل جنوبی و غربی آن زندگی می‌کرده‌اند.

ابن‌اثیر در مورد مرگ یعقوب لیث (۲۶۵هجری/۸۷۹ میلادی) آورده‌است که امیر صفاری در جریان فتوحاتش در شرق افغانستان به زنبیل یا حاکم محلی در زمین داور حمله کرده و خلج‌ها (الخلخیه) و مردم زابلستان را تحت انقیاد در آورده بود. این مطلب را تاریخ سیستان با ذکر پیکارهای یعقوب علیه خلجها و ترکان تأیید می‌کند.

گروه‌های موسوم به خلجی اکنون در افغانستان زیست می‌کنند که به ترکی کهن خلجی سخن می‌گویند. در منابع اسلامی موطن ترکان ساکن حد فاصل سیستان تا هندوستان و تخارستان و افعانستان جنوبی خلجستان کبیر نامیده شده‌است. ابوالغازی بهادر کتاب شجره تراکمه به روایت ابوالفضل بیهقی سلطان محمود در حمله به هندوستان بسیاری از خلجها را در اردوی خود از حوالی خراسان به هندوستان برد و آنان را با غوریان متحد ساخت و شماری از آنان را در بنگال ساکن کرد. خلج نام طایفه‌ای است معروف و در آن موقع در ناحیه زمین داور سکنی داشته‌اند. در برخی از کتب تاریخی مانند ظفرنامه شرف‌الدین یزدی و تاریخ گیتی‌گشا از پراگندگی خلج‌ها در اطراف ساوه، قم و کاشان سخن رفته‌است. زین‌العابدین شیروانی از پراکندگی خلجها در ایالت فارس، عراق عجم، خراسان، کابل و توران (آسیای میانه) سخن گفته‌است. اصطخری نیز مکان خلج‌ها را زمین داور و آنها را مهاجران قدیمی به این منطقه دانسته و گفته‌است که آنها گله‌دار بودند و نیز آداب و رسوم ترکی، وضعیت ظاهری و زبان خود را حفظ کرده بودند. صاحب فارسنامه ناصری از پراکندگی آنان در میان قشقاییان خبر داده و از دو خان‌نشین خلجستان به سرپرستی حاج‌علیقلی‌بیگ و میرزاقاسم‌بیک صحبت کرده‌است. حدودالعالم خلج را رعایای گله‌دار منطقه غزنه - البته به صورت گروههای متفرق در بلخ و تخارستان و بخشهایی از بست - به شمار آورده‌است.

محل عمده سکونت خلج‌ها در غرب ایران است که هنوز هم تحت نام «خلجستان» شناخته می‌شود. خلجستان از بخش‌های شهر قم است که از شمال به جعفرآباد و از خاور و جنوب به حومه قم از جنوب باختری به شهرستان آشتیان و از باختر به شهرستان تفرش محدود می‌گردد. جمعیت بخش خلجستان بر اساس سرشماری سال ۱۳۷۰ برابر است با ۱۴۲۸۸ نفر.72 منطقه‌ای کوهستانی که در جنوب غربی تهران در مسیر همدان و در غرب ساوه واقع شده‌است و قسمت عمده شهرستانهای اراک و ساوه در استان یا ایالت مرکزی را در بر می‌گیرد. نه تنها در این منطقه بلکه در نواحی مجاور واقع در ایالت بختیاری از مناطق زاگرس مرکزی روستاهایی با نامهایی مانند خلج، خلج‌آباد، نهر خلج(از توابع فریدن) و غیره مشاهده می‌شود که حاکی از منزلگاه‌های قدیمی‌تر اعضای قبیله خلج است. مطالعاتی که‌از منابع بعد از اسلام به عمل آمده، نشان می‌دهد که خلج‌ها در سده‌های نخستین‌اسلام در سه منطقه می‌زیسته‌اند:

۱) بلاساغون (سویاب قدیم) پایتخت ترکستان در کرانه راست رود چو و شمال‌غربی ایسی‌گول (بیشکک امروزی)

۲) پنجیکت

۳) بین دو رود آمودریا و سند

در نیمهٔ قرن هفتم میلادی دسته‌ای از اقوام خلج و اوغوز در سیستان و کابل ساکن شدند و گروهی از آنان در قرن هشتم میلادی در هندوستان سلسلهٔ ترک شاهی را تأسیس نمودند که بروی سکه‌های‌آن‌ها به رسم سایر قبایل ترک روی تاج پادشاه شکل گرگ ترسیم شده بود. البته خلج‌ها بعد از اسلام نیز در هندوستان حکومتی به نام «سلسلهٔ خلجیان‌» تشکیل داده‌اند.

اقوام خلج، در زمان غزنویان علیه سلطان مسعود غزنوی قیام کردند، و در پیروزی سلجوقیان بسیار تأثیرگذار بودند، سرانجام نیز همراه سلجوقیان به عراق عجم‌ آمده، ابتدا در خرقان ساوه ساکن شده‌اند. خلج‌ها در زمان هجوم چنگیزخان مغول به همراه خوارزمشاهیان از سمرقند دفاع کردند و به اتفاق ترکمانان سپاهی به فرماندهی «سیف‌الدین قراملک» جهت حمایت از سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه تشکیل داده، در جنگ پروان، مغولان را سخت شکست دادند.

اسامی روستاهای خلج نشین

الف- روستاهای خلج نشین شهرستان قم

۱-بخش کهک: ونارچ

۲- بخش خلجستان:

الف) دهستان قاهان: شادقلی (شاهقلی)، مهر زمین، کاسوا، انجیله، ونان، اسفید، چاهک ب) دهستان دستجرد: سرخده، سفت، زیزگان، عیسی آباد، سفیداله، فوجرد، موجان، منصورآباد، جوزه، چریک آغاج ج) دهستان راهجرد شرقی: عنایت‌بیک، اسلام‌آباد، تاج‌خاتون، دیزیجان، باغ‌یک، یکه‌باغ، زواریان، جنداب و سلفچگان

ب- روستاهای خلج نشین شهرستان تفرش

۱- بخش مرکزی: سربند، کشه، دارستان، سفیدآب

۲- بخش فراهان: تلخاب، درمنک، واشقان و روستای خلت‌آباد که تا چندی پیش به زبان خلجی سخن می‌گفتند؛ ولی مدتی است که جوانان این روستا خلجی را فراموش کرده، به زبان فارسی سخن می‌گویند.

پ - روستاهای خلج نشین شهرستان آشتیان

محسن‌آباد، زرنوشه، سقرجوق، بنچنار، نادر آباد، هزار آباد، ورسان، سرهرود، کردیجان، بهارستان، مزرعه‌ نو، خوراک‌ آباد، سعد آباد، فیض‌ آباد، موسی‌ آباد، ینگچه، نوده. ج- بخش اشتهارد (استان تهران) عده‌ای در شهر تاتی‌زبان اشتهارد، روستای نکوجار (افرادی که در این روستا هستنذ به کوهی معروفند.) د - روستای خلج نشین شهرستان شهرکرد (استان چهارمحال و بختیاری) روستای پیربلوط در ۱۶ کیلومتری شهرستان شهرکرد مرکز استان چهارمحال و بختیاری بیشتر مردم این روستا نام فامیلی خلجی را دارا می باشند و با لحجه خاص خود و زبان ترکی صحبت می کنند. در شهر اورمیه و در بخش باراندوز- روستای باراندوز نیز این طایفه ساکن هستند که نام این طایفه در کتاب تاریخ افشار در چندین موارد آمده است

ت - روستاهای خلج نشین شهرستان زواجر، که بیشتر مردم ساکن این روستا نام خانوادگی خلجی را دارا می باشند و کره چال.

زبان

ترکی خلجی زبان ترکان خلج است که در مرکز ایران (خلجستان) در ۱۶۰ کیلومتری جنوب غربی تهران در منطقه‌ای بین ساوه، قم و اراک زندگی می‌کنند. مرکز حکومتی خلجستان دستگرد است که در ۶۴ کیلومتری غرب قم قرار گرفته ولی خود این شهر خلج نیشین نیست. خلجها روستانشین هستند و در ۵۷ دهکده پراکنده‌اند. مهم‌ترین مراکز خلج‌هاروستاهای، موجان با جمعیت ۱۰۰۰ نفر، بهارستان (خراب سابق) بشارت‌ آباد/بوربور و تلخآب (۳۳۰۰ نفر)، واشقان (۱۳۰۰نفر)، نادر آباد (۱۱۰۰نفر)، خلت‌ آباد(۴۵۰نفر) و منصور آباد (۴۰۰نفر) زیزگان و فیض‌ آباد (بیش از ۱۰۰۰نفر) و ضامنجان است. مردم خلجستان مسلمان شیعه‌اند. مردهایشان اغلب به دو یا سه زبان (خلجی، فارسی و ترکی) صحبت می‌کنند. کودکان اگرچه خلجی می‌فهمند، بیشتر فارسی حرف می‌زنند. لازم به ذکراست راهجرد ترکی خلجی لهجه مستقلی دارد و قدیمی‌ترین لهجه ترکی بوده، از نظر زبانشناسی دارای اهمیتی خاص است. تدوین فرهنگ لغات و چند شعر سروده شده به این زبان در ردیف کارهای در دست انجام است.

همچنین خلج نام یکی‌از طوایف بیست و چهارگانهٔ قدیمی ترک است. معنای واژهٔ خلج بدرستی بر ما معلوم نیست. منابع فارسی و عربی به صورت خلج(Khaladj)، قالاچ(Qalaç)، و خولخ(Xolox) از آن نام برده‌اند. مؤلف کتاب جامع‌التواریخ و به پیروی از او ابوالغازی بهادرخان در کتاب شجرهٔ تراکمه‌ آن را مرکب از دو واژه: قال‌(QAL / ماندن) و آچ(AÇ /گرسنه)، یعنی گرسنه بمان، می‌دانند. محمود کاشغری نیز در این زمینه داستانی آورده‌است که به همین معناست. در داستان اوغوزخان ترکیب خلج، بدینگونه انگاشته شده: قال آچ qalaç/ بمان و باز کن و آنان را جزو کنفدراسیون ترکی بئش اوغوز شامل: کانگلی/قانقلی، آغاجری، قبجاق و خلخ دانسته‌است.
ج. مارکوارت، J.MARQUART در تألیف خویش به نام «ایرانشهر خولیتای»(xolitai) ادعا می‌کند که خلج واژهٔ کهن به صورت خولج(xolaç)، بوده‌است. مینورسکی مطالبی را از جغرافیدان قرن هفتم هجری، محمدابن نجیب بکران، مؤلف جهان‌نامه نقل می‌کند، مبنی بر اینکه ترکان خلج از منطقه ترکستان به زابلستان، مهاجرت کرده‌اند. به هر حال به قول پروفسور پوهاندجاوید، خلج هم نام جای و هم نام قوم است.

بررسی مفهوم واژهٔ خلج

به استناد نویسندهٔ کتاب المسالک و الممالک، خلج‌ها: «انسان‌هایی مهربان، خوش‌خلق و مهرورز بودند و سرزمین آن‌ها نیز از آبادترین و غنی‌ترین سرزمین‌های ترک است». پروفسور فاروق سومر، نویسندهٔ کتاب اوغوزها نیز، خلج‌ها را نیک خوی‌ترین قبایل ترک خوانده‌است

واژهٔ خلج در میان نویسندگان و مورخین قدیم چین، روسیه، ترک، عرب و فارس به اشکال مختلف آمده است، از قبیل: قالاچ، قلاچ/ Qalaç، کالاچ/ Kalaç، خالاچ/ Halaç، خلوخ/Khollukh، خالوخ/ Khallukh، خلخ/ Ko-lo-lok، خرلخ، قارلق/ Qarlouq، خولچ/ Xolaç، خلج/ Khildj، خلج/ Xelej و سرانجام شکل مؤخر آن به صورت خلج‌/Khalaj یا Xalac استعمال می‌شود. معنای این واژه بدرستی روشن نیست ولی راجع به وجه تسمیهٔ آن رشیدالدین فضل‌الله همدانی مؤلف کتاب جامع‌التواریخ و به پیروی از او ابوالغازی بهادرخان در کتاب شجره‌نامه تراکمه، آن را مرکب از دو واژه قال/ Qal(ماندن) و آچ/ Aç گرسنه بمان می‌دانند و داستان زیر را نقل کرده‌اند:
«می گویند چون اوغوز خان از ولایت غور و غرجستان به یورت قدیم خود مراجعت کرد، در راه زنی بچه‌ آورد و به سبب بی‌غذایی شیر نداشت و بچه گرسنه شد. شوهرش بدان واسطه بازمانده و شغالی پرنده‌ای را گرفته بود. مرد چوبی انداخته و از او باز گرفته و به خورد زن داده و به لشکر رسید، اوغوز خان چون یاساق نبوده که به هیچ علت کسی از او بازمانده رنجیده و گفته، قال‌ آچ یعنی گرسنه بمان، بدان سبب نسل او را قالچ می‌گویند.»

خلج (و خلّخ) در آینه ادبیات فارسی

در گذشته، خلجها به کثرت جمعیت و خوب‌رویی در میان مردم ایران معروف بوده‌اند؛ به نحوی که شعرای پارسی‌گوی بارها در اشعار خود از خلج، خلخ و امثال آن (هم به معنی قوم خلج و محل سکونت آنان) یاد کرده‌اند از جمله:

فردوسی

بفرمود و گفت ای گو رزم‌ ساز   یکی بر پی شاه توران بتاز
به ایتاش و خلّج‌ستان برگذر   بکش هرکه یابی به کین پدر
سپه را بدان رزمگه بر بماند   خود و مهتران سوی خلّج براند
سپه را به مرگ آمد اکنون نیاز   ز خلّج پر از درد شد تا طراز
برآورد میلی ز سنگ و ز گج   که کس را به ایران ز ترک و خلج
نباشد گذر جز به فرمان شاه   همان نیز جیحون میانجی به راه
نشسته همه خلّخ و سرکشان   همی سرفرازان و گردن‌کشان
چو ارجاسب آمد ز خلّخ به بلخ   همه زندگانی شد از رنج تلخ

خواجوی کرمانی

خسرو انجم به گه بام برآمد   یا مه خلّخ به بر بام برآمد


 

سعدی

این چه بویی است که از ساحت خلّخ بدمید   وین چه بادی است که از جانب یغما برخاست


 

میان مجلس شادی می‌روشن ستان دایم   گه از دست بت خلّخ گه از دست بت یغما

فرخی سیستانی

طراز و خلّج اگر چند خرم است و خوش است   مرا مقام در این خاک طبع‌ساز به است

در مقامات حمیدی

ز مویی به عاشق دهم طوق و تاج   به بویی ز خلّج ستانم خراج

نظامی‌گنجوی

سروی چو تو در خلّخ و نوشاد نباشد   این نازکی اندر گل و شمشاد نباشد

امیر خسرو دهلوی

آراسته سپاهت و افروخته مصافت   از دلبران خلخ وز نیکوان یغما
ور بود در خلّخ و یغما چنو ترکی دگر   قبله عشاق گیتی خلّخ و یغما بود
ای شاه غلامان تو دارند به اقطاع   چین و ختن و کاشغر و خلّخ و یغما

امیرمعزی

گوی خوبی بردی‌ از خوبان خلّخ شاد باش   جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

حافظ

تا فروغ رخ آن ترک ختایی دیدم   فارغ از خلّخ و آسوده ز کشمیر شدم

فروغی بسطامی


 

آرایش سپاه تو چون برکشند صف   زین سرکشان خلّخ و چاچ و تتار باد

مسعود سعد سلمان

هر لحظه نمایی به لباس دگرم رخ   گاه از بت فرخار و گه از لعبت خلّخ

نورالدّین عبدالرّحمن بن احمد جامی

منابع

  • مارکوارت، یوزف. ایرانشهر در جغرافیای بطلمیوس. تهران: انتشارات طهوری، ۱۳۸۳
  • علی اصغر جمراسی(فراهانی). خلجها یادگار ترکهای باستان، ناشر: انتشارات پیام پویا
  • جواد هیئت، سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی، نشرپیکان، ۱۳۸۰ (چاپ سوم)
یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 8:42 ::  نويسنده : علي
 
 

اورومچی

 
اورومچی در نقشه چین.
 
چشم‌انداز اورومچی

اورومچی (به چینی: 乌鲁木齐، به اویغور: ئۈرۈمچی) مرکز منطقه خودگردان سین‌کیانگ چین است. این شهر و حومه‌اش همچنین یکی از شهرستان‌های سین‌کیانگ به نام شهرستان اورومچی بشمار می‌آیند. نام اورومچی از زبان ترکی آمده و به معنی «ییلاق زیبا» است. شهر ارومیه از لحاظ اسمی به ان نزدیک است

جمعیت

جمعیت اورومچی در سال ۲۰۰۸ میلادی برابر ۱،۵۷۲٬۹۳۹ نفر تخمین زده شده‌است. جمعیت آن با حومه بیش از دو میلیون و ششصد هزار نفر است. جمعیت اورومچی در سال ۲۰۰۲ حدود ۲٫۰۸۱٫۸۳۴ میلیون نفر بود که ۷۵٫۳% آنها از نژاد چینی‌های هان (چینی اصیل) بودند.

جغرافیا

اورومچی بزرگ‌ترین شهر در نیمه غربی چین است و دورترین شهر جهان از سواحل دریاها شناخته‌شده‌است. نزدیکترین ساحل دریا به اورومچی ۲۵۰۰ کیلومتر از آن فاصله دارد. مساحت شهر اورومچی ۱۰٫۹۸۹ کیلومتر مربع است.

تقسیمات شهری

 
چشم‌انداز اورومچی.
  • منطقه تیانشان (天山区: Tiānshān Qū)
  • منطقه شارییبارک (沙依巴克区: Shāyībākè Qū)
  • منطقه توتونهه (头屯河区: Tóutúnhé Qū)
  • منطقه شوئی‌موگو (水磨沟区: Shuǐmógōu Qū)
  • منطقه ژینشی (新市区: Xīnshì Qū)
  • منطقه دونگشان (东山区: Dōngshān Qū)
  • منطقه دابانچنگ (达坂城区: Dábǎnchéng Qū)
  • بخش ارورمچی (乌鲁木齐县: Wūlǔmùqí Xiàn)

منابع

  1.  جمعیت شهرهای چین در سال ۲۰۰۸ میلادی World Gazetteer
  2.  مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Tangshan»، ویکی‌پدیای en، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱۹/۳/۸۷).
یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: 8:37 ::  نويسنده : علي
 
 

مردم اویغور

Khotan-fabrica-alfombras-d06.jpg
 

اویغورها مردم ساکن شمال غرب چین هستند که در ایالت خودگردان سین کیانگ یا ترکستان شرقی (اویغورستان) به مرکزیت اورومچی زندگی می‌کنند. مردم اویغور از اقوام ترکتبار و مسلمان سنی هستند. به غیر از استان سین کیانگ چین؛ مطابق آخرین آمارِ مربوط به سال 2009 میلادی، بخشی از اویغورها اینک ساکن کشور قزاقستان  و بخشی کوچکی هم ساکن کشور قرقیزستان هستند.


نام و ریشه

خواجه رشیدالدین فضل‌اللّه همدانی در جامع‌التواریخ می‌نویسد که کلمه اویغور در زبان ترکی قدیم به‌معنای «به هم پیوستن و مدد کردن» است. خان ترک، اوغوزخان نه پسر داشته‌است که جمع آنها را اویغور گفته‌اند. اویغورها یکی از معروفترین ملل ترک هستند که فرهنگ و زبان آنها پایه سایر زبانهای ترکی محسوب می‌شود و از اولین ملل ترک زبان بوده‌اند که به دین اسلام گرویده‌اند

آنچه نویسندگان مسلمان دوره‌های بعد درباره ٔ اوغوزخان و بیست و چهار قبیلهٔ اوغوز نقل کرده‌اند، از تاریخ غازانی است، بخصوص مورد تواریخ آل سلجوق، که مؤلف آن بلندپروازیهای خیالی چنگیزخان را از تاریخ غازانی گرفته و فقط اوغوزخان را به جای چنگیزخان نهاده، نمونه ٔ خوبی از این اقتباس است. یک دانشمند ترک که در اثر این تحریف دچار اشتباه شده نظر داده‌است که «مجموعه ٔ قوانین ترکان اوغوز» «مبنای یاسای معروف چنگیزخان» را برای ما به جای گذارده‌است. همچنین بین ترکمانان دریای خزر، اوزخان (به جای اوغوزخان) تا قرن نوزدهم میلادی به عنوان جد قومشان معروف بود.

درباره ٔ همبستگی‌های زبانشناسی و نژادشناسی اغوزها با سایر اقوام ترک عقاید مختلف است. در دائرةالمعارف اسلام درباره طوایف نه‌گانه اغوز، چنین آمده: غز لغت تازی است که به قبیله ٔ ترکان اوغز اطلاق می‌شود. ظاهراً قوم بزرگی که در قرن ششم همه ٔ قبایل ساکن چین تا دریای سیاه را به صورت امپراطوری واحدی از صحرانشینان درآورد، بدین نام خوانده شده‌است. این قوم از طوایف متعدد مرکب بوده‌اند که از جهت کثرت عدد خانواده و وسعت اراضی با یکدیگر اختلاف بسیار داشته‌اند و مهمترین این طوایف عبارت بودند از طوایف نه‌گانه اغوز (تغز اوغز): اغوز، اویرات، آرلاد، جلایر، تاتار، قنقرات، قیات، کرائیت و مغول.

تاریخ

سابقه نفوذ چینی‌ها در ترکستان شرقی به دوره باستان می‌رسد. درطول تاریخ ترکستان بزرگ حکومت‌های مستقل خود را داشته‌است و رابط چین با دنیای اسلام در آسیای مرکزی بوده‌است. اویغورها قسمت بزرگی از جاده ابریشم را در دست داشتند و از این راه ثروتمند و متمدن شده بودند. اقوام مهاجم قرقیز در سال ۲۱۹ هجری خورشیدی امپراتوری اویغورها را نابود کردند. در قرون معاصر در سال ۱۸۸۴ میلادی در دوره امپراطوری منچو، چینی‌ها ترکستان شرقی را تسخیر کردند و نام آنرا تغییر داده «سین کیانگ» نامیدند که در زبان چینی بمعنی «مرز جدید» می‌باشد.

زندگی

 
معترض اویغوری، در مونیخ، با پرچم ترکستان شرقی.

منطقه خودمختار و اویغور نشین سین کیانگ دارای منابع غنی گاز طبیعی وذخایر معدنی است. همچنین این منطقه به مثابه دروازه تجارت و انرژی چین با آسیای مرکزی محسوب می‌گردد

اویغورها اغلب شهرنشین هستند و به بازرگانی و پیشه‌وری مشغولند. ایغورها پیش از تسلط چین به این منطقه، دولت مستقل خود را داشتند و در طول تاریخ چندین بار زمام مناطق پیرامون در مغولستان و آسیای مرکزی را به دست گرفتند. در سال‎های کنونی به دنبال ترقی اقتصادی در چین، این منطقه نیز دچار تغییرات اقتصادی و جمعیتی شده‌است.شهر معروف اویغورستان و مرکز آن اورومچی نام دارد و کاشغر دومین شهر آن است.

فرهنگ

زبان ایغورها اویغوری یا ترکی اویغوری است و دینشان اسلام. اما اعتقاد بر این است که بسیاری از اویغورها سابقا پیروان مانی بودند، کما اینکه آیین مانی مدتها دین حکومتی اویغورها بود.

زبان اویغوری‌ها تا حدود زیادی تاثیر گرفته از زبان پارسی و عربی است.

جنبش استقلال‌خواهی

تا کنون اویغورها بارها تلاش برای استقلال از چین کرده‌اند که بی‌نتیجه مانده. و دولت چین مکررا سعی در تروریست خواندن استقلال طلبان اویغور کرده.

حکومت مرکزی چین در سرکوب مسلمانان اویغور بسیار فعال بوده‌است؛ به طوری که از ۹۳۸ مدرسه زبان عربی که در سال ۱۹۸۹ مشغول به کار بودند، آخرین مدرسه این گروه در ۱۹۹۶ توسط دولت چین تعطیل شد. در سال ۲۰۰۵ نیز ۳۷ دانش آموز به جرم آموختن اسلام در کلاسهای آموزشی اسلام دستگیر شدند و دانشجویان به جرم اعمال دینی از دانشگاهها اخراج شدند. شاغلینی که نماز می‌خوانند، از سر کار اخراج شده، امامان ۲۳۰۰۰ مسجد این ناحیه مجبورند نام و تعداد نمازگزاران مساجد خود را به مقامات دولتی گزارش بدهند. گزارشها حتی حاکی است که مسلمانان اویغور اغلب تحت فشارند تا مشروبات الکلی بنوشند و در روزهای ماه رمضان غذا صرف کنند. سازمان عفو بین‌الملل معتقد است که ۵۰۰ اویغور از ۱۹۸۵ تا کنون به جرم «استقلال طلبی» اعدام شده‌اند.

در تجمع مسالمت‌آمیز مردم شهر اورومچی به بهانه عدم رعایت حقوق اویغورهادر دادگاههای چین تعداد کشته‌شدگان این حوادث را بیش از ۱۴۰ تن و شمار مجروحان را ۸۲۸ تن اعلام شده‌است. حکومت چین مدعی است که مسئولیت حوادث اخیر بر عهده کنگره جهانی اویغور و رهبر آن خانم ربیعه قدیر است که در خارج از چین فعالیت می‌کند.. در این مدت تا کنون هیچ یک از اعضای سازمان کنفرانس اسلامی (از جمله ارگانهای دولتی جمهوری اسلامی ایران) سخنی از اقلیت مسلمان اویغور، که محور این اعتراضات هستند به میان نیاورده‌اند.

منابع

درباره وبلاگ

با سلام و ادب خدمت شما سروران گرامي و عزيز . هدف من از ايجاد اين وبلاگ معرفي و شناساندن اصالت ريشه فرهنگ سنن بزرگان مشاهير و آثارباستاني شهر و روستاهاي اقوام متمدن آذري و ترك زبان مي باشد . ضمنآ بدون هيچ وابستگي به جناح و حزبي مديريت ميشود . خواهشمند است نظرات ارشادي خود را جهت هر چه بهتر شدن وبلاگتون ارائه فرمائيد . منتظرتون هستم . با سپاس
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1290
بازدید دیروز : 241
بازدید هفته : 1654
بازدید ماه : 3547
بازدید کل : 259099
تعداد مطالب : 1076
تعداد نظرات : 118
تعداد آنلاین : 1



ابزار نمایش عکس تصادفی